پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

تنها یک ضربه ی کوچک

آدم هایی که سر خورده اند. آدم هایی که پس زده شده اند، یعنی هنگامه ی انتخاب، کنار گذاشته شده اند مثل گلوله اند، کافیست به پس زمینه ی ذهنشان ضربه ای کوچک وارد شود درست مثل گلوله بی محابا رها می شوند و غیر قابل کنترل. پیش می آید که تخریبشان از فشنگ ژ۳ هم بیشتر باشد.

اغلب راضی  به دیدن پیشرفت کسی نیستند و اگر ببینند از هیچ جهد و کوششی برای خراب کردن آن کس  دریغ نمی کنند. بیشتر این افراد دریده خو و بی حیا هستند و اگر مجال بروز کینه و نفرت درونشان را بیابند هرگز فرصت را از دست نمی دهند.

یکی از علایم رفتاریشان این است وقتی از کسی عقده می گیرند با رفتار و گفتارشان می خاهند بگویند که طرف کلّن چیزی نیست و آن چیزی هم که هست دندانگیر و قابل نیست.

اگر جایی محکوم بشوند شروع می کنند به محکوم کردن طرف مقابل در همان قالب ها که محکوم شده اند.

با تمام این تفاسیراین ها قابل ترحّم اند. روانشان جذامیست، مریضند هر چند که نمی پذیرند. البته با هوش هایشان رفتارهای گفته شده را به عنوان روش های تخلیه ی کامپلکس های عصبی و روانی انتخاب کرده اند. نتوانسته اند با گذشته کنار بیایند با زمانی که روانشان سرکوب شده و این عدم گذشت باعث می شود که مدام انرژی های منفی در آن ها اوج بگیرد و برای تخلیه، راهی جز روش های یاد شده ندارند. پس به منجلابی که در آن غوطه ورند واقفند.

این دسته افراد کوشش می کنند از راه های دیگر، مجذوب جلوه کنند. چیزهایی مثل تیپ و مال و ماشین و ثروت و...

اشتباه نکنید هر که خوش تیپ و مال دار و ... بود عقده ای و مشکل دار نیست امّا بلعکسش  می تواند باشد..

سخت است که علارغم داشتن خیلی چیزها و حتا دوستان فراوان باز هم احساس تنهایی  در کسی موج بزند. این بدان دلیل است که خلأ عاطفی  ناشی از کنار گذاشته شدن و سر خوردگی‌با هیچکدام از داشته های مادی پر نمی شود.

از کنار این افراد باید به آرامی گذشت و بدون چکاندن ماشه، تیر را درقبضه حبس کرد. فراموش نکنید تنها یک ضربه ی کوچک به گره های روانیشان کافیست تا آتش درونشان گلوله را به سمت شما بچکاند!.


                                         اسفند۹۴ م. ر. الف


_اسفند دارد دود می شود کاش با آمدن بهار خودمان شکوفه بدهیم


نظرات 21 + ارسال نظر
نسترن یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 14:22

