ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چنان دان که مردم را، به دل، مردم خانند و دل از بشنودن و دیدن، قوی و ضعیف گردد، که تا بد و نیک نبیند و نشنود، شادی و غم نداند اندر این جهان. پس بباید دانست که چشم و گوش، دیده بانان و جاسوسان دل اند، که رسانند به دل ، آن که ببینند و بشنوند، و وی را آن به کار آید که ایشان بدو رسانند و دل آنچه از ایشان یافت، بر خرد که حاکم عدل است عرضه کند تا حق از باطل جدا شود تا آنچه به کار آید بردارد و آنچه نیاید دراندازد و از این جهت است حرص (شوق و میل) مردم تا آنچه از وی غایب است و نا دانسته است و نشنوده است بداند و بشنود از احوال و اخبار روزگار، چه آنچه گذشته است و چه آنچه نیامده است. و گذشته را به رنج توان یافت به گشتنِ گِردِ جهان و رنج بر خیشتن نهادن و احوال و اخبار بازجُستن و یا کتب معتَمَد(کتاب های نویسندگان مورد اعتماد) را مطالعه کردن و اخبار درست را از آن معلوم خیش گردانیدن
.
.
.
و بیشتر مردم عامّه آنند که باطل مُمتَنِع(دروغ های محال) را دوست تر دارند، چون احوال دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد(معرکه بگیرد) و گروهی همچون او گرد آیند و وی گوید: "در فلان دریا جزیره ای دیدم و پانصد تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره، و نان پختیم و دیگ ها نهادیم، چون آتش تیز شد و تَبَش(گرمای زیاد) بدان زمین رسید، از جای برفت، نگاه کردیم ماهی بود.!(آن جزیره) و به فلان کوه چنین و چنین چیزها دیدم و پیرزنی جادو، مردی را خر کرد و باز پیرزنی دیگر جادو، گوش او را به روغنی بیَندود تا مردم گشت."
و آنچه بدین مانَد از خرافات که خاب آرد نادانان را، چون شب برایشان خانند.
_ گوشه ای از پیشگفتار کتاب تاریخ بیهقی نوشته ی ابوالفضل محمّدبن حسین بیهقی از دبیران ارشد روزگار سلطان محمود و مسعود غزنوی و تاریخ نویسی چیره دست و شیرین کار