پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

رنج و هستی

   رنج  و هستی انسان

نوشتاری تحلیلی درباره‌ی رنج با رویکرد به آراء نیچه در دو کتاب "اراده‌ی معطوف به قدرت" و "زایش تراژدی"

                                                       

"برای آن دسته از انسان‌ها که برایم مهم‌اند آرزوی درد و رنج، اندوه، بیماری، بدرفتاری و بی‌آبرویی می‌کنم" و بشر امروز فکر می‌کند این جملات باید افاضات یک ذهن بیمار و عقده‌ای باشد؛ خصوص وقتی که کتاب "زایش تراژدی" نخستین کتاب ساختارشکنانه‌ی نیچه هم با این پرسش گشایش می‌یابد که "آیا ممکن است ما از وفور و زیادت هم رنج ببریم؟" اما مهم‌ترین چالش نیچه در این کتاب تقسیم‌بندی او در باب زیبایی‌شناختی است؛ گرایش‌هایی که با یکدیگر در تقابل‌اند.

­_گرایش دیونی‌زوسی که هسته‌ی گسترش‌اش تیرگی ازلی مرزهای جداکننده‌ی خویشتن از جهان است. (پویایی، سرزندگی، تحرک، جنبش و شور)

_گرایش آپولونی که سرمشقی خردگرا است و هنر را جایگزینی مناسب برای تیرگی زندگی آدمی می‌داند.

آپولون بیانگر تجربه ی "عالم رؤیاست" که "وهم زیبایی" را تدارک می بیند؛ تجربه ی "وهم زیبا"ی آپولون به فردی که در متن جهانی عذاب آور زندگی می کند، اطمینان و آرامش خاطر می بخشد؛ در مقابل، تجربه ی دیونی‌زوسی، تجربه‌ی "مستی" و سرخوشی است که اصل تفرد را در هم می شکند و در آن هرچیز شخصی در "خودفراموشی" کامل محو می شود.  هر چند نیچه در نهایت این دو گرایش را تقویت کننده و متمم یکدیگر می‌داند و خلق تراژدی را به خاطر پیوند زدن این دو گرایش می‌ستاید اما به گواهی زندگی‌اش او رویکردی دیونی‌زوسی دارد( حتا از سال1888 نامه‌هایش را به اسم دیونی‌زوس امضا می‌کرد). این دیدگاه و فلسفه‌ی مطرح شده در آن کتاب در میان فیلسوفان و زبان‌شناسان آن دوره باعث شد که آن‌ها نیچه‌ی 28 ساله و جوان را طرد کنند؛ چراکه این نظریه شکافی ژرف با فلسفه و فرهنگ فلسفی دانشگاهیان داشت و سرانجام همین شکاف و مسئله‌ی بیماری نیچه باعث شد که او در 34 سالگی از استادی و تصاحب کرسی دانشگاه بازل استعفا دهد و تا پایان زندگی خود به کوه‌های آلپ پناه ببرد و مشغول درمان سردردهای طولانی خودش شود که دورانی تیره و در عین حال پربار از لحاظ تولید محتوای فلسفی (که بعدها آبشخور فلسفه و جامعه‌شناسی نوزاده‌ی اروپا شد) بود.

در توضیح جمله‌ی نخست و با رویکردی نیچه‌ای باید گفت؛ او زندگی بی دغدغه، سرراست و شامل راحتی‌های بی قید را حرکت در مسیر پوچی و هیچ انگاشتن اراده‌ی خویشتن انسان می‌داند. او از شهر متمدن و مرتب با آدرس‌های سرراست بازل به کوه‌های آلپ و پیمودن مسیر‌های ناهموار و صعب کوهستانی پناه برد تا علاوه بر درمان سردرد‌ خود به وسیله‌ی آب و هوا و استشمام بوی گل‌ها، اراده‌ی خویشتن در طی کردن مسیرهای به چالش کشنده‌ی توان انسانی را بیازماید. در نظر بگیرید که او مسیری از سوئیس تا شمال ایتالیا(شهرتورین) را با کوه‌پیمایی و پیاده روی در مسیرهای صعب پیمود؛ این کار از نظر او حاوی طی مسیری درونی و روحی و پرورش جرأت و ابراز وجود نیز هست.

نیچه نقطه‌ی آغاز عزیمت انسان به سمت اَبَرانسان شدن را "امتناع از عمل بر مبنای منافع بدیهی خویش" می‌داند؛ بر همین مبنا چندین سال آخر عمرش را با رژیم‌های سخت غذایی می‌گذراند و نوعی ریاضت را به مبارزه می‌طلبد. او معتقد است در این شکل از امتناع، نشاطی حیات‌بخش به وجود می‌آید؛ این نشاط شاید همان افراط پس از خود‌‌‌داری است(پرخوری و لذت از خوردن، پس از یک روز روزه‌ داری؛ مثال قابل لمسی برای ما است). این افراط ناشی از فلسفه‌ی دیونی‌زوسی، سراسر زندگی نه چندان طولانی نیچه را در بر گرفته بود. او نام این انگیزه‌ی پس از امتناع را "افسون وسوسه" گذاشته بود؛ یعنی چیزی که جای ما تصمیم می‌گیرد. فراموش نکنیم که بیشتر ما پس از تصمیمی افراطی، به شدت پشیمان می‌شویم و خود (که از نگاه نیچه همان افسون وسوسه‌ی درون است) را تنبیه می‌کنیم.

نیچه سختی را به خاطر خود سختی تجویز نمی‌کند؛ بلکه او با به کار بردن زبانی استعاری، سلامتی را مترادف با لذت بردن نمی‌داند؛ بلکه سلامتی را نیازمند گذراندن آزمون‌هایی می‌داند که بنیه‌ای نیرومند را پدید می‌آورد که به واسطه‌ی آن اَبَرانسان متولد می‌شود. او در ادامه‌ی آرزوهایش برای آشنایان می‌گوید: "آرزو می‌کنم بی خبر از خودکم‌بینی عمیق و زجر بی اعتمادی به خود نمانند؛ دلم برایشان نمی‌سوزد چون برای آن‌ها تنها چیزی را می‌توانم آرزو کنم که از طریق آن می‌توانند ثابت کنند که ارزشی دارند یا نه؟". او توصیه می‌کند که از درد و رنج خود شادمان باشیم؛ چرا که فقط در صورت پرهیز از درگیر شدن با آن می‌شود آن را به محاق برد؛ فقط هنگامی که خود را از سختی‌ای جدا کنیم که آرام‌ترین لحظاتمان را به خودش آغشته می‌کند شادمان می‌شویم(سردردهای نیچه را مد نظر داشته باشید). این دیدگاه، هیچ انگاشتن زندگی و قربانی کردن آن(به سبک روحانیون آیین‌ها) نیست؛ بلکه در برکشیدن سختی‌ها به جهت رفع و یا هموارتر گذر کردن از آن‌هاست. او در دیدگاهی درخشان خویشتن انسان را وجودی منفعلانه در برابر هستی(به کلی) نمی داند و کشف خویشتن منحصر به فرد را در فرآیندی فعال و چالش برانگیز و در عین حال مستمر با هستی و زندگی بر‌می‌شمرد و با این توصیف، تحقق زندگی به معنای فاعلیت بر زنده بودن را با گذران عمر و زنده‌مانی فاصله گذاری می‌کند.

او تا حدود زیادی خروج از قالب‌های از پیش تعیین شده و عصیان در برابر ناملایمات اجباری را شکلی از به مبارزه طلبیدن در جهت وجودی فعال و کشف خویش می دانست که یقینن همراه با رنج است؛ رنجی که شاید تا پایان هستی انسان، او را به چهارمیخ بکشد اما از پی این رنج هاست که اَبَر انسان با اراده‌ای معطوف به قدرت پدید می‌آید و بر همین مبنا جمله‌ی "چیزی که مرا نکشد قوی‌ترم می‌کند" متولد شد.

 نویسنده: محمدرضا ایوبی



منابع:

کتاب اراده‌ی معطوف قدرت

کتاب زایش تراژدی

مقاله‌ی آراء کاگ فیلسوف آمریکایی در مورد نیچه

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
pantea چهارشنبه 17 دی 1399 ساعت 15:50 https://boomrun.org/

وجود رنج و چالش یعنی یه چیز باید تغییر کند

عبور از من چهارشنبه 17 دی 1399 ساعت 23:02 http://Elahe131353.blogsky.com


درود بر شما
سپاس برای اشتراک گذاری اندیشه و معنا

دست و دل مریزاد

ممنونم از شما دوست قدیمی و خالص

دلسوختگان پنج‌شنبه 18 دی 1399 ساعت 21:10 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

چه بد ساختاری دارد.. آدمی.!
در " درد و رنج " می فهمد ..
در " غم و هجر " درک می کند ..
در " بیماری " قدردادن و قدرشناس می شود ..
در " بدرفتاری " آگاه و واقف می شود ..
و در " بی آبروئی " مسیر درست زیستن را می یابد ..

چه " بد " ساختاری دارد آدمی..؟!

