پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

داستان نویس خدا ابلیس

نویسنده آنگاه که نوشتن داستان را می‌آغازد، بر منطق جهان بر‌می‌آشوبد و آن سنت غیر قابل تغییر را اگر بخاهد در هم می‌شکند؛ تغییر می‌دهد و هرآنچه را که می‌خاهد از نو می‌آفریند. آن سنت غیر قابل تغییر اگر شکستن زمان و  برساخت وقایع غیر قابل وقوع و آفرینش موجودات هرگز نادیده نیست، پس چیست؟

نویسنده حرکت خطی زمان را در می‌شکند و آن را پس و پیش می‌کند، گاه لحظه‌ای را  به اندازه‌ی دو ساعت می‌کشد و خاننده را وادار به خاندنش می‌کند و گاه سالی را در واژه‌ای خلاصه می‌کند؛ از این رو و از پس این ایده که او سنت غالب هستی را درمی‌شکند و بر آن چیره می‌شود و جهان دلخاه و متوازن با داستان و محتوای آن را می‌آفریند، هر دو جای گاه خدا و ابلیس را توأمان تسخیر می‌کند. او در این فرآیند از من خیش فاصله می‌گیرد؛ موجوداتش اگر انسان یا هر موجود دیگری، در متن به خوداختیاری می‌رسند و آن‌ها هم هیچ اطاعتی از برسازنده‌ی خیش ندارند؛ از این منظر او آفریننده‌ی ابلیس و هم خود ابلیس است که با آفرینش جهان داستان و وقایعی که هیچگاه اتفاق نیفتاده، بر جهان واقعیت و واقعیت جهان می‌تازد و قواعد موافق طبیعت را با منطق مورد لزومش بازآفرینی می‌کند.

                                                                                                                                                                                                                                                  محمدرضا ایوبی    بهمن 400