ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پیش از آنکه ببینمت هم نداشتمت!
امّا فرق است آسمان تا آسمان بین ندیدن و نداشتن و دیدن و نداشتن
نمی دانم چه شد امّا روزهایی که به رویا می مانست برای من و تو تمام شد و رویا ها ور پریردند
امّا می دانم که برای داشتنت همه ی توش و توانم را گذاشتم...
این روزها در هر غروب فراموشت می کنم امّا... می دانی؟نمی شود که صبحی بی یاد تو بنشینم
هر روز صبح سر میز صبحانه بدون تو برای شروع، یک قرص از آن قرص سفیدها همانها که اسمش امید است را با یک لیوان پر دعا و تمنّا سر می کشم قورت می دهم امّا این گره لعنتی که مثل گره کرواتهایم سفت گلویم را می فشارد باز نمی شود نمی شود که نمی شود!
گاهی طناب اشک هم تا گلو آویز می شود و با گره بغض همدستی می کند...
.
.
.
تو همچنان نیستی و روزهایم دوزخ است
پیش از آنکه ببینمت هم روزهایم دوزخ بود امّا سرد
می سوزم این روزها در هیمه ی پر شرار رفتنت. گویی که خود، دوزخم، درونم تاول زده شرحه شرحه و آب تاول دلم از دیدگان رشته رشته در هم طناب می شوند و همدستی می کنند با گره ی بغض گلویم...
می دانم همین روزها هردو به دار می کشندم
.
.
.
پیش ار آنکه دوباره ببینمت
پنجشنبه ظهر92/3/30
دفتر انتشارات کتیبه "م.ر.الف"
قهوه ی تلخ بود. عادت کردیم به قهوه های صبحانه ...
عادت.... به همه چیز عادت می کنیم
مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم
ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟
ڪُجایے ؟
در چـﮧ حالے ؟
پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم و فـریـاد مے زنـم:
... تنهـاییـت بـراے مَـטּ
غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ
هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت بـراے مَـטּ
تــو فـقـط بـخـنـد
آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم صـداے خـنـده هـایـت را
صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را …
تو همچنان نیستی و روزهایم دوزخ است...
عادت میکنیم .. به چه قیمتی ؟؟
.
.
عشق آغاز دارد، اما انجام ندارد!
بله دقیقن
آغاز دارد امّا انجام ندارد
سلام عزیز
عید مبارک !
برای همیشه عاشق و پایدار باشی ...
دوستت دارم ...
سلام بشار نازنین
בکتــر نیستمــ امــا ...
بـرایتـــ בه בقیـقہ راه رفتـטּ روے جـבولهـاے
کنـار خیــابــاטּ را تجویــز مے کنمــ (!)
تا بـבانے تعـــاבل چیــز مهمے است امـــا ...
/בیـــوانــہ/ بـــوבטּ قـشنـگـــــ تـــر استـــــ (!)
نیمه شعبان سرود زندگی است / نیمه شعبان فرار از بردگی است
نیمه شعبان سلامی از خــــدا / بر همه افراد شهر بنــدگی است . . .
ولادت حضرت مهدی (عج) بر شما مبارک
فرق است بین ندیدن و نداشتن و دیدن و نداشتن:)
که هر چه دیده بینه دل کنه یاد
برای هر آفریده ای سهمی از خوشبختی، بسته به اینکه حواسش و دلش تاب تحمل آن را داشته باشد، نهاده اند ...
سهم من در راه است می دانم می رسد به زودی
عشق تلخ ترین تریاک زندگی است و بر خلاف هر جای زخمی که به مرور پاک میشود جای زخمی که بر روح و روان می گذارد همیشه داغ می ماند. سالها خودم را برای وقوعش آماده کردم ولی بعد از چشیدن بی وقفه از آن گریختم. خیلی خوب نوشته بودید
ممنونم که سر زدین خانوم گل سرخی
بعضیها را نوشتم
شعر شدند
بعضیها را نتوانستم بنویسم
اشک شدند
بعضیها را اما
نه
میشد نوشت
و نه
ننوشت
آنها را فقط زیستم!
به به چه زیبا
هر روز صبح سر میز صبحانه بدون تو برای شروع، یک قرص از آن قرص سفیدها همانها که اسمش امید است را با یک لیوان پر دعا و تمنّا سر می کشم قورت می دهم امّا ......
این تیکه اش رو خیلی دوست داشتم.آدما بی امید هیچی نیستن
امید، به زندگی جهت میده و رنگ
هر روز صبح سر میز صبحانه بدون تو برای شروع، یک قرص از آن قرص سفیدها همانها که اسمش امید است را با یک لیوان پر دعا و تمنّا سر می کشم قورت می دهم امّا این گره لعنتی که مثل گره کرواتهایم سفت گلویم را می فشارد باز نمی شود نمی شود که نمی شود
خیلی زیبا مینویسین...احساس نوشتهتون واقعاً ملموه با این طرز توصیف کردنتون.
لذت بردم
ممنون از این دعوت بهجا!
اگه خواستین لینکتون کنم خبرم کنین...
ممنونم روشنا بانو
من شما رو لینک کردم....
زندگانی قفس کوچک تنهایی نیست
که ببندد ره پرواز ز بال و پرما
زندگی چشمه جوشان سختاوتمند یست..
درود
ورپریدن رویاها و بغض گلو ...........
درود بر شما گرامی دوست
خیلی فرق هست بین نداشتن قبل از شناختن و نداشتن بعد از شناختن ....
به هر حال دومی به رنج اش می ارزه ...
تفاوت هست دنیا دنیا بین ندیدن و نداشتن و دیدن و نداشتن
سلایق متفاوته...
پس شاید هم به رنج اش نیارزه ... !!!
نمی دونم ...
باید کشید تا فهمید می ارزه یا نه!