کاش خرس قطبی بودم.!یا حداقل یک سنجاب. راستی چه می شود که بعضی از حیوانات خاب زمستانی را به بیداری زمستانی ترجیح می دهند؟
برای منی که شش ماه دوّم سال بدبیاری و خِنِس کلکسیون می کنم و حالم از هوایش به هم می خورد دانستن این پرسش مهم است. خوش به حالشان. حیوانات نیمه دوّم خاب را می گویم.
دیروزها که هوا مثل روزهای نزدیک بهار و آخر اسفند شده بود داشتم با خودم فکر می کردم چقدر بی تابم برای آمدنش، گرچه خیلی اوضاع ردیف نیست.
داشتم فکر می کردم اردیبهشت اگر شبیه زنی باشد حتمن از زیباترین هایشان هم چشمگیرتر است. نه، بلوند و سفید و قد بلند نیست. سبزه و مو فری و هیکل درشت هم که اصلن حرفش را نزن.
اصلن برای یک فرشته شکل و شمایل خیلی ها هم مهم نیست. مهم، اخلاق و نرمش و عطوفت است که اردیبهشت سرشار از اینهاست.
می خاهم امسال از اردیبهشت خاستگاری کنم.! مهریه اش هر چه بود می پذیرم. هر چند اگر بداند هر سال برای دیدنش حبسش را می کشم آن هم شش ماه لعنتی، دلش می لرزد و مثل زن های اوّل انقلاب با یک شاخه نبات و یک جلد کلام خدا راضی می شود.
می خاهم کنارم بماند. اگر بماند دیگر آرزویی ندارم. نه حسرت خرس قطبی و سنجاب نبودن را و نه حسرت از دست رفتن بهار و نه حسرت چرایی دکمه ی لاگ آف نداشتن نیمه ی دوّم سال.
آخ اگر نامزدم بشود از سال دیگر پاییز وسط خیابان های شهر فریاد می زنم: به کوری چشم شتاء زمستونم بهاره!
وای از این همه عشق به اردی بهشت ....
واااااای از این همه عشق که در کلمه هایت برای اردی بهشت جان موج می زند
وای فقط...
چنان با شور و وجد خاندم که نگو ...
ولی انگاری شبیه دخالت یا چه می دانم از آن پست هایی بود که نباید کامنت بدهی. باید تو را با اردی بهشت معتدل و مهربان تنها گذاشت. اردی بهشتی که چشم برهم بگذاری برایت خاهد آمد و امیدوارم طولانی باشد برایت.
آه از این همه احساس و وجد تو مرد.
چقدر خاندنش برایم لذت داشت.
چقدر اردی بهشت از دریچه چشمان تو تماشا کردن نازنین است ...
می آید امّا رفتنش بد است.
باور کن وقتی سی و یکم اردیبهشت می شود دلم می گیرد و می گویم کو تا سال دیگه که دوباره بیاد!
این اردی بهشت تو ....
این اردی بهشت تو به گمانم آنقدری عزیز هست که تمام نیمه های سرد سال
تمام بد بیاری ها
تمام ماه های ناخواستنی را
دستت را بگیری زیر چانه ات و از پنجره تماشا کنی و به انتظارش بنشینی و یک بار فرشته و بار دیگر زنی رویایی و دیگر بار چونان خود خود اردی بهشت به تماشا بنشینی و صبر کنی و بعد لمسش کنی
نه که خاب باشی و ناگهان اردی بهشت
نه که در راه باشی و ناگهان اردی بهشت
اردی بهشت ماه ناگهان نیست
آهسته آهسته می آید
تا نسیم نوازشگرش را روی صورتت احساس کنی
آهسته می آید
تا تو عشق واره آویزان درخت ها و گل های اش کنی
و برای اش
برای ات
برای خودتان
تار بنوازی
اردی بهشت، ناگهان نیست ...
چقدر زیبا نوشتی نسترن خانم
دوبار خوندمش خیلی دوستش داشتم
اینکه اردیبهشت آمدنش یکباره نیست و آهسته همچون بانویی می خرامد و می آید را دوست داشتم
عاشق بهارم
و
هنوز درک نکردم چرا گفتن پادشاه فصل ها پاییز
چون من از اواسط بهمن چشم براه بهارم
منتظر صدای چلچله ها ...منتظر شکوفه ها ...منتظر زنده شدن و سبزشدن
و به قول شریعتی
اطمینان دارم خداوند آفرینش را با بهار آغاز کرد
بهار مادر اردیبهشت است و من با آمدنش به واقع مسرور می شوم
اوج زیباییست این بهار
درود بر شما
بله من این آهنگ رو بخصوص همان بیتی که نوشتم رو خیلی دوست دارم
بنظرم آمد نوشته اتان اشاره خیلی ظریفی داشت که از قلم شیوای شما برمیاید
از هفته پیش در این فکرم که تا زیر تیغ مرگ نرویم لذت زندگی را به واقع درک نخواهیم کرد چقدر خوب که نوشتید
سلام
صدای خاجه امیری هم مزید بر علّت است.
ظریف اندیشان ظرافت ها را درک می کنند.
بله گاهی برخی نعمت ها اینقدر وا را مالامال کرده اند که تا به مخاطره نیفتند بودنشان وشیرینی بودنشان را درک نمی کنیم
پاینده باشید.
آری
هنوز شعارهای زمستان سال 57 در گوشم طنین انداز است :
به کوری چشم شاه ، زمستون هم بهاره !!!
.
.
.
اما زمستون ما ، دیگه شعار نداره !
کنایه ها دارد این نوشته!
یه سپید از خودم:
نه اینکه فصل دیگری نبود
تمام فصل هایش سرد بود.
در چرخشی یکسان و مُدام
روزگاری که می خاست چون شکر باشد.!
وای وای پاپیون عزیز از اردیبهشت نوشتی و من اردیبهشتی رو بی تاب ۳ ماهه دیگه کردی... اونقد زیبا نوشتی که من فقط و فقط می تونم ساکت بشینم و بخونم
کاش در تاریک روشنِ فردا
در تبانیِ آشکارِ باران و بنفشه و بهار
این سرزمین
دوباره بهشت شود
بهشتی در آغوشِ "اردیبهشتِ" ما
به قول حافظ:
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
..
روزات به سان اردیبهشت و عاشقانه های اردیبهشتیت مدام.
سلام سما خانم
اردیبهشت گل سر سبد فصل های سال است.
ممنون از دعای قشنگت برای من
اَردی بهشت از واژه ی اوستایی اَشه وَهیشته و پهلوی ارت وهیشت به معنی بهترین راستی و نام یکی از امشاسپندان (جاودانان مقدس) گرفته شده است.
اردی بهشت نگاهبان آتش است؛ چراکه آتش بهترین جلوه گاه راستی و پاکی به شمار می رفته است....
اگر درست گفته باشم .. والده محترمه هم یانوی اردیبهشتی هستند..
متن زیبا و پخته و دلنشینی بود پاپیون گرامی ... به دل من ک نشست ...
انشالا این پسر عذب و عزب از بانوی اردیبهشت خاستگاری فرمودن .. به سلامتی و میمنت ....
سلام دل آرام بانوی عزیز
بله مادر بنده متولّد اردیبهش هستند
ممنونم دل آرام جان همیشه به من لطف داری
اردیبهشت در معنی ای دیگر به معنای جدا شده از بهشت هم هست.
و اینجا کسی پشت پنجره انتظار چشم به راه آمدن پادشاه فصلهاست ..تا بیاید و مرا سوار بر اسب رهوارش تا دل رنگهای بدیع ببرد ..بیاید و بوسه های مهر آلودش را بر گونه هایم بنشاند و من در زیباترین نگاه غروب رنگش به آوای بارانی دل بسپرم که پر از نت بالهای پرندگان مهاجر باردار زیباترین سمفونی هاست...
سلام مهربون
منم این حسو به مهر ماه و فصل پاییز دارم ...اخر شهریور مثل بچه هایی که عاشق مدرسه هستند ذوقی دارم وصف نشدنی ...برعکس خیلیا نه تنها دلگیر نیست برام بلکه خیلی هم پرانرژی میشم ..و وای از شب یلدا که بلندترین سوگ من برای از دست رفتن یک پاییز دیگه اس ...
همه لحظه هاتون بهشتی باشه
سلام مهتاب خانم
من مهر ماه رو دوست دارم دقیقن از اواخر شهریور تا پایان مهر را هم دوست دارم
ممنونم بهترین ها رو براتون آرزو می کنم
سلام استاد خوبیها . . .
وصف زیبایی بود از اردیبهشت . . .
شوقی بر رسیدن و ذوقی بر دیدار . . .
هر فصلی گیرایی و زیبایی خاص خود را دارد .. و هر کدام نموداری منحصر به فرد .. و بیانگری از طراوت و رنگ زندگی . . .
راه رسیدن به هر فصلی .. از فصلها می گذرد . . .
برای رسیدن و داشتن اردیبهشتی زیبا و دوست داشتنی .. از تابستانی در گرماهای وجود .. از پاییزی به رنگارنگ طبیعت .. و از تبسم و تأملی بر زمستان زندگی باید گذشت . . .
راه رسیدن .. از عبور رسیدنهاست .. بی رسیدنها .. رسیدن هم بی معناست . . .
بسیار زیبا و دلنشین هست این پست .. ناخودآگاه فکر و روح و روان آدمی را سوی می کشاند و یاد و خاطراتی را زنده می نماید .. که شاید مدتها به فراموشی سپرده شده بود . . .
مهربان استاد . . .
رمز پست قبلی را ندارم . . .
بهترینها و خوبترینها را .. در اردیبهشتی به زیبایی همه بهاران زندگی .. خواستار و آرزومندم برایتان .. انشاا... .
سلام بهرام جان
منو چوبکاری می کنی با این القاب همون پاپیون کافیه دوست من
مثلن بهمن ماه چه طراوتی داره؟!!! اونم تو این چند ساله که نه برفی بوده و نه بارون درست درمونی؟! فقط سرما خشکه و کثیفی و زود تاریک شدن هوا
بازه میگم کاش خرس قطبی بودم
سپاس از بودنت بهرام عزیزم ممنون که منو می خانی و به من محبّت داری دوست گلم
بله خیلی ها میگن اردیبهشت زیباست،و البته همینطورم هست:)
ولی برای من خیلی بابقیه فرق نمی کنه
هر ماهی زیباییه خودشو داره واسه من:)
امیدوارم که تا همیشه همین حرف رو بزنی
من شش ماه دوّم از مهر به بعد به خصوص دی و بهمن را....
خواستگاری از اردیبهشت !
زیبایی ها همیشه خاطرخواه های اساطیری داشتند . زانو زدن در برابر این زیبای بی نظیر ؛پرتت می کند به رویا
زیباست حستان
بله خاستگاری از اردیبهشت که چون دختری دلربا هر سال دلبری می کند و می رود.!
سپاس از حضور سبزت فریبا خانم گل
برای کسی که می فهمد ...
هیچ توضیحی لازم نیست ...
و برای کسی که نمی فهمد ...
هر توضیحی اضافه است ...
آنانکه می فهمند عذاب می کِشند ...
و آنانکه نمی فهمند ...
عذاب می دهند ...
مهم نیست ...
که چه "مدرکی" دارید ...
مهم اینه ...
که چه "درکی" دارید ...
مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ ...
میلِ ترکیبیِ بالایی دارند ...
کلماتی که از دهانِ شما بیرون می آید ...
ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست ...
پس وای بر جمعی که لب را ...
بی تامل وا کنند ...
چرا که ...
کم داشتن و زیاد گفتن ...