هیچ وقت نباید از ضعف های کوچک و بزرگ خودمون بترسیم و ازش فرار کنیم. هر جا کوچک ترین رفتار نا معقولی رو بروز بدیم باید بهش ساعت ها فکر کنیم و سعی کنیم اصلاح بشه. حداقل اینه که وقتی یه ناملایمتی پیش می آد آگاهانه بهش فکر کنیم تا عادت نشه.
ضعفی که شما در این پست بهش اشاره فرمودید یه ضعف غیر قابل چشم پوشی هست. اینکه طرف کنار زده شده و حالا میخاد انتقام بگیره. انتقام گرفتن هم زمانی پیش میاد که دیگه وجدان ات رو نادیده بگیری. یعنی دیگه فقط تبدیل به یه آدم خود محور بشی که به نابود کردن دیگران پناه ببری.
پناه بردن توی هر مساله ای خطرناک هست. اینکه طرف از چیزی شکست می خوره شروع میکنه پناه بردن حالا به دین و مذهب جدید، تا مخدر تا یه رفتار نا معقول، این پناه بردن واقعن خطرناکه. حتی پناه بردن به یک رابطه برای اینکه بخای گذشته ای که احساس می کنی پوچه رو فراموش کنی واقعن هیچ ثمره ای نداره.
اینکه قابل ترحم اند خب دیدگاه انسانی اگه داشته باشیم هر انسانی با هر شخصیتی باید رفتار مناسب ببینه. اما توی زندگی از همسر تا صمیمی ترین دوست یا نه یه همکار و هم کلاس ساده با دیدن همچو رفتار هایی برای پیش بردن اهداف باید آروم گذشت. این رو واقعن قبول دارم و من خودم به شخصه خیلی سعی می کنم حتی با اشتباهاتی که ازم توی رفتار با دیگران سر می زنه بعدش اما بشینم و فکر کنم.
این پست موضوعش از موضوعاتی بود که واقعن پسندیدم و خود متن رو واقعن دوست داشتم. آروم بهش فکر کردم و سعی کردم تا اون جا که در توانم هست حلاجی کنم.
ولی چیزی که واقعن واقعن مشهوده این هست که مال و چیز های ظاهری به این دست از آدم ها قدرت نمی بخشه فقط اون ها رو درگیر یه توهمی می کنه که اگر طرف مقابلشون نتونه این ویژگی ها رو بشناسه به بن بست بدی می خورند.
الان تو زمونه ای هستیم که رابطه ها خیلی عمیق و حساسند. پدر و فرزند یا دو دوست یا زن و شوهر از نظر بررسی زوایای مختلف رابطه واقعن بیشتر زیر ذره بین هستند و باید با کوچکترین مساله ای راهکار براش ارائه بشه. مثل این پست که بدون کوچکترین خشم درونی از یک ناسازگاری سخن گفته.
سعی کنیم با آگاهی و روشن کردن بینش هامون دقت بیشتری برای رابطه با دیگران داشته باشیم که ضرر های غیر قابل جبران رو متحمل نشیم. شناخت توی این مسائل وظیفه ی هر کسی هست و نباید شونه خالی کرد.

با آرزو بهترین ها برای شما
بهار خوبی برایتان در راه باشد. آمین.

تا وقتی دوستانی مثل شما اینجا را می خانند هر کس دیگر هم جای من باشد مشتاق نوشتن می شود.
ممنونم از بودنتان
عالی توضیح دادید بعضی وقتها فکر می کنم شما در مورد سنّت به من دروغ گفتی و خیلی بزرگتر از اونی هستی که گفتی :)
بهار بذای شما هم شکوفایی بیاورد سپاس

دلسوختگان یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 20:48 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

هر رفتار و حرکت و موضوعی ، بر روح و روانها تأثیر گذار خواهد بود و اثر و اثراتی از خود بجای خواهد گذاشت که ماندگار و بی فراموش یاد و خاطره هاست و قطعا هر شخص و اشخاصی که در معرض هجوم چنین عامل و عواملی قرار بگیرند دوچار آسیب و زیانهایی می شوند که رفتار یا رفتارهای خاص از تأثیرگذاری چنین موضوعاتی نیز در آنان هویدا و نمایان می گردد و روال طبیعی فکری و گفتاری و کرداری هر شخص را نیز تغییر می دهد و رفتارهایی نو از او سر می زند که متفاوت رفتارهای طبیعی انسانی و اجتماعی افراد است . . .
تنهایی و گوشه گیری و درخود فرو رفتگی از جمله عوامل بارز در افراد تحت تأثیر می باشد که خُلق و خوی جدیدی بر حرکات و رفتارهای شخص می نهد و زندگی وی را در مسیری دیگری سوق می دهد و دوری وی را از اجتماعات و جمع مردمان و محدود روابط و دوستان پیرامون خود . . !!!
بسیار باید روابط اجتماعی افراد مد نظر قرار بگیرد و آرامش و آسایش نسبی بر آدمیان بوجود آید تا که از بروز چنین عواملی جلوگیری شود تا که زخم و دردی بر روح و روانهای وارد نیآید و دوری و فاصله بین مردمان واقع نگردد تا در صورت مواجهه با چنین افرادی ، رفتارهایی نمو نکند که باعث تعجب و حیرت و ناراحتی دیگران شود . . .
چنین افرادی را باید در جمله بیماران دانست و حالات و رفتارهای آنان را از تأثیرگذاری اتفاقات و حوادث رخ داده است و باید پذیرفت نوع رفتار و گفتار با چنین افرادی ملایم و مناسب و متناسب باشد تا که برخوردی نامعقول و حادثه خیز پیش نیآید . . .
بازگشت از چنین رفتار و دنیای برای شخص ، بسیار سخت و دشوار است و شاید کل عمر زندگی آنان که در معرض چنین عواملی قرار گرفته اند ، در بر گیرد .. و برای دیگر افراد اجتماع بسیار سخت و دردآور است از دیدن و شناخت این افراد و هنگامی که می بینند کاری از کسی برای بهبودی آنان برنمی آید . . !!!
عامل درونی فقط توسط خود شخص می تواند برطرف شود و برای همیشه از سر راه زندگی برداشته و محو شود .. و دیگران تنها از راه اطلاع رسانی و حوصله در برخورد با چنین افرادی می توانند کمک کننده باشند . . .

سلام محمد رضای عزیز . . .
مطلب شما بسیار نزدیک با موضوعات اجتماعی تأثیرگذار است که در حال مطالعه دارم .. پُست امروز هم (ازدواج و رفتارهای اشتباه جوانان) از رفتارهای نامعقول افراد اجتماع و آسیب رسانی که از چنین روابط غلط و اشتباه بوجود می آید ، است . . .

موفق و همیشه شاد باشید مهربان دوست خوبم . . .

چه تجزیه و تحلیل عمیقی!آقا شما روانشناسی؟
خیلی خوب تحلیل کردی
جامع و کامل بود بهرام جان
حتمن میام و می خونمت عزیز

دلسوختگان یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 21:17 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

هرگز به آدمهای مهربان زخم نزنید چون گوشه قلب خدا زخمی می شود ...
آدمهای مهربان در مقابل خوبی هایِ یکطرفه هرگز احساس حماقت نمی کنند چون خوب بودن برای آنها عادت شده ...
آدم های مهربان از سر احتیاجشان مهربان نیستند آنها دنیا را کوچکتر از آن می بینند که بدی کنند ...
آدمهای مهربان خود انتخاب کرده اند که نبینند ، نشنوند ، و به روی خود نیاورند نه اینکه نفهمند ...
هزاران فریاد پشت سکوت آدمهای مهربان هست سکوتشان را به پای بی عیب بودن خود نگذارید ...
مهربان باشید با مهربانان ...

مهربانی اوج درک یک انسان است از فانی بودن و در یادبودن
ممنون بهرام جان

دل آرام دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 00:07 http://delaram.mihanblog.com

سلام

خوبی هزاران روزنه دارد بسوی نور اما بدی تنها یک سر به تیزی شمشیر آبدیده !
پست بسیار متفاوت و جالبی است که وادارم میکند همینجا اذعان دارم که در ماه اخیر بنده نیز با چنین مقوله ای رودرو شده ام و پیش آمده که تخریب معاند وار و جهت دار را رو به جای نقد جا زده اند تا نشانه ای رفته باشند به قلب هدف یا فرق سوژه !!
اما یک لحظه به خود گفتم دل آراما حقیقت این است ،گناه آن‌کس که صمیمی‌تر و محبوب‌تر و موفق تر است ، در مواجهه با اشتباهی بسیار ناچیز و اندک ،بزرگ‌تر و نابخشودنی‌تر است.
امـــا تو همیشه خوب بمان...!


باری امید که خداوندگا ر پاکی تمامی زوایای پنهان و تاریک افراد و آحاد رو به سمت نور و روشنایی رهنمون باشد ....


به قول رفیق پاییزی گرامی که در پایان کامنت هایشان قصیر سخنی دارند برای دوست گمنام شان.. دل آرام نیز نقل قولی می کند برای درج یادبود :

اگر می خواهید دو رو باشید .. لااقل سعی کنید یکی از آنها زیبا باشد.

سلام
چه جمله ای اول نظرت نوشتی دل آرام خانم عااااالی چه استعاره ی زیبایی
شما مابین دو جمله ی زیبا و جذاب نظر خودتونو گفتید
باید فقط برای اینجور آدما دعا کرد

سپاس از حضورتون و دقت نظری که دارید

دل آرام دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 01:58 http://delaram.mihanblog.com

خواهش میکنم
اون جمله و استعاره برداشت ذهنی بنده است از پیرامون که اقتباسی است از گفته های پدرم .در خصوص خوبی و بدی !

بلی همیشه باید که برای آرامش ذهن های آشفته و آغشته در تیرگی، از عمق وجود دعا کرد !

به هر صورت هزار هزار سپاس

دلسوختگان دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 18:09 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

سلام محمد رضای عزیز . . .
روانشناسی امروزه بخش مهمی از زندگی افراد را در بر گرفته است و این شاخه از علم که با روح و روان و بخش روانی انسانها و کارها و موضوعات مختلف مرتبط است به سرعت در حال پیشرفت است و شاهدیم که جاهای مختلف زندگی و روابط اجتماعی و فردی و کاری و هنری و ....... را احاطه کرده است از روانشناسی کار و بالینی ...... تا به روانشناسی جنگ هم می رسد که امروزه جنگ روانی هم به آن اضافه شده است .. این علم برای شناخت بیشتر و پی به موضوعات و جزئیات بسیار مفید و کارساز است و می تواند درصد بالایی از موفقیت را تضمین کند . . .

محمد رضا جان . . .
به شخصه از وبلاگهایی که مطلب و موضوعات را به خوبی نوشتار دارند و به دیدار دید نگاه های مختلف می گذارند بسیار مورد پسندم است .. چون که موضوعات مختلف را بخوبی نمایان می سازند با خلاصه ای از موضوعی و با چیدمان مناسب و منظمی از کلمات و جملات و با بسیاری معناها و آموزه هایی که در خود دارند و مهمتر دید نگاه زیبای دوستان و تجزیه و تحلیلی که به زیبایی می نگارند و خود باعث و بانی ست تا مطلب خوبتر و مفیدتر جا اُفتاد و همگی کمال استفاده را از آن ببرند و این همکاری و هم اندیشی بسیار زیبا و مثمر ثمر است برای همه ی نگارندگان و بازدید کنندگان و حقیر هر گاه به دیدار نوشتار شما می آیم با دانش و علم کمم ، نوشتاری را می نگارم و اگر علمی هم هست از برکت وجود نوشتارهای شما و سایر دوستان است . . .

محمد رضای عزیز . . .
بسیاری از مواقع نمی توان مطلب و موضوعی را مستقیم بیان نمود زیرا واکنشها مختلف و متفاوت است و مسلما هر شخصی بنابر موقعیت و موضوعی که برای آن پیش آمده و تحت تأثیر عامل و یا عواملی ، دیدگاه و موضع خاصی اتخاذ کرده ، و حالات و رفتارهایی خاص خود را دارا می باشد ، و در مواجهه با چنین بحث و موضوعی رفتاری مناسب از خود بروز نخواهد داد .. اما در یک متن و مطلب و موضوعی که در دنیای مجازی و وبلاگها می توان این موضوعات را به صورت کلی و یا تخصصی بیان نمود و هر شخص و هر بازدید کننده ای با هر موقعیت و موضع ای ، از آن استفاده کامل را ببرد و هیچ مشکل و برخوردی صورت نگیرد و این از محاسن دنیای مجازی ست و در صورت استفاده درست و معقول می تواند بسیار کمک کننده به اجتماع و افراد مختلف آن باشد . . .

مهربان دوست . . .
مطلب شما بسیار کامل و به زیبایی اشارات داشت بر چنین موضوعات و حالات مختلف آن ، که متأسفانه امروزه جامعه کنونی ما درگیر آن است و بسیار از این رفتارها در آن رشد و نمو کرده و متأسفانه تر فرهنگ جامعه هم به گونه ای است که نمی شود مستقیم به این موضوع در رفتارهای اشخاص اشاره داشت و کمک و امدادی مناسب را به آنان انتقال داد . . !؟

بنده ی حقیر از شما و سایر دوستان خوبمان می آموزم و جای افزون مسروری ست از داشتن چنین دوستان خوب و دوست داشتنی . . .
همیشه قدردان لطف و عنایات همیشگی و نوشتارهای زیبای آموزنده یتان هستم . . .

موفق و همیشه بمانید در افزون خوبیها و شادیها . . .
انشاا... .

ممنونم از بذل توجه شما و توضیح کامل و جامعتون
شما لطف داری نسبت به من بهرام جان

دلسوختگان سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 10:00 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

مرغ آمین درد آلودی است که آواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه ...
.
.
.
.
.
باز میشه این در
صبح میشه این شب
صبر داشته باشد .....

"قسمتی از سریال شهرزاد"

سریال خوش ساختی هم هست.
حسن فتحی همیشه به بهانه ی عشق فیلم می سازد

دل آرام سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 14:46 http://delaram.mihanblog.com

اولین باری که این پست رو خوندم قبل از اینکه بخواهم کامنتی از خودم بنویسم مشتاق شدم نقل قولی داشته باشم از آلبرکاموی عزیز ... منصرف شدم .. آمدم تا بنویسم که این قدر نویسنده محبوب نیز در کتاب سقوطش به شیوایی کلام در خصوص محاکمات و خوبی و بدی رج زده ..
کامو اعتقاد بر این دارد که افراد تنها از طریق بدجنسی هست که به دفع حمله میپردازند و سعی در موفقیت میکنند
او مینویسد مردم برای اینکه خود محاکمه نشوند در محاکمه کردن دیگران شتاب می کنند.


برای شخص من بسیار جالب بود این دیدگاه .. تا نظر شما چه باشد !

کاملن موافقم و نوشته ی بسیار به جایی هست نقل قول شما
بیشتر مردم از ترس محاکمه شدن شروع به محکوم کردن دیگران می کنند.
سپاس دل آرام خانم

دلسوختگان سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 20:05 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمی‌توﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽ‍ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ‍ﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . باورها و ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﺎ ، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ . آنچنان به تجملات و ظواهر زندگی چسبیده ایم و حاضر نیستیم رهایشان کنیم ، که اصل زندگی را فراموش کرده ایم . ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯾﻢ . ما زندانی افکار خودمان هستیم ...

واقعن به جا و زیبا بود. هزار هزار سپاس

جودی چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 12:59 http://DOMINHO.BLOGFA.COM

قضاوت بر اساس ظاهر اشتباه ترین تاکتیکه.ولی متاسفانه قسمت بزرگ عقلمونو دست چشممون میدیدم.امیدوارم که حالمون بهتر شه.

این خیلی بده که از ظاهر آدمها قضاوتشون کنی
و به قول خودت شوربختانه...!

رفیق پاییزی چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 21:30

سلام
آه ای نی
تو بی بها راه نشینی بیش نبودی بر ساحل فرات٬ چون این همه که بر بام می خشکند و می سوزند.
هر کس از تو همان ساخت که خود بود.
چرا نیزه دست آن شدی در ستم بر قلم این...
من،
اتفاقا با این نوشته مخالفم !!!
از هر نوآموزی برآید که همچون ابلهی دوست بدارد؛
اما،نفرت برای خود هنری است.
اصولا نگرش بر مبنای روانشناختی را ابزار بورژوازی می دانم تا پرولتاریا را به عدم تعادل فکری متهم کند ... حال آنکه روانشناسی در اصل شبه علم محسوب می شود .
_____________
برای دوست ناب من
ما
فاتحان شهرهای رفته بربادیم.
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه،
راویان قصه‌های رفته از یادیم.
کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکه‌هامان را.
گویی از شاهی‌ست بیگانه.
یا ز میری دودمانش منقرض گشته.
گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب جادویی،
همچو خواب همگنان غار،
چشم می‌مالیم و می‌کوییم: آنک، طرفه‌قصر زرنگارِ صبحِ شیرینکار.
لیک بی‌مرگ‌ست دقیانوس.
وای، وای، افسوس.

((این شکلک گل رو چرا نداره ،مال شما ؟))

آه ،محمدرضای عزیز
جهان را بنگر سراسر که به رخت رخوت خواب خراب خود
از خویش بیگانه است...
شراب عشق و مستی رخ دوست/گرم باشد مداوم من چه خواهم

سلام رفیق جان
اینجا شکل گل نیست چون هر که می آید خودش گل است.
اگر نگرش بر پایه ی رفتاررشناسی نباشد پس باید بر چه مبنا باشد که انگ بورژوا بودن بدان نچسبد؟

دلسوختگان جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 15:05 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

روزی ملانصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد
بعد از مدتی خواست او را پایین بیاورد ولی الاغ پایین نمی آمد.
ملا نمیدانست الاغ بالا می رود ولی پایین نمی آید!!
پس از مدتی تلاش ملا خسته شد وپایین آمد ولی الاغ روی پشت بام
بشدت جفتک می انداخت و بالا و پایین می پرید. تا اینکه سقف فروریخت
و الاغ جان باخت. ملا که به فکر فرو رفته بود، باخود گفت:
لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم
هم آن جایگاه را خراب می کند و هم خود را هلاک می نماید!!

چه جالب
آدم ها اگر در جایگاه اصلی خودشون قرار نگیرند همه چیز به هم می ریزه
مثل الان جامعه ی ما!

رفیق پاییزی جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 17:30

می دانم که منظور دوست ناب من
محمدرضای عزیز
این است که :"زبان ها سکوت ،رفتارها فریاد"
اما محمدرضای عزیز
من موافق نیستم !
ضمن آنکه خاشعانه نظر آن سرور صاحب قلم را بسیار موجه می دانم.
((بجای آیکون گُل؛ بنویسیم محمدرضا ،چطوره؟))

بله رفیق جان
به قول شما رفتارها فریاد
به هیچ عنوان قصد جلب موافقت شما رو ندارم
زنده باشید من دوست شما هستم و یک نویسنده ی گمنام
ممنون از نظر لطفت

دل آرام جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 18:32

برای رفیق پاییزی عزیز ...

نفرت از چه طیف ؟ یک پرسش آیا میشود گفت انقلاب از یک نفرت شروع میشود.. بلی قطعا - نفرت از شرایط موجود .. نفرت از آنکه صدر نشین است
ادامه میدهم .. خطرناکترین انقلاب ، انقلاب گرسنگان است ...
هر نو آموزی عشق را می آموزد که به طبع آن نفرت را از پی یاد میگیرد .... که این جریان یک تابع صعودی ست ..
حدی است در بینهایت صفر نه یک حدِ بینهایت ! ....
نفرت هنر است ، ( چرا اشاره نکردین در هنرفاز منفی هم داریم )
کنترل نفرت و تغییر مسیر آن به سمت صعود یک اقتدار است .

آیا میشود گفت نگرش روانشناختی هم برای پرولتاریا وسیله ای ست برای متهم نمودن بورژوا ؟ - بررسی بفرمایید از سال 55 تا به امروز را ..

همینجوری نوشت :
روانشانسی هنری ست تا به تو بفهمانند در بدترین شرایط موجود تو خوشبخترین فرو روی کره زمینی ....


با چشم باز مردن یک انتقام است ... تمامی اینها بازی صفر و یک است از دیدگاه ِ من نوعی ...

.....................

صاحب خانه !!؟
از بین تمامی کامنت گذاران من کامنت رفیق پاییز رو هماره میپسندم .. انگیزه چالش برانگیزی داره .

بنده بدون دخالت در بحث فقط تایید می کنم که رفیق پاییزی انسان صاحب نظریست
از بودنش و اینکه مرا می خاند خوشحالم

دل آرام جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 18:49

و آخرین دیدگاه دل آرام در آخرین روزهای سال برای این پست :
خشم و یا نفرت یک عارضه و مرض مسریست .. که اگر با مرهم صبر ، رام گردد زبان منافقان . حاسدان دوخته میشود به نخِ منطق ! اما اگر جسورانه حمایت شود هیچ ماحصلی جز ندامت و مغالطه و نفرت در بر نخواهد داشت
اما سکوت اولین کنش مثبت در واکنش خشم ست / آنکه غرنده و حتی درنده میشود تنها زمانی می تواند به تو آسیبی برساند که تو نیز آماده نبردی عجولانه باشی که در این صحنه و رینگِ دستپاچگی ، فرصت منطق تو اندک و تعداد اشتباهاتت بیشتر میشود.

لذا گفتن این کلام هم سکوت مطلق نیست ... که بایست دست تنبیه و تشویق ات هر دو از یک آستین بیرون باشد و به موازات حرکت کنند.. و گاه لازم میگردد از یکی آز آن دو بهره ببری ..

به به
دل آرام خانم این نظر شما خودش به تنهایی وزن یک پست سنگین رو داره

من فقط سکوت می کنم و دوست دارم که مخاطبین این دیدگاه رو با دقت و چند باره بخونند.

دلسوختگان شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 21:40 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

سلام محمد رضا جان . . .
چقدر اینجا خوب شده ، پُست ها جای خود .. نظرات هم خود پُست های زیبای شده . . .
واقعا اینجا کلاس زیبایی برای آموختن است . . .
گُلشنی از گُل و زیبایی هست و با سرودن بلبلان ، گُلشن تر شد . . .
آرزوی شادی و خوبیها برای شما و همه ی دوستان خوب دنیای مجازی . . .
انشاا... .

