ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کاش امسال بهار که شد خودمان جوانه بزنیم، شکوفه بدهد لبها، چشم ها و ذهن هایمان
کاش مثل نفس کشیدن زمین زنده شویم
کاش مثل شکوفایی یک غنچه، تکرار خوب طبیعت باشیم
اگربا آمدن فصل بهار اتفاق نویی در درونتان یافتیدو برای شمانوروز بود پس گوارا باد بر شما نوروزتان
اگر خارج از قراردادها، بیرون آمدن طبیعت از کما، رخوت درونتان را زدود پس نوش جانتان نو شدن روزگار
عروس طبیعت خودش را می آراید برای بزمی نو،اگر مهمان شدیم نظاره گر نباشیم و دستی بیافشانیم و پایی بکوبیم که خوش است این هنگامه، زادن از خیش مثل بهار
بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم
به پای سرو آزادی سر و دستی بیافشانیم
شرارِ ارغوان واخیزِ خون نازنینان است
سمندروار جان ها بر سر این شعله بنشانیم
الا ای ساحل امید، سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی در این توفان به امید تو می رانیم
م.ر.الف ۲۹ اسفند۹۴
پی نوشت:
عنوان و شعر پایانی از استاد نازنین هوشنگ ابتهاج
ترجمه ای زیبا از یا مقلب القلوب بود ... لطیف و نوازشگر
آمین برای تمام خواسته ها و ای کاش ها ...
امیدوارم این سالی که می آید همه رونق و سلامتی و شکوه و شادی و عشق و مهربانی باشد.
کارهایتان به بهترین شکل پیش بروند.
داستان هایتآن
زندگیتان. ..
بنویسید و بنوازید و هر لحظه به هستی متصل بشوید برای بهره مندی هر چه بیشتر از زندگی و معنای آن.
خداوند شما را حفظ بفرماید
آمین
آمین
آمین
هزار هزار هزار سپاس از شما
لطف شما کم نشه
برای شما هم امیدوارم امسال شکوفا شوید
باز هم دوصد سپاس
سلام آقا محمدرضا ، زیبا زیبا زیبا ، مررررررررررررررسی ...
اینک بهـــار تا دروازه های شهـــر رسیده
و من در دعایــــی خاضعانه
به درگاهِ مدیـــر هستـــی
احسن الحال را برای شما آرزو می کنم ...
پیشاپیش نـــوروز 95 مبـــــارک
ممنونم مریم خانم
سال خوبی رو برای خودتون بسازید در پناه حق
هفت سینی برایتان آماده کردم ، آن را تو سفره دلتان می گذارم
سایــــه ی خــــدا بـــر ســـرتان
سلامتــــــی بــــــر وجـــــودتان
ســـرسبــــزی در خانــــــه تان
سخـــاوتِ خـــــــدا در مال تان
سرنوشتِ نیکـــــــو در عمرتان
سبــــدِ سنبـــل در دست تان
سیبِ خنــــــــده روی لب تان ...
پیشاپیش سال نو مبارک ، با آرزوی سربلنـــــدی و بهــــــروزی ...
فراوان درود و سپاس ازرشما
شادمان باشید
امیدوارم سالی که پیش رو دارین....
آغاز روزایی باشه که آرزو دارین....
پیش تا پیش عیدتون مبارکاااااا...^___^
خیلی مشتاقم به منم سر بزنید
65148
ممنون از لطف شما
موفق باشید در امر کسب و کار
فرا رسیدن بهاران زندگی و آغاز سال 95 را تبریک می گوییم . . .
و باشد که سالی پُر از موفقیت و کامیابی و کامروایی . . .
همراه با همه ی شادی ها و خوبی ها برایتان . . .
انشاا... .
هزاران سپاس از شما بهرام عزیز
امید که این زنده شدن در ما اثر کند
نیک روزگار باشی
...
بهـــــــار را ببینیــــم
چگونه از خـــــود می تکاند
برگهـــــای فرســــوده را
تـــو هــــم جوانــــه ای بـــــزن
سبــــز شــــو
بهـــــــار ادامه ی لبخندهــــای تــــو خواهـــــد بود ...
به به عالی بود مریم خانم
ای کاش این خیل آدم هایی که هستیم یکی سبز شود جوانه دهد
سلام
یک فصلِ نـــو و یک شـــروعِ دوباره
هر جایِ ایران که هستید
از صمیم قلب ، بهترین سال را برایتان آرزومندم ...
بنده هم برای شما
شاد و نیک فرجام باشید
سلام محمد رضا جان . . .
امید که همواره شاد و سلامت باشید . . .
با پُست تبریک سال در 95 بروزم .. خوشحال می شوم دیداری با نوشتارهایم داشته باشید . . .
ممنون مهربان دوست خوبم . . .
سلام عزیزم
بر دیده
سلام
بهار فصل شکفتن و نو شدن است
بهارعروس فصل های سال است که پیام های فراوان و روشنی برای ما دارد
مهمترین پیام بهـــــار ، شکفتن و نــــو شدن است
این پیام بهـــــار تاکیدی است بر اهمیت نــــو شدن در زندگی ما
بهـــار فرصتی است برای طرح برنامه های نوین در زندگی فــــردی و جمعـــی
باید از این فرصت گرانبها جهت نوآوری و نواندیشی به درستی استفاده کنیم
که در دیگر فصل ها و ایام کمتر چنین فرصتی فراهم می شود…
اگر خودمان هم با بهار زنده شدیم یعنی سال نویی شروع شده
نوروز،روز از نو نیست، روزی نوست
یک شب تمام قلب من از غصه ویران میشود
چشمم به پشت پرده ای از اشک پنهان میشود
آن شب صدای خسته ام تا آسمانها می رود
حتی خدا هم آن شب از غصه پریشان میشود
در من تمام رنگها، آن شب به زردی میرود
پشت بهار طوسی ام، آن شب زمستان میشود
سمفونی تنها شدن، موسیقی غمگین من
آواز سرد نی به لب، آن شب چه نالان میشود
بال و پرم میریزد و پاییز دیگر می رسد
تک برگ های روح من، رقصان و ریزان میشود
من میروم از زندگی، از پوچی و دلبستگی
دنیا به دنبالم ولی آن شب چراغان میشود
وقتی که جسم سرد من در خاک آرامش گرفت
چشم حسود زندگی، از غصه گریان میشود....
انشالله سلامت و سر افراز باشی بهرام جان
ممنونم
کاش ...
سال نو ت مبارک دوست عزیز .... با تاخیر
ممنونم برای شما هم همچنین
محمد رضای عزیز ...
نمیدونم برای این پست شما نوشتم و ارسال نشد .. یا ...
اما دوباره خواندمت. دوباره حس گرفتم با این نگارش .. و دوباره لمس کردم معانی واژگان رو .. که باید دوباره نو شویم و هر آنچه دوست نمیداریم رو دور بریزیم تا اسوده و فراغ بال گردیم
هرچند که گاهی میان خوبی و بدی٬ میان نیکی و شر٬ میان عدالت و ظلم و میان حقیقت و دروغ چنان مستاصل و درمانده میشویم که نه میتوانیم خودمان را ببخشیم و نه توان بیش از این آزار دادن خود را داریم.
گفتن ندارد که این پست و قلمت شیوا امر به خلقت آن زندگی را دارد که خدا دوست دارد خالق زیبایی هایش باشد ... درست که
هرروز بودنمان پر از خیر و شر٬ پر از ملائکه و شیطان٬ پر از تماشای حقیقت و خیال٬ پر از زندگی و مرگ است و من دل آرام به شخصه با تمام ذره ذرهی وجودم اینها را احساس میکنم و میبینم و تنها برای همین و فقط همین یک دریافت درونیام از خدا سپاسگزارم گرچه این دانائی مرا مسئول و او را نسبت به من مدام سختگیرتر کرده و میکند.
با این حال هنوز من در همان جا٬ میان همان زمان متوقف شده ایستادهام!
سلام دل آرام خانم عزیز و ارجمند
ممنونم که هستید وقتی دوستانی مثل شماهستند که برای نوشتن ارزش قایلند و می خانند و کلمه را ارج می نهند برای چون منی که در کلمه ها افشره ی روحم را می ریزم، انگیزه ساخته می شود. هزار هزار سپاس به این توجّه و کرور کرور قدر دانی از این حس لطیف شما
من فکر می کنم
هر وقت شروع کنیم که بهتر شویم آن روز نوروز ماست
برای بهتر بودن کافیه فقط یک قدم برداریم نیاز به فیلسوف شدن نیست!
کلام دیگرم
آنکس که زیاد می نویسد .. قلمش به حکم چاقویی ست که مدارم می بُرد.. کند میشود .. فرسوده می شود.. باید که مکث نمود. از بریدن و و بریدن و بریدن!! قلم را به سوهان یادگیری های جدید به خواندن ها و فکرهای جدید تیز نمود... اندکی سکوت کرد و خوب گوش داد . وادی نقد و رنج را پیمود .. و دوباره قلم به دست گرفت
تغییر نو مبارک نویسنده جوان ! که مبارک باد این سکوت روح فزایت برای خیزشی نو ...
نوشتن تقریبن هر روز هست من هر روز می نویسم امّا این نوشتن ها یا داستان است که دیگر قصد گذاشتنش در وبلاگ را ندارم یا ویرایش داستان است که آن هم به همین منوال یا نوشته های خصوصیست که اینجا جایش نیست.
امّا مدّتیست که به این فکر می کنم که این همه نوشتن برای چیست؟! وسواس پیدا کرده ام به آنچه که می نویسم! همه اش می پرسم این که نوشتم کجای بدبختی های ما و این جامعه را می گیرد؟! نکند داریم آب در هاون می کوبیم؟! این است که دیر به روز می شوم
البته این روزها خاندن و نوشتن در زندگی واقعی و بودن در لحظه را بیشتر می پسندم . خاندن نوشتن ساز آموزش گل و گیاه لذّت بردن از عصرهای بهاری این ها را بیشتر می پسندم.!
سلام
+ با تاخیر عیدتون مبارک
+ برای من که شروع سال خیلی خوب بودشُ خیلی راضی هستم+ امیدوارم برای شما هم همش همین طوری باشه.
سلام مژگان خانم
شما تو وبلاگت خداحافظی کردی من گفتم یه پوست مجازی خوب رو از دست دادیم
خوبه که گاهی باشید.
ممنونم کوشش می کنم که سال خوبی داشته باشم