پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

دست آموز یا آزاد؟

هیچ موجود دست آموزی درک درستی از آزادی ندارد.من این راباور دارم و از خود می پرسم آیا انسان می تواند درک درستی از آزادی داشته باشد؟

ما از نخستین روزهای زندگی مورد آموزش و تعلیم قرار می گیریم. در جامعه ی ایرانی که بسیاری از اعمال، تقلیدی و دستوری است بسیاری از پدر و مادرها، تربیت را هم به صورت دستوری و به شکل امر و نهی و برخورد قهری می آموزانند و همین، فرزند را ار انسانی آزاد و مؤدب به موجودی دست آموز و بی خطر تبدیل می کند که یک سری  از رفتارها را انجام می دهد و یک سری از رفتارها را انجام نمی دهد و ملاک او برای انجام دادن یا ندادن کاری نه خاست خودش بلکه بر خورد جامعه است.

هر انسان با توجه به مکان و فرهنگی که در آن رشد و بالندگی دارد پایبند بسیاری باید ها و نبایدها می شود چیزهایی که حاصل جهانبینی و نوع زندگی پیشینیان است و الزامن درست هم نیست. دردناک اینکه این میراث ، در سنین کودکی به ما حقنه می گردد و همین ها نگاه ما را نسبت به حیطه ی آزادیهای فردی و اجتماعی خود می سازد .

آیا بسیاری از این آموزشها که بعدها رفتار و کردار ما را شکل می دهد با اصل آزادی انسان دز تضادّ نیست؟

به خصوص وقتی ردّ پای تعارفات معمول ایرانی ها در بسیاری از این خوی ها و خرده فرهنگها دیده می شود. این را اضافه کنید به حیطه ی بایدها و نبایدها که دایره ی آزادی را تنگ و تنگ تر می کند و باعث به وجود آمدن لایه های مختلف شخصیتی در یک فرد می شود.

می پرسیم چرا ما نقاب به چهره هایمان می زنیم و واقعیت خودمان را پشت این نقابها پنهان می کنیم؟باید گفت یکی از دلایل این کار، دایره ی کم مساحت آزادیهای فردی است اینگونه که یک فرد برای احساس لذّت از زندگی باید بسیاری از علایق و سلایقش را پنهان نگاه دارد. بی شمار کسانی را دیده ام که برای حفظ ظاهر در جامعه و از روی اجبار کاری را انجام داده اند و گفته اند اگر نکنیم مردم در مورد ما چه فکر می کنند؟ این نوع نگرش حیطه ی آزادی عمل را تنگتر می کند. بیفزایید به آن مثل(خاهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو) را.

پرسش اینجاست که ما به عنوان یک انسان باید به خاطر پاداش، کارهایی را انجام دهیم یا ندهیم؟ مانند یک موجود دست آموز.

نگاه این مقاله تضادّی با مقوله ی تربیت ندارد. تربیت مقوله ای کاملن علمی و لازم است و هیچ منافاتی با اصل آزادی ندارد. امّا آموختن تربیت با زور و فشار و اینکه چون من می گویم و به قولی با دیکتاتوری والدین، نمی تواند ما را افرادی مؤدب بار بیاورد. با این راه فرزندان ما، تنها، موجودات بی خطری می شوند که تا پایان عمر از حس نداشتن جرات در تغییر زندگی و زندگی با اعمال اجباری رنج می برند چرا که آنجایی که باید برای گرفتن حق خیش ایستادگی کنند نمی توانند و مانند مرغ عشقهای خوشرنگ، فقط داخل قفس روزمرگی و تلقینات زندگی می گذرانند و آب و دانه بر می چینند. 

