پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

زندانی ای ناگزیر

قرن چهاردهم میلادی،دوک رینالدکه اکنون دیگر کسی او را به خاطر نمی آورد در اتاقی محبوس شده و از فرط چاقی هنگام تنفس خس خس می کند!.او زمانی یکی از فئودالهای معروف بلژیک بود و صاحب زمینهای زیاد به ارث رسیده از اجدادش،امّا اکنون بعد از گذشت سالها از محبوس شدنش هیچکس وی را به خاطر نمی آورد!دوک رینالد هر روز آرزوی مرگ می کند،نه،در هر وعده غذا خوردن آرزوی مرگ می کند!. 

این ازروزی آغاز شد که فهمید برادر کوچکترش که حالا چند سال از زمانی که با شورش،اموال وی را غصب کرده بود می گذشت برای به زنجیر کشیدن دوک از ضعف او یعنی شکم پرستی یاری جسته. 

برادر کوچکتر که نمی خاست به جرم برادر کشی منفور مردم باشد پس از غصب اموال دوک رینالد او را وارد این اتاق که دری باریک داشت کردو به وی قول داد که اگر بتواند از اتاق بیرون آید آزادی و عنوان وی را پس خاهد دادامّا از همان نخستین وعده برای دوک بهترین سینیهای خوراک لذیذ را می فرستاد! 

دوک مانده بود و شکم بارگی اش!،او اسیر عادت دیرینه ی خیش شده بود نه اسیر برادرش به همین دلیل به عوض اینکه لاغرتر شود هر روز چاق و چاق تر می شد!. 

بله گاهی عادتهای ما انگیزه ها را در ما می کشند،شخصی که نمی تواند بر عادتهای زشتش پیروز شوددر زندانیست که قفل و بستی ندارد!. 

آیا عادتهای ما، ما را بدل به زندانی ای ناگزیر ساخته؟!   

تکّه ای گوشت برای ثواب

ناصر خسرو قبادیانی (۳۹۴ - ۴۸۱ ه.ق) ادیب و فیلسوف قرن پنجم هجری،روزگار در حکومت غزنویان گذراند. وی در کتاب سفرنامه ی خود می نویسد:(( روزی پنهان به شهری وارد شدم و به کفش دوزی برای دوختن کفش خود رجوع کردم،در همین اوان غوغایی از آن سوی بازار برآمد،کفش دوز برای تماشای غوغا به من گفت: لختی صبر کن تا ببینم اوضاع چگونه است و  با گزن کفّاشی که در دست داشت از حجره بیرون رفت. چون بازآمد قطعه ای گوشت بر سر گزن داشت، از وی پرسیدم این چیست؟ کفّاش گفت: پاره ای گوشت از تن یکی از مریدان ناصر خسرو است،که مردم به قتل آورده اندو من برای ثواب،این تکّه گوشت را همراه آورده ام! )) 

امیر ناصر خسرو از بزرگان و مبلغان فرقه ی اسماعیلیه بود و آنها شعبه ای از مسلک قرمطیان بودندو نزدیک به مذهب شیعه، از آنجا که حکومت غزنویان حکومتی سنّی مذهب و تابع دولت عباسیان بغداد بود و قرمطیان و اسماعیلیان، اعراب را در ایران با ضعف روبرو ساختند دشمن شماره یک عباسیان و غزنویان بودند. 

آورده اند که با رشد مسلک قرمطیان در بخش مرکزی کشور،محمود غزنوی با همکاری فئودالهای محلی در سال جهارصد و بیست ه.ق به ری آمد و کشتار و سرکوب شدیدی به راه انداخت تا جلوی پیشرفت این مسلک را بگیرد امّا در این زمان قرامطه تا جنوب ایران ازدیاد پیدا کرده بودند.