پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

رشک شاهانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اینها گفته های هیچ فیلسوفی نیست!

معنا کردن درست واژه جرات،یکی از عوامل مهم در برخوردهای اجتماعی است.گروه زیادی از مردم را دیده ام که به خاطر نداشتن جرات لازم در روابط اجتماعی،مجبور به تن دادن به مسایلی شده اند که راضی به انجامش نبوده اند!یکی از ابعاد منشور شخصیت هر فردجرات ابراز خود است.یعنی اینکه آنچیزی را که دوست داری،می پسندی و فکر می کنی بهتر است یا دستکم آسیبی به کسی وارد نمی کندرا انجام دهی.اینکه چرا گروه فراوانی از جامعه امروز ایران کوشش دارندکه نشان دهند به چیزی که نیستند شبیه ترند،خود مقوله ایست که می توان درباره آن چندین صفحه یادداشت نوشت،امّا اینکه چرا این گروه ابراز چیزی را که به آن اعتقاد ندارند را زرنگی می دانند ریشه در فرهنگ آمیخته به تعارف بیجا دارد.البته ضعف اعتماد به نفس لازم هم در این گیر و دار دخیل است.اینکه برای رد شدن از مانعی اجتماعی،فرهنگی،عقیدتی،سیاسی باید خود را آنطور جلوه دهی که نیستی،تو را به دو بیراهه می کشاند که هر دو مخربند،یکی مخرب فردی و دیگری مخرب اجتماعی.آن دو بیراهه اینهایند:اگر آدم خوبی باشی به مرور دچار خود سانسوری می شوی و انزوا را به هر چیز ترجیح می دهی(البته انزوای اجتماعی) که این به مرور می تواند در آدمهای میان عنصر،تبدیل به کرختی محیطی شود!یعنی در برابر رخدادها،حوادث و مسایل پیرامون اجتماع دچار لمسی و کرختی می شوند!و بلعکس اجتماع نیز در مورد آنها دچار همین کرختی و سستی می شودکه حتمن قابل لمس است در صورت بروز چنین بیماری ای،فرد،بیشتر آسیب می بیند چون این تقریبن یک نوع طرد خود خاسته است.امّا بیراهه ی دوم که بسیار خطرناک تر از بیراهه ی نخستین است.همرنگ جماعت شدن از بیرون است!یعنی خود را رنگ کردن و به جامعه قالب کردن،یعنی به کارهایی که در اجتماع می کنی اعتقاد نداشته باشی فقط برای اینکه به قول قدیمیها خرت از روی پل بگذرد انجامشان می دهی!مذهبیون نام این را ریا گذاشته اند یعنی چیزی جلوه دهی که نیستی یا کاری انجام دهی برای رسیدن به قصدی که پشت آن کار پنهان است.

به خاطر می آورم یکی از دختران همسایه مان که تحصیلات خوبی هم داشت برای اینکه در ارگانی مشغول به کار شود و از آنجا که آن ارگان تحقیقات محلّی می کرد و یکی از پرسشهای آنها این بود که آیا فلانی(آن دختر)به مسجد و نماز جماعت می رود؟،مجبور شد چندین روز از عمر چند ده ساله ی خود را به رفتن مسجد سر کوچه و خاندن نماز جماعت صرف کند!. این نمونه ای از ریا دینی و مذهبیست البته نمونه های اجتماعی آن فراوان است.

بنده معتقدم که در جوامع دینی این نوع پوشیه زدنها رایج است،افراد به قول عوام:هر غلطی

می کنند و با انجام برخی از فرایض در چشم مردم،خود را پاک و بری جلوه می دهند!

در مقاله ای خاندم:وقتی فرد خدای درون خود را بکشد(وجدان)و به خدایی بیرونی روی آورد برای انجام هر عملی می تواند توجیح بیاورد،چرا که درونش دیگر با اصل جریان، درگیر نیست و این آغاز فساد است.سقوط اخلاق در فرد است که با کشتن وجدان فردی آغاز می شود.

علت دیگر پوشیه و نقاب زدنها شاید با وجهه شدن در انظار به خصوص در میان آشنایان است.بسیار دیده ام آدمهایی را که در داخل خانه یک جور رفتار می کنند و در خارج از خانه رفتارشان اصطلاحن صد و هشتاد درجه عوض می شود! برای اینکه شاید وجدان اجتماعی آن رفتار را نا پسند بداند و فرد از ترس ریختن وجهه از بروز این رفتار در اجتماع امتناع کند امّا در خانه و نزد دوستان جانی معیارها عوض می شود و می توانیم برای لحظاتی خودمان باشیم.

بنده معتقدم نفر اوّل(منزوی اجتماعی) شخص با جرات تری نسبت به نفر دوم(ملوّن) است.

البته آن فرد اجتماعی نیست و این ایراد است امّاخطرناک نیست ولی فرد دوم آدم بی جراتی است که توان بروز خود را از دست داده و بزدل و ساکن شده،اینگونه افراد بیشتر در برخورد با مجرمین  اجتماعی از خودشان رافت و بخشش نشان می دهند چون شاید به نوعی با مجرم هم ذات پنداری می کنند و این خطرناک بودن فرد را تایید می کند.

حال چند نفر از این جامعه توان درونی مجرم شدن را دارند؟یعنی در برخی موارد برای لحظه ای خود را  نشان می دهند. 

َ


  



بیوه ی حلبی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.