پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

لذّت خوک بودن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حس ششم

 



 میخکوبم کرد! ده دقیقه ی پایانی فیلم رو می گم تا پیش از این فکر می کردم غافلگیر کننده ترین

پایان بندی، پایان بندی فیلم"confidence" هست امّا پایان بندی این فیلم منو شگفت زده کرد.

فیلم نمایشی غنی از بیان احساساتی چون ترس، هیجان، پریشانی و حتا شادیست.

پیش از این در همین ژانر و مضمون و با همین کیفیتدو فیلم "روح "با بازی پاتریک سوایز و "دیگران" با بازی نیکول کیدمن را دیده بودم که آنها را هم پسندیدم.

بنای اصلی فیلمنامه در سه ضلع جریان پیدا می کند، دنیای انساهای زنده، دنیای مردگان و دنیای یک میدیا(کسی که رابط بین دو دنیای ذکر شده است) همینطور سه شکل رابطه را که در هر سه عشق و علاقمندی کلید حلّ مشکلات می شود یعنی ارتباط مادر با کول، مالکوم با همسرش و کول با مالکوم.

حس ششم محصول سال 1999 هالیوود به کارگردانی ام نایت شیامالان با بازیهای زیبای بروس ویلیس و هری جوال اوسمنت یکی از بهترین فیلمهاییست که دیده ام.

بازی بازیگر خردسال این فیلم، هری جوال اوسمنت در نقش کول انگشت حیرت بر دهانم نشاند که این نشان از توانایی کارگردان دارد. این را هم اضافه کنم که نمی توان از موسیقی متن زیبای این فیلم که به حرکت آن کمک می کند گذشت.

شیامالان خود درباره ی این فیلم می گوید: حس ششم درباره چگونه ارتباط بر قرار کردن و در نتیجه بر طرف کردن ترسهای درون ماست. بازگو نکردن رازها به افرادی که دوستشان داریم می تواند زندگی ما را به ورطه نابودی بکشاند.

کول تنها ارواحی را می بیند که به ناحق و به شکلی خشونت بار کشته شده اند او نمی تواند مشگلش را با کسی در میان بگذارد تا اینکه به توسط مالکوم بر ترسش غلبه می کند و گشایش برایش به وجود می آید(فیلم به صورت غیر مستقیماشاره به این دارد که بیشتر ما، به علّت ترس و عدم شناخت تواناییهای خود نمی توانیم خود را خوب عرضه کنیم) کول با شناخت تواناییش تنها کسی می شود که می تواند شمشیر داموکلس را از سندان بیرون بیاورد و حتا رابط بین روح مادربزرگ و مادرش بشود.


 _نشانه شناسی فیلم

  زمان فیلم حول و حوش هالو وین یعنی جشن ارواح و در فصل پاییز که معروف به فصل مرگ است اتفاق می افتد.

 درها و پنجره ها نماد موانع در ایجاد ارتباط بین افراد و دنیاهاست(شکسته شدن شیشه مغازه توسط مالکوم هنگام شروع معاشقه ی همسرش با صاحبکار)

رنگ قرمز که نماد تقدس، راز آلودگی و گاهی عصیان و خشونت است( رنگ درب کلیسا، شب ارتباط کول با روح دختر مرده و رنگ زمینه، چادر خاب کول، رنگ لباس مادر در پایان فیلم هنگامی که کول رازش را به او می گوید، رنگ لباس زن قاتل که دختر را مسموم کرده بود، رنگ رو انداز همسر مالکوم و لباس وی در خاب و بیداری.)

ارتباط سرما و دنیای بی تحرّک ارواح و حتا نام پسر "cole" که شبیه واژه "cold" تلفظ می شود.

در پایان باید بگویم که فیلمهای شیامالان را خیلی می پسندم و دیدنش را به اهالی این سبک فیلمها (concept) پیشنهاد می کنم.