ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زن جوان تقریبا 32 ساله است.می گوید در سن 14 سالگی ازدواج کردم و از شهرستان به تهران آمدم اما شوهرم که بسیار مسنتر از من بود معتاد شد و من در سن 19 سالگی با یک پسر یک و نیم ساله مجبور شدم از همسرم طلاق بگیرم. در شهرستان ما طلاق بسیار نا پسند است و هنوز هم که هنوز است به یک زن مطلقه نگاه خوبی ندارند.من نتوانستم به شهرستان برگردم تصمیم گرفتم در تهران بمانم و با پسرم زندگی کنم. در سالهای اول زندگی اوضاع و احوال بسیار بدی داشتم.نه کاری بلد بودم و نه جایی را میشناختم.حتی درس نخوانده بودم و نمیدانستم با یک پسر کوچک چه باید بکنم.اتاقی را در یکی از محلههای پایین شهر اجاره کردم در یک حیاط بزرگ که پر از اتاق بود و صاحبخانه هر اتاق را به فردی اجاره داده بود و من یک زن 19 ساله با یک بچه کوچک مجبور بودم در این خانه زندگی کنم.همان زمان نیز منشی یک دکتر شدم و بچه ام را از صبح به همسایهها میسپردم و خودم سر کار میرفتم. یک روز عصر از سر کار که برگشتم با فرزندم داخل حیاط بودم که ناگهان صدایی شنیدم و متوجه شدم سقف اتاق من ریخته است و خدا رحم کرد که پسرم را از اتاق بیرون آورده بودم.دوباره بی خانمان شدم.با کمک اهالی وروحانی مسجد 500 هزار تومان جمع شد و من توانستم اتاق دیگری اجاره کنم.خلاصه در این رفت و آمدها با مردی آشنا شدم که بسیار ثروتمند بود.او به من پیشنهاد ازدواج موقت داد.در حالیکه 18 سال از من مسنتر بود اما من چارهای نداشتم و باید خودم و فرزندم را از آن وضعیت نجات میدادم. بنابراین قبول کردم و او ما را به منزل کوچکی برد که برایمان اجاره کرده بود.چندین سال به همین شکل گذشت تا این که من باردار شدم اما به محض این که آن مرد فهمید باردار هستم مخالفتهایش با من شروع شد چرا که خانوادهاش متوجه میشدند که زن دوم دارد.اول به من پیشنهاد پول داد که پول بگیرم و بچه را سقط کنم اما وقتی دید راضی نمیشوم شروع کرد به تهمت زدن و فحاشی کردن و کتک زدن من. اما خدا خواست و این بچه سالم ماند.بعد از بدنیا آمدن بچه حاضر نبود شناسنامه بگیرد و میگفت باید تست DNA بگیرم شاید این بچه من نباشد.من در کمال صبوری قبول کردم اما باور نمیکرد، مردی که سالها با من بود چنین تهمتی به من بزند.بعد از انجام تست برای بچهاش شناسنامه گرفت اما صیغهام را فسخ کردم و دیگر حتی حاضر نیستم ببینمش.اکنون خودم شاغل هستم و او ماهی 150 هزار تومان نفقه بچهاش را میدهد.