نظرات 19 + ارسال نظر
ته تغاری بروجردی یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 23:51

به نظرم اگه ما آدم ها با همان خصلت های واقعی و فطری رشد میکردیم و بایدها و نبایدها رو از بچه گی در ذهنمون نمیکردن زندگی خیلی واقعی تر و زیباتر میشد آموزشی که از والدینی که خود اموزش غلط داشته اند نسل اندر نسل ما رو از فطرتمون دور کرده آموزشی با تعابیر از پیش ساخته اذهان بیمار... بچه ای که با فطرت خالص خود عملی انجام میده مثلا وقتی بچه ای توسط بچه دیگه کتک میخوره یا کتک میزنه با تعابیر ساخته شده ای مثل چه بی عرضه یا چه مظلوم یا چه ظالم یا شجاع ... روبه رو میشه کم کم این در ذهنش نقش میبنده که بی عرضه است یا مظلومه یا پپه است یا شجاعه و... کلماتی که در جای خود فقط یک کلمه هستند اما بار روانی بالایی ایجاد میکنه...
ممنون جالب بود دیدگاهتون ...

خیلی باید آزادی طلب و دموکرات باشیم تا بتونیم بچمون رو آزاد بار بیاریم در عین حال که تربیتش می کنیم و آمادش می کنیم برای حضوری موفق در جامعه

مراد دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 00:21

دوست آلمان رفته ای تعریف میکرد که روزی رفتم سرکار و دیدم بین همکاران بحثی در جریانه ، یکشون میگفته که پسر خردسالش تصمیم گرفته که فلان کار رو نکنه (درست یادم نمیاد چه کاری ولی کار ساده ای بود مثلا مث نخوابیدن در بعد از ظهر ) و همه همکارها داشتن با جدیت موضوع رو دمبال میکردن و نظر میدادن. اون دوست میگفت که وضعشون به زعم ما ایرانی ها بسیار خنده دار بود که بر سر یک موضوع بی اهمیت دارن اینطوری جدی صحبت میکنن.

میگفت ما از این نکته مغفول هستیم که این جزیی از تربیت فرزنده . آموزش تصمیم گیری مستقل و پذیرش تبعاتش . شرکت دادن کودک در تصمیم گیری های مربوط به خودش و خانواده و ساختن شخصیت اجتماعی .

علی ایحال اینوقتا اون آهنگ نامجو به خاطرم میاد:
این که زاده ی آسیایی و میگن جبر جغرافیایی
این که لنگ در هوایی ، صبحونت شده سیگار و چایی و ....

فکر می کنم این نوع نگرش ما بیشتر به خاطر زیر دست دیدن بچه و اون ریشه ی دیکاتیتوری که در وجود همه ی ما هست نشات می گیره
ما بچمون رو همیشه بچه می بینیم نه یک فرد که در آینده میخاد با زندگیه واقعی درگیر بشه

مهران دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 01:24 http://diaco.blogsky.com

حس ادمها تو نوشتن خیلی تاثیر داره بخاطر همینه ۵ ساله چیزی نمی نویسم و فقط کپی می کنم .دوست عزیز حست در این پست چی بود به ما سری بزن

دوست من ممنونم که به من سر زدی
حسم همون چیزی بود که نوشتم به این فکر می کردم که آیا واقعن آدم آزادی هستم یا.....؟

شاگرد تنبلتون دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 10:26

سلااااااام ...بمانند همیشه عالی بود ...خوشبختانه والدین من بخصوص مامانم اهل تعارف شابدول عظیمی نبودن ...وقتی چیزی رو هم تعارف میکردن از صمیم دل بود ... بی حد هم با محبت بودن و اینکه بدبختانه یا خوشبختانه جوری بارمون اوردن که حرفمونو بزنیم حتی اگر اکثریتی مخالف ان باشند و دنبال چشم همچشمی و مد روز هم خیلی نباشیم ... من هم سعی کردم بچه هامو به همین شیوه بار بیارم ... بازم ممنونم ...خیلی هم دلتنگتونم ...امیدوارم هر جایی که هستین و سر هرکاری که هستین موفق باشین ...دعای خیرم همیشه پشت سرتونه و محبتا و راهنماییهای شما تا دم مرگ انشالله اگه الزایمر نگیرم ، یادم خواهد ماند ...در پناه دادار گیتی گستر یگانه باشین

سلام بزرگوار
خدا رحمتشون کنه که از خودشون اثر نکو گذاشتن
از لطف بی اندازه ی شما هم ممنونم
شاد و سربلند باشین

بهزاد ... مورچه ای از مریخ دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 11:46

زیبا و جامعه شناسانه بود . به فکر فرو رفتم .
یا جونان نما که هستی
یا چنان باش که می نمائی !
سخته . سخخخخخخخخخخخخخخخخخت

ممنونم بله سخته با این نوع فرهنگی که ما داریم سخته

مهران سه‌شنبه 9 آبان 1391 ساعت 00:48 http://diaco.blogsky.com

سلام خوشحالم که اومدی .حست برام جالب بود .دوست دارم دست نوشته هاتو بخونم تا روایت ها بیشتر بنویس شاید روزی منهم نوشتم

لذت بردم از وبلاگت مهران جان
موفق باشی بهت سر می زنم

ماهی آزاد سه‌شنبه 9 آبان 1391 ساعت 07:00

درود
اول که این مطلب رو خوندم فکرم درگیر شد. یه کم گذشت تا بتونم جمع بندی کنم و نظر بنویسم. خصوصا با پسوندی که برای خودم یدک میکشم یه جورایی انگار داشتم به خودم فحش میدادم
در مورد آزادی و درک ما از اون خیلی بستگی به تصور و آگاهی ما در مورد آزادی داره. یعنی هر قدر هم که خودمون رو انسان آزادی بدونیم باز هم این دانستن به میزان آگاهی ما از قابلیت آزاد بودنمون به صورت بالقوه داره و آموزش ومحیط خیلی در این آگاهی موثره. بالفعل شدنش هم بستگی به عوامل بیرونی و درونی داره که شما مفصل توضیح دادی.
شخصن هیچ وقت برای همرنگ جماعت شدن کاریو انجام ندادم. ولی اسارت بندهای زیادی داره. یکی از نازکترین و محکمترینهاش محبت و عشقه. به طرز وحشتناکی مازوخیستی میشه . و عصیان علیهش بسیار سخت.
ببخش خیلی کشش دادم @};-

ماهی بانو خیلی فلسفی نوشتیشخصن باید بیش از پنج بار بخونمش تا متوجه بشم
ممنون که وقت گذاشتی بزرگوار
محبّت است که زنجیر می شود گاهی

سکوت سه‌شنبه 9 آبان 1391 ساعت 08:18 http://fatideh.blogfa.com

سلام و روز به خیر جناب ایوبی

مطلب بسیار جالب ،واقعی و در عین حال تکان دهنده ای بود.

حال بر اینم ،من و شما که قربانی این باور والدینمان شدیم ،چه کنیم فرزندانمان به جای دست آموز شدن ،آزاد پرورش یابند.

ای کاش پست بعدیتان را به این بحث اختصاص دهید.

سلام بزرگوار
ممنونم
به عقیده ی من بهتره که علّت کارهایی را که می خاهیم فرزاندمان انجام دهند را برایشان توضیح دهیم مثلن وقتی کسی چیزی هدیه می دهد به جای اینکه بگوییم بگو ممنون بگو ممنون و وادارش کنیم به این کار دلیل اینکه چرا باید سپاسگزار باشد را برایش توضیح دهیم
این نمونه بود شما خودت بقیشو فکر کن....
شاید چند پست بعد بیشتر توضیح دهم
ممنون که وقت گذاشتین

ماهی آزاد سه‌شنبه 9 آبان 1391 ساعت 22:37

ببخش اگر توضیحم ناکافی یا ناقص بود
اشاره درستی بود: محبت است که زنجیر میشود گاهی
پاینده باشی

خاهش می کنم من نگفتم نا کافی بود گفتم پیچیده و فلسفی بود
شما هم سلامت باشین

مهسا جمعه 12 آبان 1391 ساعت 02:34

خانم بروجردی به نظر من تربیت یه بچه آزاد با بزرگ شدنش مثل یه گیاه " خود رو " خیلی متفاوته.
خیلی وقتا باید آزاد بودن و آزاد زندگی کردن رو به بچه آموزش داد.

ماهی آزاد عزیز " ماهی آزاد " خلاف جریان آب شنا میکنه برا همین این اسمو یدک میکشه .خلاف جریان آب بودن همیشه نشونگر یه انسان آزاد به تعبیر صحیحش نیس البته از نظر بنده.

استاد عالی بود و قابل تامل و تاسف.
منم مثل مژگان عزیزم دلتنگم.
مراقب خودتون باشین چون فقط متعلق به خودتون نیستین

سلام مهسای مهربان
خیلی ممنون که به من لطف دارین
دلتنگیهای انسان را باد ترانه ای می سازد.......

ماهی آزاد شنبه 13 آبان 1391 ساعت 00:25

مهسای گرامی ممنون از توجهت. البته فکر میکنم ماهی آزاد به خاطر حرکتش از رودخانه که آبهای شیرین داره به دریا و زندگی در آبهای شور و کلن استقامتش در شرایط مختلف آزاد نامگذاری شده. الاایحال من انسانم و ماهی نیستم. آزاد بودن به معنای کامل خیلی گسترده و پیچیده است. استقامت یکی از ابزارهای حرکت در این مسیره و اصلن به معنی اصل کلمه نیست. شما مختارید حرکت بر خلاف جریان رودخانه رو نپسندید. ولی ماهی آزاد همچنان بر اساس ذاتش اینکار رو انجام میده

آرشید شنبه 27 آبان 1391 ساعت 21:22 http://arshid.blogsky.com/

دوست خوبم سلام
از مطلب خوب شما استفاده کردم .
آن را از جهاتی درک می کنم و هم عقیده ام . اما تفاوت انسان با موجودات دست آموز دیگر قدرت بیان است ... و دیگر این که تحت تربیت مستقیم و غیر مستقیم خداوند است .
خلق الانسان ...
علمه البیان
با قدرتی که از او سراغ دارم می توانست انسان را به گونه ای بیافریند ... تا تنها به آنچه او می خواهد فکر کند .
اما همین که انسان قدرت همه نوع تفکر ، حتی خلاف خواسته ی آفریننده اش را دارد و آن را بیان می کند ... یعنی آزادی .
و همینکه اگر اراده کند در مسیری خلاف آموزه های او عمل می کند یعنی اختیار .
ما انسانها بخاطر محدودیت در قدرت ... همه چیز را محدود و کنترل شده می سازیم ... حتی از حالا به فکر نافرمانی رباتها هستیم .
و این بزرگی خالق مان را می رساند که هیچ محدودیتی برای ذهن انسان قائل نشده است .

امید که زیاده گوئیم را ببخشید
از آشنایی با شما خوشوقتم .
و بی نهایت سپاسگزار

بسیار استفاده کردم آرشید نازنین
بهت سر می زنم
شاد باشی

شیرین هیاریان چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 13:15 http://shirintarazparvaz

سلام
من از اینجا رد می شدم و برای دعوتتون به شعر اودم
و دیدم که خب چرا نظر ندم ؟!
یعنی با اینکه شعر نبودمطلبتون ....!
بگذریم
به نظرم جمله ای که مطلبو باهاش شرو کردین مشکل داره آخه!
که هیچ موجود دست آموزی درکی از آزادی نداره و بعد هم آدما رو به اون موجود تشبیه کردین
ممکنه آدم به موجود دست آموز هم تبدیل بشه ولی این نمی تونه مانع این باشه که درکی از یه شرایط بهتر نداشته باشه
یعنی من می تونم از این وضع خسته بشم و مثه خود شما به اینکه گرفتار باید و نباید ها هستم اعتراض کنم

من کاملا با شما موافقم که باید و نباید های اجتماعی آزادی عمل انسان رو از اون می گیرن
ولی ما تا اونجایی که خومون هم ئبا اونها موافق باشیم اونا رو مزاحم و سلب کننده آزادی نمی دونیم(سلب ؟یا صلب؟!از بچگی املام ضعیف بود ...)
مثلا اگه فردی عادت کنه و یا خوب بدونه اون شرایطو و فرهنگشو بپذیره احساسه اسارت نمی کنه و ./...دیگه نمی دونم چی شد که به اینجا رسیدم!