مثلِ نداشتن و زیادخرج کردن است ..!
پس نگذارید زبانِ شما ...
از افکارتان جلو بزند ..!؟
((پرفسور سمیعی))
این جند خط به تنهایی خودش مثنوی ایست برای آنکه به تلنگر نیازمند است.
جناب سمیعی از آن دسته انسانهاییست که قابل ستایشند و می توانند برای تما اعصار الگو و عامل حرکت نسلها باشند.
عمرش بسان نوح دراز باد و در سلامت این ابر مرد دوست داشتنی مغز و اعصاب گیتی
سلام خواندم این شعر زیبای پروین را و دوست داشتم برای شما هم بگذارمش
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
ممنون از شما دوست ناتشناخته
این شعر از مشهورترین و زیباترین اشعار بانوی ادب پارسی ست
ممنونم
زمان خط است نه دایره ..!
دایره نیست که دوباره برگردد ...
چه ایده بدی بود گرد ساختن ساعت ..!
احساس می کنید همیشه فرصت تکرار است ...
قرار بوده ساعت ۸ صبح از خواب بیدار شوید و می بینید ساعت ۸ و ربع شده .. می گویید : اشکال ندارد تا ۹ می خوابم بعد بیدار میشوم ..!!
قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی رو صرف مطالعه کتاب کنید .. می بینید کتاب نخوانده ساعت ۱۰ شده .. می گویید : اشکال ندارد فردا شب ساعت ۹ می خوانم ...
ساعت دروغ می گوید ...
دروغ ..!!!!!
زمان بر گرد دایره نمی چرخد ..!
ایده ساختن ساعت به شکل دایره .. ایده جادوگری فریبکار بوده است ..!
ساعت خوب .. ساعت شنی است ..!
هر لحظه به شما یادآوری می کند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد ...
اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم .. به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستون ها .. ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و می گویم در آن آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد . تا هر لحظه که روبرویش می ایستم .. به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» ...!؟
چه نگاه قشنگی نسبت به زمان داری
بله زمان از دست رفته منو یاد رمان "در جستجوی زمان از دست رفته" ی مارسل پروست انداخت.
زمان برای ما که در حال فناییم خط است و این نظریه کاملن درست
امّا زمان برای جهان هستی که پایان ندارد دایره است و میلیاردها سال است که تکرار می شود و تکرار خاهد شد
دوستان
بعد از دیدن عکس سلفی خانم شبنم قلی خانی فهمیدم برای فرار از نیمه ی دوّم یه راه دیگر هم هست
اگه نامزدی منو قبول نکنه اردیبهشت خانوم از سال دیگه نیمه ی دوّم سال رو می رم نیمه ی دوّم زمین
ینی استرالیا اونجا زمستوناش تابستونه به کوری چشم نمدونم کی!
...
سلام آقا محمدرضا گل و گلاب ، احساس نابتان سرشار از زیباییست
شبنم از رخ گل لغزید
او به خاک رسید
و زندگی بخشید
گلی از ترانه ی بهشت
دختری از ماه اردیبهشت
که میدانم شیرین ترین خاطره را
خواهد نوشت...
سلام مریم خانم عزیز
که می دانم شیرین ترین خاطره را خاهد نوشت
چه شعرای زیبایی گذاشتی شما
ممنونم
به برگ گل سرخ باید نوشت
بهشت است میمند اردیبهشت
ز اول بنای جهان چون گذاشت
خدا خاک میمند با گل سرشت
ز افلاک خاک و گلابش ز عرش
به قالب گلش زد همی خشت خشت
ز لطف خدایی که در چنته داشت
به مینوی میمند یکباره کشت
چو در پرتو حسن او داشت جای
صلاحش نشد خلق مصنوع زشت
ا اینرو میمند اردیبهشت
به برگ گل سرخ باید نوشت ...
*******************
واقعن مریم جان شاعر عین حقیقت رو توصیف کرده در این شعر
نمی دونی چه حس خوبی بهم دادی با گذاشتن این شعر زیبا
سپاس دوست خوبم
سلام
هفته پیش پوریا پست گذاشته نوشته زن رنگی رنگی می خواد
+ حالام شما نوشتید زن اردیبهشتی می خواید
+ وای خدایا
+ اردیبهشت کجاش اخلاق داره؟ فصل آلرژی به گرده گلا، فصلی که میوه ها یا هنوز نرسیدن یا از وقت اومدنشون گذشته. فصلی که عیدیا تموم شده، منظره های اردیبهشت قشنگ هستش ولی فقط که منظره کافی نیست!
سلام
من نوشتم خود اردیبهشت رو می خام
اگه یه کم دقّت کنی متوجّه میشی که خلق و خوی اردیبهشت درست مثل دختر خانومای نورسیده هست
در اردیبهشت همه چیز بر اعتدال استوار هست
یادم رفتم بگم
+ حیوانات نیمه دوم خواب، بوی گل سوسنُ بیشتر دوست دارن تا حیواناتی که اصلا نمی خوابن
برای همینه که می گن
بوی گل سوسن و یاسمن آید عطر بهاران کنون در وطن آید!؟
سلام!
فکر کنم نظر قبلی م ثبت نشده، دوباره می نویسم.
این نوشته پر از خیاله، و قشنگی ش به همینه. چون آدم تو خیال آزاده و رها، و این حس دلپذیری بهش می ده که دلش نمی خواد از اون فضا بیرون بیاد.
ممنونم!
سلام
چیزی غیر از این نوشته برای من نیامده جناب بابایی عزیز
بله هیچ عرصه ای به اندازه ی خیال درش آزادی نیست.!
زندگی . . .
لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است ...
شوق تبسم به لب خشکیده است ...
جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ ...
دست نوازش به ســر نوزادی است ...
زندگی . . .
بوسه به لبهای گلی است ...
که به شوقت همه شب بیدارست ...
شـــوق وصال یار است ...
