پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

همین روزها

 

پیش از آنکه ببینمت هم نداشتمت!

امّا فرق است آسمان تا آسمان بین ندیدن و نداشتن و دیدن و نداشتن

نمی دانم چه شد امّا روزهایی که به رویا می مانست برای من و تو تمام شد و رویا ها ور پریردند

امّا می دانم که برای داشتنت همه ی توش و توانم را گذاشتم...

این روزها در هر غروب فراموشت می کنم امّا... می دانی؟نمی شود که صبحی بی یاد تو بنشینم

هر روز صبح سر میز صبحانه بدون تو برای شروع، یک قرص از آن قرص سفیدها همانها که اسمش امید است را با یک لیوان پر دعا و تمنّا سر می کشم  قورت می دهم امّا این گره لعنتی که مثل گره کرواتهایم سفت گلویم را می فشارد باز نمی شود نمی شود که نمی شود!

گاهی طناب اشک هم تا گلو آویز می شود و با گره بغض همدستی می کند...

.

.

.

تو همچنان نیستی و روزهایم دوزخ است

پیش از آنکه ببینمت هم روزهایم دوزخ بود امّا سرد

می سوزم این روزها در هیمه ی پر شرار رفتنت. گویی که خود، دوزخم، درونم تاول زده شرحه شرحه و آب تاول دلم از دیدگان رشته رشته در هم طناب می شوند و همدستی می کنند با گره ی بغض گلویم...

می دانم همین روزها هردو به دار می کشندم

.

.

.

پیش ار آنکه دوباره ببینمت

                                

   پنجشنبه ظهر92/3/30

  دفتر انتشارات کتیبه "م.ر.الف"


رقیب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نامه ی قجری(نامه سوّم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.