در کل ...بله !....آزادی اتوی این جامعه ما یه امر انتزاعیه و لی همین تخیل ما می تونه درکی از چیزی که الان نیست و می خوایم باشه بهمون بده
مرسیییییییی

شیرین خانم ممنون که اومدین و نوشتین و ئیئگاهتونو گفتین بازم از این کارا بکنین

بهزاد ... مورچه ای از مریخ چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 13:12


چون بود اصل گوهری قابل



تربیت را در او اثر باشد



هیچ صیقل نکو نداند کرد



آهنی را که بد گُهر باشد



سگ به دریای هفتگانه بشوی



که چو تر شد پلیدتر باشد



خر عیسی گرش به مکه برند



چون بیاید هنوز خر باشد

مهشید رجایی پنج‌شنبه 7 دی 1391 ساعت 18:41 http://www.moment-light-smily.blogfa.com

سلام
دوستان نظرات کارشناسانه ای در این باب دادن و از انجایی که من نه انشام خوبه و نه فلفسه و اینجور بحثا باید سکوت اختیار کنم

اومدم دعوتتون کنم تشریف بیارید وبلاگ ما ...
خوشحال میشم ... قدمتان بر جفت چشمای ما ...

منتظرم
در خصوص اون قضیه کتاب و اینا هم همینطور ...

خانم رجایی ارادتمندم
شما دعوت بکنی یا نه من هر وقت میام یه سر به وبلاگ قشنگتون می زنم
در مورد کتابها هم امیدوارم پیش از نوروزبراتون بفرستم که تصویرگریش رو شروع کنید انشا الله

neo یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 09:53 http://cruel-life.blogsky.com/

وقتی ذات یه حیوون وحشی باشه اون حیوون یه روزی بالاخره از دسته صاحبش در میره.....شایدم به آزادی فکر کنه البته واسه حیوونا غریضیه
به نظره من درسته محیط و جایی ک توش زندگی میکنی و ذاتت خیلی تاثیر داره رو شکل گرفتنت ولی خودت میتونی خودت رو بسازی....
من ی نمونه اش هستم خانواده ام منو خجالتی بار آوردن یا شاید ذاتم اینجوری بوده یعنی خصلتم اینه ولی الان انقدر تمرین کردم ک حداقل میتونم تو یه جمع صحبت کنم خودم دارم خودم رو میسازم و تمرین میدم......تو این دنیا فقط خودتی ک دلت واسه خودت میسوزه......این مقاله خیلی دردناک بود......ولی هر آدمی میتونه عوض بشه و خودش رو بسازه فقط باید بخواد ک عوض شه......و درک کنه مسیری ک میره غلطه....

درود بر دوست گل خود ساخته ام
ممنون از نقطه نظرت

مهشید رجایی چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 11:23 http://www.moment-light-smily.blogfa.com

سلام جناب ایوبی
وبلاگ دست نوشته هام به روزه

خوشحال میشم سری بزنید

www.mahwar.blogfa.com
تابعد ...

خورشید در من پاورچین پاورچین افول می کند.....
به به از هر انگشت یه هنر به به
چه خوبه که دوستانی مثل شما دارم

نگاه یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 21:44 http://negah919.blogfa.com/

اصولا تمامی قواعد و قوانین دینی برای ارتباط با سایر موجودات است
هر چند برداشت برخی ان است که ادیان برای خدا شناسی و خدا پرستی است
خداوند فرموده من نیازی به عبادت شما ندارم
اگر اصرار بر عبادت خود دارد برای اطاعت از قوانینش است
قوانینی که بر پایه احترام به حقوق دیگری است
حقوق انسانها . جانوران . گیاهان حتی موجودات بی جان مثل کوه ها ویروس ها و ......

خاله ریزه سه‌شنبه 14 شهریور 1396 ساعت 23:29

همینطوری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد