پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

فراق

 _ برداشت یکم: داستانک


آخرین جرعه ی چای را نوشید. آمد کنار پنجره و به بیرون زل زد. به سیاهی که همرنگ لباسش بود. به درختی که در تاریکی با 


شاخه هایی تو در تو و درهم، هیبتی رعب آور داشت. دود را پف کرد بیرون و پشت سرش آه کشید.


   بیرون سرده؟!


_ عه بیدار شدی عزیزم؟... آره خیلی سرده.

  

   پس از دم پنجره بیا کنار و ببندش


زن دست راستش را بیرون پنجره نگه داشته بود.


_ اومدم ببینم گنجشکا سردشون نباشه

 

  اونا هم مگه سردشون میشه؟


_ آره مادر جون سردشون میشه. تو برو رو تختت منم الان میام


پسرک که رفت، زن پک آخر را عمیق زد و به حجمی سیاه میان شاخه های خشک درختان نگاه کرد. انگار دو گنجشک 


چسبیده به هم به خاب رفته بودند.




برداشت دوّم: شعر


منشین چنین زار و حزین چون روی زردان


شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان


ره دور و فرصت دیر، اما شوق دیدار


منزل به منزل می رود با رهنوردان


من بر همان عهدم که با زلف تو بستم


پیمان شکستن نیست در آیین مردان


گر رهرو عشقی تو پاس ره نگه دار


بالله که بیزارست ره زین هرزه گردان


صد دوزخ اینجا بفشرد آری عجب نیست


گر در نگیرد آتشت با سینه سردان


آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست


بیزارم از بازار این بی هیچ دردان


آری هنر بی عیب حرمان نیست لیکن


محروم تر برگشتم از پیش هنردان


با تلخکامی صبر کن ای جان شیرین


دانی که دنیا زهر دارد در شکردان


گردن رها کن سایه از بند تعلق


تا وارهی از چنبر این چرخ گردان


سایه ی عشق هوشنگ ابتهاج