ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باران می بارد.شهر خاب است و من بیدار، کنار پنجره گوشم به نوای باران است و چشمم به آسمان.
اگر نبود این باران بی شک چیزی از لذّات بشر کم می شد.
این نخستین باران پاییزی بوی فراق می دهد، بوی دوری و هجران. امسال چیزهای تازه تری تجربه کردم، تلخ امّا شیرین، زهر امّا نامردنی
به خودم میگویم این باران آه های دلٍ تنگٍ آدم هاست که به آسمان می رود و ابر می شود و می گرید برای آن ها که آه کشیده اند از همه ی نبودن ها، نشدن ها، ندیدن ها، نداشتن ها و صدها چیز دیگر که تو می توانی جلوی این ها بنشانی.
کنار پنجره نشسته ام و دانه هایی که روی آن می لمند را می نگرم آخ اگر سه تار بود. بود اگر، واران وارن را می نواختم و می خاندم
برای آدم تنها چه بهتر از اینکه صدای خودش در گوشش طنین افکند؟!
آسمان سرخ است و مثل حنجره ی چلچله سرود باران می خاند.
شباهنگ صدایش گم می شود از این سرود، آنقدر که بی تاب باریدن است ثمره ی آه آدمیان
من بیدارم از عشق باران، کنار این پنجره که تنهاییم را قاب گرفته...
م.ر.الف
بامداد۹۵/۸/۴
پ.ن
بعد از تو تا همیشه این قصّه ناتمام است.
تیتر نوشته نام یکی از آثار استاد محمّدرضا شجریان (نازنین) است.
درود آقا محمدرضا،
حس خیلی خوبی داشت این نوشته. چه خوبه که ساز بلدین و هروقت دلتون خواست می تونین ساز بزنین.
آه باران... عنوان خیلی قشنگه.
قربان تو اسماعیل جان
لطف داری
در برابر زیبایی و شاعرانگی این نوشته فقط باید سکوت کرد چقدر خوب است که اینقدر عاشقید
لطف داری پرواز خانم
ممنونم
عاشق باران بودن . . .
عاشقانه های زلالی و پاکی را داشتن است . . .
پاییزان . . .
و بارانهای مهرورزان . . .
می نشینند بر جسم و جانان . . .
تا که خاطراتی از زمان . . .
آید بر ذهن و یاد مردمان . . .
..............................................
به به بهرام جان
در لحظه بیان احساس کردی
سپاس
من بیدارم از عشق باران
+ زیبا نوشتید : - ))
ممنونم
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
و گر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
عشق...
مهارت دسیسه ها دیگری نیست !
عشق...
خلوص باورهای
عاشقانه توست !!!
________________
دوست تاب من
فکر میکنم که
گویا پایانی برای قصه ها نیست!
چرا که نه گوسفندان
عاقل میشوند،
نه گرگ ها،
سیر...
برای من که با شمردن غصه هایم به خواب می رم
دیدن کابوس طبیعی ست .
رفیق پاییزی... آی رفیق پاییزی
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد
کابوس عین زندگیست و زندگی...
سلاملیکم
سلاملیکمخانم
شما هم سالی یه بار میای سلام علیک می کنی و...
موفق باشی
ها الهی...
به قول رفیقمون
مجازستان را گردیدهام
در وب بسیار چرخیدهام
بسیار یوزر دیدهام
اما
تو چیز دیگری
قربان تو رفیقی که پاییز را نشانه ای
قشنگ وصف کردین
ممنونم سحر خانم
میسی عجیجم
چنان دل کندم از دنیا که شکلم ،شکل تنهاییست ...
من همان فریادم،آن فریاد غم بنیاد.
مامقدس آتشی بودیم
آتشی با شعله های آبی زیبا
آه ...
دیر ،دیر ننویسین !
برای ما بهانه ای باشین ؛برا چاق سلامتی !؟
مخلصم نازنین
راستش این روزها خییییلی می نویسم شاید بالغ بر روزی بیست صفحه صبح و تا نیمه های شب ولی همه بازنویسی داستان و داستان و فیلمنامه اند که جاشون اینجا نیست
ولی چشم اگر قابل باشند این چند خط مشق من زود به روز میشم
آدم ... آه و دم
برای این پست سکوت بودم.
فقط حضورم را نشان می دهم و ارزشمند بودن واژه واژه هایتان
در مقابل بعضی احساسات و واژه ها سکوت احترام بیشتری را در خود دارد
سکوت سرشار از ناگفته هاست
به دمی بند است این آ..... دم