پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

من درخت نیستم چاپ شد

مجموعه داستانم با نام "من درخت نیستم" منتشر شد.

نخست؛

رسم ادب آن است که سپاس گوییم خدای را و بعد سختجانی خیش را که بر کاری ابرام ورزیدیم که هیچش دیدۀ مادی و اخروی نیست. و امّا بعد قدر و مقداریست گران بر تلاشهای ابراهیم دمشناس عزیز و نشر محترم "نونوشت" او که شریفانه به ادبیات داستانی این مرزوبوم میپردازد؛ و زودا که چون اختری بر آسمان تیرۀ ادبیات داستانی ایران بدرخشد.

پس منّت یاران حاضروغایب که انگیزهها را در این حقیر بارور کردند بر سرم میماند؛ باشد که به جبران برخیزم.


مشخصات و اطلاعات خرید کتاب:

 

عنوان:  من درخت نیستم

ناشر: نونوشت

نویسنده: محمدرضا ایوبی

صفحات:  ۱۲۶ صفحه

قیمت: ۱۵۰ هزار تومان

چاپ: اول

 

 من درخت نیستم مجموعهای از پانزده داستان است که اغلب آنها به انسان و تنهایی او میپردازد. در هشت داستان نخست این مجموعه شاهد عینیت، نمایش بیرونی و تنوع گفتمانی بیشتری هستیم که سر برآوردن مدرنیسم از دل رئالیسم از ویژگیهای مهم این بخش است. اما بخش دوم که یک لحظهی درخشش نام دارد شامل شش داستان است که تحت تاثیر سبک امپرسیونیسم نوشته شده. جریانی که از کلود مونه نقاش فرانسوی آغاز شد و به ادبیات راه یافت. متن اینگونه آثار با تمرکز بر زندگی ذهنی شخصیتها ، نمایشی از شور و هیجانات آنهاست.

 

روشهای خرید:

دایرکت اینستاگرام نو نوشت: noneveshtpub@

از طریق شماره واتساپ:

۰۹۲۲۶۷۷۸۲۷۹

از طریق تلگرام:

۰۹۱۲۳۲۳۴۴۹۳

 

مراکز پخش:

چشمه ۷۷۱۴۴۸۰۸-۰۲۱

پراگ۶۶۹۵۰۰۱۲-۰۲۱

آثار   : ۶۶۴۹۴۷۲۰-۰۲۱

سرزمین:۶۶۹۲۷۰۰۸-۰۲۱

صدای معاصر: ۶۶۹۷۸۵۸۲-۰۲۱

خرید اینترنتی از سایت سیبوک از اینجاhttps://www.30book.com/book/173941/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%B4%D8%B1-%D9%86%D9%88%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA

 

نشانی فصل‌نامه گفت

سلام

عزیران شما می‌توانید شماره اول و دوم فصل‌نامه ادبیات روایی گفت را از اینجا برداشت (دانلود) کنید.

نقطه نظرات و انتقادات خود را در همان وبلاگ بنویسید.

با سپاس

درباره‌ی دیالکتیک تضاد و چیزهای دیگر

اول: هر چیز متضاد با چیزی دیگر، توانایی درونی این را دارد که زمینه‌ی بروز متضاد خودش را ایجاد کند؛ و حتا متضاد خود را بزاید.

درتگ دریا گوهر با سنگ‌هاست

فخرها اندرمیان ننگهاست

دوم: یک جمله‌ی حکیمانه هم از خودم بگویم:

هر طرد کردنی به نوعی طلب است و هر انکار اقراری در خود نهفته دارد.

سِیُم: مجموعه داستانم آماده‌ی چاپ است؛ فقط در این شرایط حوصله‌ی دنبال ناشر رفتن ندارم؛ اگر سراغ دارید خبرم کنید لطفن. اوضاع اقتصادی هم جوریست که ناشرین دارند به فلوچ می‌روند.

چهارم: این روزها درس می‌خانم، کتاب می‌خانم و تا می‌توانم سراغ فضای مجازی نمی‌روم؛ مگر برای درس و جزوه و فایل صوتی. بچه‌های قدیم سال‌های77 و 88 آمده‌اند سراغم که باید دوباره شروع کنی. نمی‌خاهم. من از این آشفته بازار بوی کباب استشمام نمی‌کنم. خر داغ می‌کنند.


م.ر.الف



سکون

ابرها در سکوت و آرامش حرکت می‌کنند؛ هرچند که بادها بر آنان می‌تازند و حرکتشان می‌دهند. سکوت‌های مابین موسیقی ملودی‌هاست که آن را جذاب‌تر می‌کند. گویا هرچه که در سکوت رخ می‌دهد از عمق و توان بیشتری برخوردار است. سکوت‌ها هستی دارند و بودن را می‌انجامند؛ سطح را می‌شکافند موجودیت را به وجود می‌رسانند و چگالی حضور از وجودشان ثقیل می‌شود.

سکوت‌ها را دریابیم. آدم‌هایی  که در سکوت وزن می‌یابند را بشناسیم. کسانی که در این هیاهوی بی‌وزن‌ها مثل ابر می‌گذرند و بی‌صدا می‌بارند. سکوت را تزیین وجودمان کنیم. صدای سکوت را بشنویم.

99/4/25

م.ر.الف

داستان نویس خدا ابلیس

نویسنده آنگاه که نوشتن داستان را می‌آغازد، بر منطق جهان بر‌می‌آشوبد و آن سنت غیر قابل تغییر را اگر بخاهد در هم می‌شکند؛ تغییر می‌دهد و هرآنچه را که می‌خاهد از نو می‌آفریند. آن سنت غیر قابل تغییر اگر شکستن زمان و  برساخت وقایع غیر قابل وقوع و آفرینش موجودات هرگز نادیده نیست، پس چیست؟

نویسنده حرکت خطی زمان را در می‌شکند و آن را پس و پیش می‌کند، گاه لحظه‌ای را  به اندازه‌ی دو ساعت می‌کشد و خاننده را وادار به خاندنش می‌کند و گاه سالی را در واژه‌ای خلاصه می‌کند؛ از این رو و از پس این ایده که او سنت غالب هستی را درمی‌شکند و بر آن چیره می‌شود و جهان دلخاه و متوازن با داستان و محتوای آن را می‌آفریند، هر دو جای گاه خدا و ابلیس را توأمان تسخیر می‌کند. او در این فرآیند از من خیش فاصله می‌گیرد؛ موجوداتش اگر انسان یا هر موجود دیگری، در متن به خوداختیاری می‌رسند و آن‌ها هم هیچ اطاعتی از برسازنده‌ی خیش ندارند؛ از این منظر او آفریننده‌ی ابلیس و هم خود ابلیس است که با آفرینش جهان داستان و وقایعی که هیچگاه اتفاق نیفتاده، بر جهان واقعیت و واقعیت جهان می‌تازد و قواعد موافق طبیعت را با منطق مورد لزومش بازآفرینی می‌کند.

                                                                                                                                                                                                                                                  محمدرضا ایوبی    بهمن 400

تکرار... تکرارا... و باز هم تکرار!

زمان برای من حالتی فنر مانند پیدا کرده؛ اینگونه که سختی‌ها مانند لحظه‌ی جمع شدن فنر روی دور کند پیش می‌روند و خوشی‌ها به سان همان فنر جمع شده دمی تمام می‌شوند؛ به همان بی‌معنایی جهیدن فنر. این تکرار مداوم و بی سر و ته مثل حلقه‌ی موبیوس، چیزیست که به آن زندگی می‌گویم.

به این می‌ماند که آدمی به شکلی مدام در حلقه‌های تکرار اعمال ، رفتار و سبک زندگی اسیر و مشغول است و آنقدر از خود بیگانه که گاهی از این تکرارهای احمقانه لذت می‌برد؛ تو گفتی بنیان آنچه که زندگی و در پیامدش لذت نامیده می‌شود در شکلی از تکرارهای پوچ و بی معنی خلاصه شده و هیچ چیز تازه‌ای وجود آدمیزاد را به تسخیر نوع منحصر به فرد خود در نمی‌آورد، که اگر اینگونه شود بعید نیست که انسانی نو را پس از این تجربه، در خود متولد شده ببینیم.

من در این فنر دو طرف بسته به شکلی بی پایان سختی را تاب می‌آورم با این فکر احمقانه که دمی لذت را بچشم و درد انگیز اینکه آنچه لذت می‌نامم به شکلی کاملن محدود در تکرارهای مکانیکی، عصبی و روانی خلاصه و مختصر شده و این نقشه‌ی تباهی ما است.

م.ر.الف

تیرچهارصد

تصویر در مه

من پنجره‌ام. تو از من عبور می‌کنی و به دور دست‌ها، به خاطرات گم شده میان شاخ و برگ صنوبر دیرین می‌نگری. 

و دریچه‌ام، دریچه‌ای که وهم نبودن نور امید را از سیاهِ نیمه شب‌هایت می‌گیرد و تو را به نورِ پیوسته به ابدیت گره می‌زند.

تو اوج می‌گیری به لایتناهی ورای ابرها و دریچه دور شدن و پیوستن‌ات را می‌نگرد.

محمدرضا ایوبی 

00/1/18

 


 

پ.ن:

سکانس حمام(گفتگو در راهروی حمام) سیاوش/ قسمت دهم...

_از چهل سالگی که می‌گذری همه چیز در ذهنت طور دیگری ته نشین می‌شود، حتا تصویر خودت...

_جن‌ها به هر راهی می‌زنند تا شفاف‌سازی شود.

سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی

می نرود صنوبری بیخ گرفته بر دلم

                                                                   (سعدی)

هیچ...عشق

گفت: من هیچ نیستم

پاسخ شنید: هیچ شدی، اول راه است که هیچ پنج نقطه دارد

عبرت شو که هیچِ بی نقطه شوی، آنگاه است که پیموده‌ای فنا را




پ.ن:

دست‌نیافتنی‌ها تا ابد دوست‌داشتنی می‌مانند؛ برای همین عشق نشدم 

آدم تقویمی

نویسنده: محمدرضا ایوبی

ماهیت حکومت، چه سیستماتیک و یا سنتی، هر چه که باشد تمایل به توتالیتاریسم دارد و تمامیت تأصی جامعه‌اش را طلب می‌کند؛ آنچه که به چنین خواست ظالمانه‌ای پایان می‌دهد، نافرمانی و ایستادگی در برابر گفتمان مسلطی است که هر نظام حکومتی با ایجاد و پایش از آن، کوشش در کنترل افراد جامعه دارد تا جریان نقد ایرادات خویش و تولید ذهن منتقد و ناراضی را الکن و ضعیف نگاه دارد.

"گفتمان مسلط" گاه ایوئولوژیک است و گاه برآمده از بیانیه‌های اومانیستی که در بیشتر مواقع و به خصوص در جامعه‌ی بشر کنونی {تحت تأثیر نظم نوین جهانی آمریکایی) این بیانیه‌ها در خدمت سرمایه‌داری هستند. گفتمان مسلط میل دارد حتا در خصوصی‌ترین ارتباطات و ذهنیات افراد جامعه رسوخ کند و نقش خود را بیافریند.

نظام‌های اجتماعی سیاسی تمایل دارند انسان را بدل به رباتی کنند که بدون اندیشه و پرسش، فقط به فرمان‌ها عمل کند؛ آن‌ها را پاس بدارد و هیچ از چگونگی و چرایی آن‌ها نپرسد تا به این طریق هرم آپاراتوس1 تکمیل شود و جامعه به خود کنترلی و بی حسی مدنی برسد. یکی از این جریان‌ها تولید "آدم تقویمی" است. آدم تقویمی آدمیست که برای بذل محبت، پاسداشت چیزها و یادبود جریانات، نیاز به تاریخی مشخص در تقویم سالانه دارد و این تاریخ را جریان حاکم با توجه به اصل گفتمان مسلط برای او درست می‌کند؛ بدین طریق آدم تقویمی مثل موجودی رباتیک در هر موردی که روز خاصی نداشته باشد دچار زوال حافظه و فراموشی می‌شود و در مواردی که روز خاصی نشانه شده باشد برای 364 روز باقی سال هیچ اندیشه‌ای نمی‌کند؛ همان روز قائله آغاز شده و فردایش همه چیز به پایان می‌رسد و آدم تقویمی چون ابژه‌ای رباتیک به استقبال مناسبت بعدی می‌شتابد؛ از روز زن به مرد، از روز دختر به پزشک، از آن به روز شعر و ادب و الا آخر...

فرق نمی‌کند روز زن یا مرد تولد یک قدیس یا هشتم مارس یا سپندارمذگان باشد، آنچه که نهایتن از تاریخ‌ها مستفاد می‌شود، تسلط بیانیه‌ی جریان حاکم است. کسی که خودش می‌اندیشد و برای ذهنش نیاز به برنامه‌ریزی از بالا ندارد، منتظر آمدن روز خاصی نیست؛ که هر روز را گرامی‌داشت انسان در هر مقامی می‌داند. جنسیتی کردن جایگاه انسان ، نقش دادن به او و تنها تثبیت یک روز برای پاسداشتش، هر سه به نفع جریان جامعه ستیز حاکم می‌شود.

برخی از مناسبت‌های جامعه‌ی جهانی امروز، نتیجه‌ی جریان "نئولیبرالیست" حاکم بر جهان است؛ این مناسبت‌ها معمولن سربرآورده از بی‌تاریخی ، ابهام و افسانه‌ها و اسطوره‌ها هستند. جریان سرمایه‌داری نوین که از مرگ انسان‌ها نیز به دنبال کیسه دوختن است و نمونه‌هایش در ایران نیز دیده می‌شود (تورهای اخیر دیدار از کولبرها در کوه‌های مرزی کردستان) هر چقدر که بتواند آدم رباتیک امروز را به مصرف کننده‌ی صرف بدل کند، این را با پاراپاگاندا و جعل تاریخ و افسانه و با تبلیغات پدید می‌آورد. سود این‌همه خرس بی‌مصرف و شکلات غیر قابل خوردن روز ولنتاین به جیب چه کسانی ریخته می‌شود؟... چهارشنبه سوری و مناسبت‌های بی‌مصرف و تهی دیگر را نیز بیافزایید.

تقویمی شدن نهایت بردگی نوین است؛ چیزیست که جریان منفی کنترل را از دوش دولت‌ها برداشته و بر گردن عامه‌ی جامعه قلاده می‌کند. جامعه‌ی خودکنترل، بی خاصیت‌ترین جوامع است.

 

1- به نظریه‌ی لویی آلتوسر در مورد آپاراتوس مراجعه شود.