لحظه دیدار به هنگامـــه یاس ...
تکیه زدن بر یــار است ...
زندگی . . .
چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است ...
مـــوهبت عرضه شده ...
بر من انسان خاکـــی است ...
قطعه سرودی زیباست ...
که چکاوک خواند ...
که به وجدت آرد ...
به سرشاخه امید و رجا ...
راز فـروزندگی خورشید است ...
زندگی . . .
اوج درخشندگــــی مهتــاب است ...
شاخه گلی در دست است ...
که بدان عشق سراپا مست است ...
طعــم خوش زیستن است ...
شور عشقی برانگیختن است ...
درک چرا بودن است ...
گام زدن در ره آسودن است ...
زندگی . . .
مزه طعم شکلات به مذاق طفل است ...
به .. که چقدر شیـــرین است ...
خاطره یک شب خوش ...
زیر نور مهتاب ...
روی یک نیمکت چوبی سبز ...
ثبت در سینه است ...
زندگی . . .
خانه تکانی است ...
هر از چند گاهی از غبار اندوه ...
گـوش سپردن به اذان صبح است ...
که نوید صبـح است ...
زندگی . . .
گاه شده است خوش نیاید به مذاق ...
گاه شده است که برد بیراهم ...
هر چه که هست ...
طعـــم خوبی دارد ...
رنگ خوبــــی دارد ..!؟
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد.
ممنونم بهرام عزیزم
لطف کردی
سلام
+ وقتی با پروکسی می یام، هر دفعه که کامنت می ذارم باید، همش آدرس وبلاگً وارد کنم
+ دیشبم که اومدم وبلاگ شما، چونکه یک عالمِ پنجره باز بودش، مثل وبلاگ شما، وبلاگ پوریا، وبلاگ خودم، وبلاگ آقای بابایی و غیره...
آدرسا رو اشتباهی کپی کردم، چونکه حواسم به کامنتم بودش.
+ لطفا آدرسای هر دوشُ درست کنید. آدرس خودمً بذارید.
مچکرم
سلام
من شوربختانه بلد نیستم این کار رو بکنم توی بلاگ اسکای این مقدور نیست
فکر نمی کنم اشکالی هم داشته باشه یکبار با نشانی من نظر گذاشتید یکبار هم با نشانی آقای ماهان فکر نمی کنم ایرادی داشته باشه
آن شش ماه لعنتی
کم از حبس ندارند
نعـــــــــــــــــــ
هیچ کم از حبس ندارند
هیـــــــــــــــــــچ
دهنمان آب افتادازاین توصیف !
درود
دهن آب بیفتد شرعن ایرادی ندارد
دو صد درود بر شما
سلام پاپیون عزیز و گرامی
اردی بهشت
آنها که به اسرار زیبایی ها واقفند
همیشه تو را خوانده اند و نالیده اند
آنها که به تماشای بهار رفته اند
بر در تو تسلی یافته اند
آنها که داغ بر سینه دارند
بسته زلف پریشانند
چشم بر تو دارند
زیبا بود و دلنشین
قلم تان ماندگار و رقصان {گل}
سلام خانم بادره
شما لطف دارید گرامی
چشــــم به راه آمدنش مانده ام
اردیبهشت :(
اردی بهشت بیا اینجا در گوشت یک چیزی بگویم :(
های نونواری سبزینه هایش مرحم دردهاست و باد معتدلش گیسوانت را نوازش می دهد
این اردیبهشت بانوی ریباییها
گاهی خواب بودن
بهتر از بیداریست!
آی گفتی
یاد یه سکانس مجموعه ی هزار دستان افتادم رییس قلّه ی کشور را ترور کرده بودند در بازار، رییس امنیه (جهانگیر فروهر) آمده بود بازار از مردم بازجویی می کرد که آیا چیزی دیده اند یا نه؟ ترور هنگام ظهر صورت گرفته بود. از هر که پرسید طرف گفت من خاب بودم خبر ندارم ندیدم آخرش یه دیالوگ گفت جهانگیر فروهر تو ذهن من مونده گفت: جماعت چرتی مردم خاب!
جالب بود! .همه ی فصلها دخترای زیبا روی رنگارنگن..اما گمون میکنم زمستون، مرد خشن و سرسختیه...اردیبهشت که میشه پدرم هر روز ما رو به جنگلی میبره که چند کیلومتر با خونه مون فاصله داره.ما آتیش درست میکنیم.منقل صحرایی و کیاب و چای جزو لاینفک این تفریحات یک ماهه است..اردیبهشت استان ما تبدیل به بهشت میشه...اما با اومدن خرداد، دیگه پیک نیک لذت بخش نیست.
من اما عاشق پاییزم.به خاطر بارونش و اعجاز رنگهاش...اما امسال اصلا پاییز و زمستونی وجود نداشت..پاییز و زمستون انگار برزخ خشک و بی روحی بود بین تابستان و بهار، همین!
امیدوارم دختر اردیبهشت به شما جواب مثبت بده! شما احتمالا زاده ی زمستان یا پاییز هستید که اردیبهشت رو دوست تر دارید:)
همه ی فصل ها دختر نیستن انصافن مثلن زمستان در بیشتر داستانهای اساطیری به زنی عجوزه و ساحره تمثیل می شود با گیسوانی سپید که کم حرف می زند.
اردیبهشت همه جا بهشت میشه اصفهان هم جشن اردیبهشت داره در این ماه و بیشترین توریست در این ماه میاد.
چند شهر دیگر هم که من رفتم اردیبهشت در اوج ریباییست به همین خاطر به دختری زیبا و جوان مثالش زدم.
دم پدر جان شما گرم که اینقده با صفا و کار درسته
پاییز و زمستون هر سال واسه من برزخه!!!
نه اتفاقن من زاده ی تموزم درست دوروز مانده به قلب الاسد
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند...
پای حرف هایی که می زنند،
قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
احساساتی که بروز می دهند،
نگاه هایی که از عمق جان می کنند،
نوازش هایی که با سرانگشتانشان می کنند،
دوستت دارم هایی که می گویند،
زندگی هایی که می بخشند،
عشق هایی که نثار می کنند...
آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند...
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست با انتخاب هایشان...
...........
به نظرم اینا یعنی خود آدمی و از همه مهمتر اینه که آدم باید پای خودش بمونه
اولین روز هفته ات بخیر دوست من
سلام سما خانم گل
اصلن انتخاب های ماست که هویت ما رو نشون میده باقی همه بازی های روزگاره!
و همه ی آن چیزهایی که در بالا نوشته اید یعنی هویت ادراکی انسان
ممنونم دوست خوبم سرآغاز هفته به کامت و تا پایان شاد و خرسند و به کار باشی
هر جای دنیا که باشم
هر سال
اردیبهشت را
به یاد تو قدم خواهم زد
چه ساده از من گذشتی
که شکفتن اقاقیا هم
تو را به من
بازنگرداند
ای وسوسه همیشه رفتن و نیامدن
چه زود
صدایم را
فراموش کرده ای.
سلام
البته نازی خانم این شعر رو فقط برای زیبایی ادبیش نوشتن
وگرنه...
دست شما درد نکنه از این عاشقانه ی درد آلود
من زمستون رو خیلی دوس دارم، بنظرم پاییز رو باید حذف کنن.
و اگه جفتش حذف شه چه بهتر
زمستونی که فقط اسمش مونده هیچ نشانه ای از زمستون واقعی نداره میشه زمستون کاذب
مچکرم
+ببخشید یادم رفته بود تا، تیک خصوصیً بزنم
+ ولی بازم مچکرم
خاهش می کنم
درود
و سپاس از نوشته بسیار زیبایتان
راستش اردیبهشت اگر با نو باشد خواستگاران زیادی داشته و دارد.
اصلن بسیار هستند که به امید دیدار اردیبشهت کل سال را منتظرند.
شادی ات روز افزون
سلام
ممنونم از حضور گرم شما
بله اردیبهشت خاستگار زیاد دارد ولی خاستگار مثل من پیدا نمی شود باید کلاهش را سه متر بیندازد بالا که یه همچین آقای گلی میخاد ازش خاستگاری کنه (اعتماد به سقف رو می بینی ؟!)
شما هم شاد باشی
متوجه
و گر نه .....
که نوشتید نشدم
گفتم شاید برخی دوستان خیالهای باطلی بکنند
همین!
برای این توضیح دادم
چرا چیزی را که دوست نداریم باید دلمون بخواد حذف بشه این حذف شدن و حذف کردن را دوست ندارم حذف کردن سانسور کردن برام واژه های سنگینی هستند یک چیزی تو مایه های کهریزک
( شاید خصوصی بمونه بهتر باشه)
سلام
نه اتفاقن خصوصی نمونه بهتره
من عرض نکردم زمستان را کلّن برای همیشه و همه حذف کنند.
اتفاقن اگر دقت می کردید می دیدید که نخست آرزو کردم ای کاش من به خاب می رفتم و نمی دیدیدم زمستان را و یا برای من دکمه ی لاگ آف داشت.
تازه کلّ این نوشته فانتزی ای بیش نیست با این خاسته ها و آرزو ها نه زمستان حذف می شود و نه زیباتر از این
شفا بده !
اما من منظورم در مورد متن نبود در مورد یکی از نظرات بود
خب شما نگفتی منظورتون کی بود
فکر کنم میس راوی آره؟
به هر حال هر کس نظری داره
و البتّه گفته ی شما درسته که هر چیزیو که نمی پسندیم نباید حذفش کنیم این اخلاق دیکتاتوریه
سلام محمدرضای عزیز
چقدر زیبا نوشته بودی رفیق. خاستگاری از اردیبهشت...
نکنه متولد اردیبهشت هم باشی...
سلام دوست من
ممنونم از محبتت
نه من زاده ی تابستانم و عاشق اردیبهشت
خوب واسه همین گفتم خصوصی باشه بهتره بله همون نظر رو گفتم شما هم که دست به دعوا کردنتون حرف نداره همچنین منو دعوا کردید که کم مانده بود سکته کنم
عه
من کی دعوا می کنم؟!!!
اختیار دارید شما این چه حرفیه؟؟!
من اصلن به خودم اجازه نمی دم که دوستانی مثل شما رو برنجونم
سلام
یک سوال؟
رشته شما زبان بوده؟ یادمه بخشی از یک داستان رو ترجمه کرده بودید! برای ترجمه متون پیچیده مثل بعضی از سرمقاله های نیویورک تایمز یا مقالات تخصصی چه باید کرد؟ از اون جهت می پرسم که ساختار متون متفاوت هست یعنی بعضی وقتا تمام لغات رو می شناسم اما ساختار و نوع چینش کلمات و حروف پیچیده ست.
سلام
نخیر بنده موسیقی خاندم امّا انگلیسی را هم ترجمه می کنم خدا خاسته و خودم هم یه کم کوشش کردم و زبانم خوب است سال ها برای روزنامه ها به خصوص ورزشی ها ترجمه می کردم چند سالی هم در روزنامه ی جهان فوتبال کنار استاد دکتر حمیدرضا صدر استاد و دوست عزیزم بودم و از ایشون بسیار زبان اموختم
من دوستی دارم که نویسنده ی بخش خاورمیانه ی همین روزنامه ی نیویورک تایمز هست ایشون استاد زبان هستند و بسیار بسیار فنی هستند در ترجمه ی متون( به چندین زبان تسلّط دارند)اگر موردی کاری دارید می توانیم از ایشان کمک بگیریم. اگر فقط برای خاندن و درک کردن است برایم بفرستید شاید بتوانم ترجمه کنم.
بله درست می فرمایید به خصوص نوشتار آمریکایی ها پر است از الهامات و جملات استفهامی که باید تجربش رو داشته باشید( مثل اینکه شما بخاهید برای یک نروژی جمله ی این شتریست که در هر خانه ای می خابد را ترجمه کنید) قطعن اگر نعل به نعل باشه هیچی نمی فهمه که هیچ فکر هم می کنه شما خدایی نکرده مجنون شدید.
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمینم ...
اینو بشار جان از زبون من برا اردیبهشت جانم گفته!
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را ...
به امید خدا رویِ یار خویش رو میبینی و شکر کردگار میگی و مرهم هم بر دلت میزاره ... از اون مرهم ها که چنان حال آدم رو خوب میکنه که وقتی 31 ام میاد و از پیشت میره بهت صبر میده تا انتظار بکشی برای باز اومدنش ....
یه پدربزرگ اردیبهشتی داشتم ، اردیبهشت اومد و اردیبهشت رفت ... عاشق اردیبهشت هم بود .... یه شهر هم دارم که اردیبهشت اش زیباتر از همه ی فصل هاشه ...
این رنگِ سبزِ جوان ... کی میتونه دوست اش نداشته باشه ... خلاصه رقیب زیاد داری
سلام نازنین خانم جمشیدیان دوست هنرمند و یگانه ی خودم
اون پدر بزرگ شما هیچ وقت نمی ره و نرفته بلکه فقط حض.ر فیزیکی نداره
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
اردیبهشت اصفهان که معرکست ینی عاشششششقشم تو فصل اردیبهشت. امسال پا بده اردیبهشت بیام برم با دوستان هنرمند همون باغه، شب موسیقی
شهریور ماه قولش را ازم گرفتند که برای اردیبهشت برم پیششون شاید خانم گلستانی هم باشه
رقیب ها زیادند ولی یکیشون مثل من نیست اینقده گل و آقا و کاردرست
ببخشید
من فکر کردم اینجا و این وبلاگ
جای برای جولان کج خیالان نیست
.
عذر تقصیر
نه خاهش می کنم نازی خانم
مطمئن باشید که دوستان همه خوبند ولی خوب بعضی وقتها جلوی چرش اذهان رو نمیشه گرفت از این بابت من نوشتم
کار از محکم کاری عیب نمی کنه
باز هم سپاس از شعر زیبایی که برام نوشتی نازی خانم گل
سلام
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار اســـــــــــت اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصــــــــــر خیال
جلوه ایــــــن نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عــــــــــــــشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کـــــــــار روزگار کهنه جــــز تکرار نیست ...
*******************
با نسیم عشق فقط می توان زنده بود و لا غیر
سپاس مریم عزیزم
آن چیزی که عشق را
تجربه ای حیرت انگیز می کند
عمــــق محبت نیست
عمـــق تعهــــد اسـت
که سخت هم پیدا می شود ...
********************
که خیلی خیلی سخت پیدا می شود.
جمله ی نغزیست
ممنونم
آدمها می آیند
گاهی در زندگی ات می مانند
گاهی در خاطره ات
آن ها که در زندگی ات می مانند
تجربه ایی برای سفر
گاهی تلخ ، گاهی شیرین
گاهی با یادشان لبخند میزنی
گاهی یادشان لبخند را از لبانت بر می دارد
امــــا تــــو لبخنــــد بزن
به تلخ ترین خاطره هایت
آدمها می آیند و این آمدن باید رخ دهد
تا تو بدانی
آمــــدن را همه بلدند
این مانــــدن است که هنـــــر می خواهد ...
سیمین بهبهانی
*************************
چقدر با احساس بود این شعر
روانش در آسایش باد بانوی شعر و ادب پارسی استاد سیمین بهبهانی
ممنونم از شما مریم خانم عزیز
من هم مترجم بخش بین الملل یکی از روزنامه ها هستم و همین ابهامات مرا آزار می دهند.
سپاس.
خاهش می کنم
موفق باشید
اگر خدمتی از من ساخته هست دریغ ندارم دوست من
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید ...
معشوق همین جاست بیایید بیایید ...
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار ...
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید ...
گر صورت بیصورت معشوق ببینید ...
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ...
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید ...
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ...
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید ...
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید ...
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت ...
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید ...
با این همه آن رنج شما گنج شما باد ...
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید ...
"مولانا"
سلام بهرام عزیزم
این شعر بسیار فلسفه ی عمیقی درش هست
نشان از تفاوت عرفان ایرانی و دیدگاههای متشرّعین داره
مسأله ای که قرنها عارفان ایرانی به خاطرش مبارزه کردند و عرفایی مانند: حسین منصور حلّاج، شیخ اشراق سهروردی، عین القضات همدانی و سر آمد همه ی آنها شیخ فریدالدین عطار نیشابوری کشته شدند.
توضیح و توصیفش بماند امّا عرفای مکتب ایرانی به خدایی خارج از وجود و درون خود اعتقادی نداشتند همانگونه که در بزرگترین اثر منظوم عطّار هم می بینید که سیمرغی نبود و همان سی مرغ سیمرغ بودند وکتاب خدای نامه ایشان با بیت" من خدایم من خدایم من خدا فارغ از هر کفر و کینه کبر و آه" آغاز می شود و منصور حتا بر سر دار می گوید که: انا الحق.
به هر حال بر ما ایرانیان است که بدانیم در مکتب یکتا پرستی ایرانیان خدایی آن بالا نایستاده که جریمه کند و بسوزاند و الخ...
وقتی یک دانه ی گیاه می کاری ...
هزاران هزار دانه می شود ...
همه اش برای تو ...
وقتی یک گل به کسی می دهی ...
هزاران هزار گل از دیگران می گیری ..؟
می دانی عزیز ...
تو روی گنج داری زندگی می کنی ...
و امیدوارم این را بدانی .....
"الهی قمشه ای"
سلام استاد . . .
زیبا توضیح دادید و بسیار پر معنا و تعمق انگیز فرمودید . . .
خدای ما .. خدای مهربانی هاست .. دوستی ها .. عشق .. محبت و مهرورزیدن ها . . .
خداوند تمام بندگان خود را دوست دارد و بخاطر خلقتشان .. به آنان عشق می ورزد و منتظر کلام یا حتی قدمی هر چه کوتاه .. از جانب آفریده شدگان خود است . . .
خدایم را دوست دارم و با تمام وجودم به او عشق می ورزم . . .
او خالق من است . . .
او بهترین معلم من است . . .
او بهترین دلسوز و شفیق من است . . .
او بهترین دوست و یاور من است . . .
صد بار اگر خطا کنم .. هزار بی راهه بروم .. باز آغوشش به سوی من باز است .. و باز می خواند مرا . . .
او خدای من است . . .
و من بنده ی اویم . . .
.......................................
استاد خوبیها .. کلمات و مطالب شما همه زیباست و سازنده . . .
سپاس و درودهای بی پایان . . .
سلام بهرام عزیزم
چه نکته ی جالبی رو اشاره کردند جناب قمشه ای
چه خوش گفت: خدا در تجلّیست به خود آی تا خدای را ببینی.
سپاس از همراهیت دوست گلم
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
مولانا
سلام نازی خانم
این شعر زیبا کار استاد فریدن حلمی هست که به غلط در فضای مجازی به نام مولانا انتشار پیدا کرده.!
بسیار زیباست سپاس از تو دوست عزیز
تو نه یک جای
نه یک پای
همه ای با همه ای هم همه ای
تو سکوتی تو خود باغ بهشتی
ملکوتی تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک خدایی
نه که جزیی
نه چون آب در اندام سبویی
خود اویی
به خود آی تا به در خانه ی متروکه ی هر عابد و زاهد ننشینی و
به جز روشنی و شعشعه ی پرتوی خود هیچ نبینی
بهرام جان شعر روز گذشته ی جناب مولانا رو که زحمت کشیدی گذاشتی اینجا امروز دوباره خاندم
بی تعارف چند بیت آخرش مو بر اندام می ایستاند
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید.
بر همه واضح و روشن هست که در کعبه خدا نیست! سنگی سیاه است برای اتّحاد مسلمانان و لا غیر
خاجه ی آن خانه که خداست مگر غیر از این است که از رگ گردن به بنده اش نزدیکتر است؟
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید.
و اینجاست همان نکته ی ظریفی که عرفان ایرانی بهش اشاره داره در مصرع دوّم همان که می گوید خدا خودتانید فقط باید از بند تمام آلودگی ها رها شوید تا گنج حضور که همان خدا شدن است را ببینید.
این همان فریاد انا الحقیست که منصور بر دار گفت!
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید.
این هم تضمین گفته های مولانا
گاهی به این فکر می کنم که این بزرگان در زمان خودشان چقدر غریب بوده اند.!
به هر حال مسلکی زیباتر از عرفان ایرانی ندیدم هر چند که متشرّعین قرن هاست که کوشیده اند تا آن را از مدار خارج کنند چون با نگاه آنان و مانیفست آنان خدا موجودیست که فقط آنان واسطه ی بین او و مردمان عادی اند و این یعنی قدرت و پول و برندگی
سر درس مبانی عرفان و تصوف که استاد تدریس می کند اینقدر عرفان را چون دکان بازاری و مثل لباس بی ارزش و فرقه ای و سبک و مسخره نشان می دهد که غمم میگیرد و میگویم به جای تمسخر هر عرفانی آنچه شایسته است از عرفان مولانا به ما نشان بدهید نه سبکسری و فقط ظاهرشان را. نمی دانم سوادشان چیست و از چه روی استاد مبانی عرفان اینقدر با غرض درس می دهد
دلم میگیرد واقعا.
نمیدانم چرا کامنت آخر سبب شد بنویسم. ببخشید.
خصوصی
اجازه بده این رو عمومی کنم نسترن جان
خب این روزها به خصوص این چند ساله ی خیر و بهتر بگوییم در این دهه ی گذشته مهره گردانان دانشگاهها ترجیح می دهند که مثلن استاد شیمی دانشگاه مثل بنز شیمی بلد باشد امّا قد خر از مسایل تاریخی و اجتماعی سر در نیاورد.!
این همان اخلاق نظام استالینیسم بود. او هم همینگونه استادان دانشگاه را بر می گزید.
این است که هر عنچوچکی می شود استاد دانشگاه و امثال استاد کزّازی را به زور خانه نشین می کنند یا استاد داریوش آشوری جلای وطن می کند یا استاد شفیعی کدکنی و امثال گوشاله هایی که فپمثل مرده شو کارشان را می کنند و به اینکه مرده چه شأن و منزلتی دارد و غیره توجّهی ندارند.!
ناراحت نشوی که به استادانت گفتم گوساله شاید آن ها درس را خوب تفهیم کنند امّا خودشان هم بیچاره ها نمی دانند چرا آمده اند و استاد دانشگاه شده اند.!
بگذریم
کزازی که استاد بزرگ دانشگاه ماست چنان مورد حمله ی استادان دیگر قرار گرفته که روزی به استاد تمیم داری گفتم چرا واقعا ؟ گفت یه مشت بی سواد که سر از کار ایشان در نیاورند به خودشان اجازه ی گستاخی می دهند.
واقعا حق با شماست عرفان در ادبیات دانشگاه را طوری در باره اش حرف میزنند که آدم شرم اش می شود. ممنون از شما برای پاسخ خوبتان
یک مشت متشرّع الاغ زبان نفهم کج فهم گوساله اند
که فکر می کنند از دماغ فیل افتاده اند با یکیشان برخورد داشتم در یکی از شب های اجتماع مجلّه ی بخارا
وارد بحث شدیم من و یک نفر دیگر از استادانم و یکی از همین دوزاریها پوزه اش که به خاک مالیده شد دست از پا درازتر مکان را ترک کرد.
یادم است در پست "یک دواِت شبانه" گچ رنگی یکی از مخاطبین این وبلاگ از قول یکی از به اصطلاح استادانش، عشق مجاز را آنچنان گفته بود که اگر ترور می کرد سوژه را بس بهتر بود. جسارت نباشد اگر دانشجویان به یاوه های این استادها بسنده کنند
چه می شود آخر و عاقبت فرهنگ و ادبیات این سرزمین؟؟!!!
برای من بهار و تابستون قشنگه و لذت بخش چون می تونم راحت بگردم اما پاییز و زمستون رو تحمل می کنم تا با برف و بارون این شش ماه اول رو قشنگ کنه که امسال از بی خبر بودن بارشها چشم به راه گرمام!
بله محمّد جان الان چندین ساله که از زمستون فقط اسمش مونده نه بارشی نه سرمای درست و حسابی ای
سلاااااااااام
چقدررررررررررررررررررررررررررررررررررر متن قشنگی بود
چقدررررررررررررررررررررررررررررررررررر احساس توش موج میزنه
چقدررررررررررررررررررررررررررررررررررر دلنشینه
چقدررررررررررررررررررررررررررررررررررر عشق به اردیبهشتش رشک برانگیزه
چقدررررررررررررررررررررررررررررررررررر دوست داشتم...
والبته هیچی زمستون نمیشه ها گفته باشم, با منم بحث نکنین!
اجازه؟...ما به روزیم
سلام رز خانوم مشکی
ممنونم شما با احساس لطیف شاعرانتون خوندید.
سلایق متفاوته امیدوارم که زمستون شما همیشه پر از شادی باشه
اولین مرحله شناخت آفرینش .. همانا خرد است ...
چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند ...
که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد ...
و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند ...
باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود ...
و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد ...
"فردوسی"
سلام مهربان استاد . . .
ممنون و بسیار سپاسگزارم از مطالب زیبا و پند آموز شما بزرگوار گرامی .. مطالب شما همیشه آموزنده بوده اند . . .
موفق و همیشه شاد و تندرست و سلامت باشید . . .
انشاا... .
سلام بهرام جان
زبان من از ابراز سپاس برای بذل توجّه شما قاصره
ممنونم از این نوشته های زیبایی که برای من میاری
و از همراهیت دوست بزرگوار من
آدم هایی که از رابطه های طولانی بیرون می آیند خطرناک هستند ، چون آنها می فهمند می شود چیزهایی را از دست داد و نمرد ...
عجب نوشته ای
به عینه این را دیده ام
اینان آدم هستند امّا نه دیگر آن آدم قبلی!
خداوند "بی نهایت" است اما . . .
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود . . .
خدایت یار
هر چیز هست از درون ما می آغازد خود را
ممنونم سمای عزیز
من از این نظریه خیلی خوشم اومد که خداوند توو وجود ماست.میشه یه کم برام در این مورد توضیح بدبد؟
خب توضیح دادنش خیلی نوشتار بره و دوستان می دونند که من در تایپ کردن تنبلم
کتاب سیمرغ و سی مرغ رو اگر پیدا کنید و بخانید(دکتر علینقی منزوی) متوجه تفاوت عرفان ایرانی با نگاه متشرّعین به حضرت حق خاهید شد.
اگر نیافتید پی دی افش هست جستجو کنید تو گوگل پیدا می کنید
منم رمز میخواااااام
قبل اینکه برم پستت رو بخونم یه ای جــــــــــــــــــــــــــان برا عکست بذارم تا بعد
اینم یه مدلشه
اگه مردی را دیدم که در چهله ی کوران عربده سر می داد که زمستونم بهاره تعجب نخواهم کرد ،
اون مرد تو خواهی بود
اگه اردیبهشت یک زن باشد و جواب مثبت دهد
آنوقت...
درووووووووود
هم تصویر زیباست اردیبهشتی و هم متن تان.
خیلییییی زیباست.
البته این ها رو + یک شعر قبلا" هم نوشته بودم اما انگار موقع ارسال ورپریده !!!
استاد خیلی عالی بود. بازخواندنش هم لذت بخش بود.
سپاس سپاس و باز هم سپاس از بودن شما
ممنونم خانم الاهه خانم
شاعره ی خوش ذوق
از بد شانسی من بوده که نظرتون ثبت نشده
سلام و عرض ادب دارم و احترام
به روزم منتظر حضور پرمهرتان میمانم
سلام
در نخستین فرصت می خانمتان
شاید چشم هایشان را می بندند چیزهای بیشتری پیدا میکنند برای دیدن
سلااااااام
و این یعنی خیال
سلام
نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
رهی
بهارتان مبارک
امید که سالی پر از عشق و مهربانی و اتفاق های خوب را تجربه کنید.
ممنون برای شعر زیبای فریدون مشیری
خیلی خیلی ممنونم نسترن عزیز
شما هم سال خوب و خوشی را سپری کنی
اردیبهشت زیباترینه
خوش سلیقه اید
.
.
و
نوروز فرخنده
سلام
ممنونم
نوروز شما هم خوش و فرخنده
خوش بحالش
حالا واسه من 6 ماه اول افتضاحه و یه جورای فوبیای 6 ماه اول سال دچار شدم.
و همیشه میگم اردیجهنم خر است
اردیبهشت خوب است عشق من است زیباترین الاهه ی جهان است
عاشقشم میمیرم براش وقتی میره میشم فداش( بندتمبونی از نوع پاپهای اونور و اینور آبی)
اگر روزگار در شش ماه نخست بر وفق نیست دستکم آب و هوا دلرباست شش ماه دوم این را هم ندارد
خرس قطبی هم موجود جالبیه. شنیدم براشون روز جهانی میگیرن!! 27 فوریه!