سلام محمدرضا جان
بسیار شاد و مسرورم دوباره نوشتار نابت را دیدم
شاد و مانا و نویسا باش دوست خوب قدیمی

سلام عزیزم
ممنونم
پاینده باشی دوست قدیمی

کیهان شنبه 20 دی 1399 ساعت 07:47 http://Mkihan.blogfa.com

سپاس دوست من که در این وانفسا ما را مهمان یک مطلب جدی کردی.سپاس مجدد برای زحماتتان.
شادیتان آرزوست


ممنونم از شما

خرنامه دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 11:00 http://khernamealirezarezai.blogfa.com/

درود بر شما.بسیار عالی و لذت بخش بود

آلاله جنیدی چهارشنبه 24 دی 1399 ساعت 08:59 http://alalejoneidi77.blogfa.com/

بسیارعالی بود. من هم بسیار اندیشه نیچه رو دوست دارم
وقتی داشتم میخوندم یاد این بخش از کتاب دانش طربناک افتادم که میگفت: دلباختگان حقیقت از دریای طوفانی و چرکین نمی هراسند، آنچه آنها را میترساند آب کم ژرفاست...
ممنونم از اشتراک این مطلب خوب استاد عزیز.بیشتر میشه "آنچیز که مرا نکشد قوی ترم میسازد" و " آنچیز که رنج میکشد، میخواهد زندگی کند" رو درک کرد.

خاهش می کنم
نیچه سرمنشأ اندیشه‌ی نوزاده‌ی بشر مدرن هست
انسان نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن اندیشه‌های نیچه زندگی را بیازماید و از دستش خلاص شود؛ همچنانکه چون اسیری آن را در بند خود گرفته است.

محبوب سه‌شنبه 30 دی 1399 ساعت 00:16

کاش آدم های بیشتری بخوانند. کاش آدم های بیشتری بشناسند. کاش آدم های بیشتری بدانند،کاش آدم های بیشتری بفهمند.افکار و اندیشه های نیچه را دارم می گویم.

فعلا همین ها به ذهنم رسید.

معمولن اما اینطور نمی شود
یعنی بیشتر آدم ها نه می خانند و نه می دانند

سید محسن سه‌شنبه 30 دی 1399 ساعت 18:27 http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما---چنانچه انسان خود را مرکز جهان و حوادث قرار دهد طبعا دچار مسائل لاینحلی خواهد شد.بررسی انسانی که در مرکز حوادث زندگی میکند در تمام جنبه ها نمی تواند درست باشد...انسان موجودی عادی و سیال و بسیار متنوع است که بیماریهای او را نمی توانیم با یک نسخه درمان کنیم.انسان دنیای ناشناخته ایی هست که زیاد هم به شناخته شدن نیازی ندارد
از مطلب زیبا و جامع شما هم سپاسگزارم .

دلسوختگان یکشنبه 12 بهمن 1399 ساعت 21:25 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

من نگویم ، که بدرد دل من گوش کنید
بهتـــر آنست کــــه این قصه فراموش کنید
عـــاشــقان را بگــــذاریــــــد بنالنـــد هـمـــــه
مصلحت نیســــت ، که این زمزمه خاموش کنید
بعــــد مـــن ســـوگ مگـــیرید ، نیــــــرزد به خدا
بهر هر زرد رخی ، خویش سیه پوش کنید...
سـخن ســــوختگـان طرح جنون می ریزد
عاقلان ، گـــفته عشاق فراموش کنید

رحیم معینی کرمانشاهی

سید محسن یکشنبه 26 بهمن 1399 ساعت 17:16

درود بر شما--تا زمانی که ((خود))حاکم بر زندگی و رفتار ادمی است وجود انواع مسائل یک امر همیشگی و اجتناب ناپذیر خواهد بود.
*ایا فکر ما نوعی(خود حصاری)و (خود جدا سازی)به منظور کسب لذت نیست؟
*هیچ راه و وسیله ای برای فرار از (خود) و فراموش کردن ان وجود ندارد

همین خود است که به وجود هویت می بخشد و اگر تصویری از خود نداشته باشیم چیزی از خود درک نمی کنیم
اینکه فقط خود را بخاهیم و مثل یک بچه ی بی تربیت پرورش اش دهیم مشکل دارد

هنرمند سه‌شنبه 5 اسفند 1399 ساعت 16:18 http://www.honar5556.blogfa.com

...ومن امشب
از نگاهت کوچ می کنم
وتو می مانی
و کوچه ای که
ویران شده از خاطره ی
نگـــــــــــــــــاهت...
.......................................
عرض ادب و احترام[گل]

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد