پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

سخنی در باب ترس


بُز عزازیل قوچی بود که جماعت، گناهانشان را می نوشتند بر گردنش می آویختند و پس از آنکه کاهن بزرگ دست بر سرش می کشید و به جای همه به گناهان اعتراف می کرد قربانی اش می کردند. به این شکل با انتقال گناهان موستوجب کیفر به حیوان، او بود که به جای دیگران مجازات می شد تا همه از بلایا ی آسمانی در امان باشند پیشینیان اینگونه بر ترس هایشان مَرهم می گذاشتند.امروزه نیز وقتی می ترسیم از بلایایا وقتی شرّی از سرمان می گذرد باز قربانی می دهیم خونی بر زمین می ریزیم!

البته قربانی کردن حیوانات پس از یک دوره تکامل بشری رخ داد و گر نه که پیش از  آن انسان را برای خدایان قربانی می کردند از ترس خشم خدایان . 

ریشه ی برخی از اعتقادات ما در ترس نهفته است به خصوص وقتی به ماوراء الطبیعه و به از ما بهتران اعتقاد داشته باشی.


 *ترس بود که بر زندگی انسانها تسلّط داشت و به نظر نمی رسید کسی بر آن پیروز شود. ولی امکان داشت بتوان آن را آرام کرد و به نوعی کاهش داد با ظرافت با آن بازی نمود. صورتکی بر آن نحمیل و مقامش را در مجموعه ی حیات تعیین کرد روش های مختلف قربانی کردن نیز به همین کار می آمدند. ترس بر تمام حیات انسانها سنگینی می کرد و بدون این فشار پر قدرت، زندگانی، بی شک وحشت هایش را از دست می داد ولی از حِدّتش نیز کاسته می شد. احترام را جایگزین بیم و ترس کردن برداشتن گامی بزرگ به جلو بود. کسانی این کار را کرده بودند کسانی که ترسشان تبدیل به زهد و تقوا شده بود انسان های با ارزش و عوامل پیشرفته ی آن دوران بودند.*

هیچ موجودی به جز انسان به چیستی و کاستی های خود آگاه نیست و همین او را نیازمند و ترسا می کند.

انسان همواره نیازمند وصل به نیرویی غیر مادی و توانا در هر امریست تا بر ترسهایش تسکین و بر  چیستی اش چرایی را معنا کند.

به رفتارها پندارها و گفتارهای روزانه مان دقت کنیم بی شک اگر نگوییم در همه ی آنها ترس، بیم و نگرانی  هست می بینیم در بیشتر آنها از این دست توهمات را خاهیم یافت.

ما همواره در ترسیم. ترس از آینده ترس از زندگی ترس از مردگی ترس از خیانت ترس از ترک عزیزان و هزاران ترس دیگر که تنها نام آن را تغییر می دهیم. به نظر  می رسد ترس در تکامل بشر از دیر باز تا به امروز نقش عمده ای داشته.


                                                                            م.ر.الف 92/10/27

پ.ن

-* هرمان هسه داستان کوتاه باران ساز

-نیچه: شجاعت در این نیست که نترسی بلکه در این است که نفهمند ترسیده ای

-ای خدا این وصل را هجران مکن       سرخوشان عشق را نالان مکن

-نقاشی اثر آلبرشت دورر

هیـــــــــــــــــــــــــــــــــولا!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ارتباط و تجربه



_رها: مهتاب من دوستت دارم نمی تونم فراموشت کنم. بعضی وقتا تو خاب هم حتا دارم بهت فکر می کنم!

 

>مهتاب: بس کن رها بس کن این رابطه تموم شدس


 _چرا تموم شدس؟ ما فقط دو هفته با هم قهر کردیم از دست هم ناراحت بودیم


 >ما همون دو هفته پیش تمومش کردیم


_ما فقط قهر کردیم همین، قبلن هم اینکارو کرده بودیم.


>بس کن رها اگه من زنگ نمی زدم که حالتو بپرسم تو صد سال دیگه هم زنگ نمی زدی


_من از دستت ناراحت بودم ولی اینطور نبود که فراموشت کنم یا نخام که زنگ بزنم


>می خام تلفنو قطع کنم بخابم خیلی خابم می آد!


_جواب منو بده مهتاب، کِی صحبت کردیم درباره اینکه تمومش کنیم؟


>باید تمومش می کردیم که کردیم


_چرا؟

 

>چون این رابطه بی نتیجست!

.

.

.

اینگونه به نظر می رسد که انسان موجودی نتیجه محور و منفعت طلب است. هر کار یا فکری که از او سر می زند در پی نتیجه ی آن می آغازدش  و به منفعت آن می اندیشد و این به عقل تجربه گرای او باز می گردد.


بارها خاسته ام درباره ی عقل منطقی و عقل تجربه گرا بنویسم امّا به تعویق افتاده. اینجا تنها به این نکته اشاره می کنم که همه ی داده ها و صغرا کبراهای عقل تجربه گرا همیشه درست نیست! امّا نادیده نیز نباید گرفته شود.


در بسیاری موارد پیش فرضهای ذهنی که از شنیده ها و دیده ها نشات می گیرد به همراه تجربیات گذشته که گاه تلخ و اسفبار بوده در ارتباطات آینده و اکنون ما نقشی پررنگ دارند و گاه ارتباطات ما را دچار اختلال و چالش می کنند. در پاری موارد حتا آن را به بن بست می کشانند.


دوستی می گفت: در ارتباطات عاطفی وقتی می خاهی ارتباطی تازه را بیاغازی باید توانسته باشی از شکست و تلخی های ارتباط پیشین، گذشته باشی آنها را رد کرده باشی  و حسن نیت را نیز در ارتباط تازه مدّ نظر داشته باشی ورنه این چرخه ی ناقص، به در شکستن ممتدّ روان و عاطفه می انجامد.


                                                                                      م.ر.الف_______ 92/10/1

پ.ن:

-نقاشی اثر ادوارد مونک

-گفتگوی نخست نوشته مربوط است به داستانی از خودم به نام"کمی غیر معمولی"

-من خودمم نه خاطره منظره ام نه پنجره