پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

به خودت نباز

فرض کن یک نردباز حرفه ای به بازی دعوتت کرده و شوق بازی و لذّت، تو را وسوسه می کند. تخته را باز می کنی و مهره ها را می چینی، دوهزارو پانصد و سی و دو.حالا تاس می ریزی  و باید شروع کنی به حرکت.

اگر آن نردباز حرفه ای را زندگی فرض کنی و زندگی را چیزی جدا از وجودت، شک نکن او فرصت زیادی به تو نمی دهد اگر اشتباه کنی.، با نخستین حرکت نادرست شاید چندین تاس از او عقب بیفتی و با اشتباه بعدی ، شرایط جوری تغییر کند که مجبور شوی آنطور که او می خاهد مهره ها را حرکت دهی ، بعد کار به جایی می رسد که جفت آوردنت هم دردسر می شود. پشت سر هم گشاد می دهی و در شش و بش هم می مانی.

سر آخر، لذّت  بازی کردن برایت تبدیل می شود به کابوس باخت. به یک جایی می رسد که می خاهی بجنبی کاری کنی امّا دیر شده، تاس روی زمین می رقصد و با دهن کجی  مارس شدنت را خبر می دهد.

از نخستٍ کار باید تمام کوششت این باشد که مهره هایت را اشتباه حرکت ندهی ، شاید باز هم ببازی امّا به خودت نباخته ای به اشتباهاتت، به یک نردباز حرفه ای باخته ای که فلک نام دارد.


یک خط اضافه:

مهر و وفایت، طلبم            جور و‌جفا چرا کنی؟


کازابلانکا(۱۹۴۲): 

_ می خای برات یه قصّه ای تعریف کنم که آخرشو نمی دونم؟!

* تعریف کن

_ دوستت دارم

عبارت های دلتنگی

گرگ ها به بیست شکل زوزه می کشند. زوزه ی آن ها برای گرسنگی، ترس، اندوه و چیزهای مختلف متفاوت است. یکی از این بیست نوع مربوط است به گرگ نر تازه بالغ یعنی زوزه اش برای جفت یابی جوریست که ماده ای تازه بالغ جذب آن می شود و‌جالب این که زوزه ی هر گرگ نر بالغ با آن دیگری متفاوت است مثل اثر انگشت و فرکانس آن هم بر روی یک ماده اثر می گذارد و با هم جفت می شوند.

در نخستین کامجویی، ماده گرگ از قفای گرگ نر آنچنان گازی می گیردکه اثر آن تا پایان عمر، بر جای می ماند. شکارچیان نامش را« مُهر عشق» نهاده اند.

عجیب تر این که پس از این مهر، گرگ نر،  دیگر نمی تواند زوزه ی جفت یابی گرگ تازه بالغ را بکشد. می توان گفت این زوزه نوعی بکارت است که از گرگ نر برداشته می شود. گرگ ها موجودات عجیبی هستند انگار مقوله ی جفت یابی برایشان با عشق همراه است.

حکایتی ست برای خودش این « مهر عشق»

چه بسیار آدم ها که مثل ماده گرگ ها و نرهای تازه بالغند. موضوع را جنسیتی نمی کنم، حرفم این است که بسیاری از آدم ها چه زن یا مرد، مثل نرهای بالغند با این تفاوت که مهر عشق  بر دلشان نهاده می شود. اگر به وصل برسند که چه خوش اقبالند و گر نه می شوند گرگ ناکامی که توان کشیدن زوزه اش را از دست داده.


_برای بانوی زرین پوش پاییز:

باغ بی برگی

روز و شب تنهاست

با سکوت پاک نمناکش 

ساز او باران، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی

ور جز اینش جامه ای باید

بافته بس شعله ی زر تار پودش باد. «اخوان ثالث»


_ شب گریه:

ورق زدن را به من بیاموز پیش از رفتنت

من که هر چه تورّق کردم

سر لوح صفحات دل، نام تو حک شده به تمامی

دریغ از یک برگ سپید!

چگونه فصل جدیدی را بیاغازم؟ در حالی که سر فصل تمام کتاب زندگی تویی.     « م.ر.الف »


_ حرف آخر:

می گفت: اندوه بزرگیست زمانی که نباشی