سلام بهرام جان
بله دوستان صاحب نظر هستند و من هم می آموزم
این هم از بخت خوب منه که چنین دوستانی اینجا میاند.
سپاس از شما و دیگر دوستان

دلسوختگان یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 21:05 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

فرق آرامش و آسایش چیست ..؟
آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده ی درونیه ، مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستن که در آرامش زندگی میکنن
آسایش
یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرن هر کجا خواستن میرن و ...
آرامش
رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند شاید بی چیز باشن اما دلشون خوشه به اونچه دارن راضین چه خوب میشد که ما در عین آسایش ، آرامشم همرامون بود ..!؟

دقیقن درسته
کاملن موافقم

دلسوختگان یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 21:36 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید . او طلاها را در گودالی در حیاط خانه اش پنهان کرد . او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد . تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد . همسایه ، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت . روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت . او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد . رهگذری او را دید و پرسید : چه اتفاقی افتاده است ؟ مرد حکایت طلاها را بازگو کرد . رهگذر گفت : این که ناراحتی ندارد . سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست ، تو که از آن استفاده نمیکنی ، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد ؟ ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است . اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده است و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید . بخشش مال همچون هرس کردن درخت است . پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود . دارایی شما حساب بانکی تان نیست . دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته هایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمیآورید .

به به چه حکایت جالبی
واقعن ارزش هر چیزی در استفاده از آن خلاصه میشه و در غیر این صورت اون شی ماهیت وجودی خودش رو از دست میده

رفیق پاییزی چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت 20:13

باسلام
ضمن تشکر از دوست بزرگوار محمدرضای عزیز بابت تعریف شان ...
من البته از اینکه تعریف بشنوم خوشم میاد ! ولی جدا در اون اشل و اندازه که فرمودین نیستم و رشته تحصیلی من ارتباط معنا داری با فلسفه نداره من تنها خوانده ها خودم رو طوطی وار تکرار می کنم .
ینی اگر مقایسه کنید نوشته های من رو با خودتون یا دلآرام گرامی به راحتی متوجه می شین که من تالیفی چیزی ننوشتم تابحال
همش تکرار بوده .
اما برای دلآرام گرامی
خب ،جدا وقتی جمله شما رو دیدم که از کامنت من تعریف کردین تپش قلب گرفتم اونم با ط دسته دار (طپش)... عاخه ما دهاتی هستیم خیلی ظرفیت تعریف و اینا رو نداریم
اما جدای شوخی ... نظر لطف شماست و من ممنونم .
اما در مورد نوشته باید بگم تنها هدف مستتر من در آن کامنت همون دیدگاه انتقادی بود به "در" که فرمودین ...
و من نظر خاصی در مورد ذات هنر (که فرمودین هنر منفی )بالفرض سورئالیسم و اینها نداشتم و یا نظری نسبت به گفتمان شوپنهاور در مورد ارتباط سوژه - اوبژه و خرد عملی نداشتم .
من معتقد نیستم نفرت ،انقلاب زاست .
بلکه تفکر از ،خودانتقادی شروع می‌شود؛ انقلاب نیز !
اینکه تنفر از شرایط فعلی ،کجا قرار میگیره خیلی تامل نکردم در این مورد .
آما ؛چرا با محمدرضای گرامی موافق نیستم .
انسان موجودی است گشوده به جهان آزاد ! و اگر بنا باشد که این انسان صرفا اطاعت کند و در یک مرز از پیش معینی قرار بگیرد، انسانیت، سرشت و طبیعت او سلب می‌شود.
متاسفانه نظام سرمایه سالاری سعی دارد ،انسان برهنه را جامه بپوشاند .
در جهانی که همه مناسباتش به مناسبات پولی تبدیل می‌شود، جهان ناانسانی است و اجازه نمی‌دهد که امکانات و ظرفیت‌های بسیار سرشاری که در وجود انسان برای کشف حقایق و تحقیق در کائنات و ساختن جهانی آکنده از صلح و برابری است بروز پیدا کند.
چگونه یک انسان می‌تواند بنیانگذار یک عصر باشد؟ وقتی که خود معلول تحولاتی است که در هستی اجتماعی زمانه‌اش از رخ داده است.
بنابراین انسانها جدا ازهم نیستند و نقد و لجاجت چنانچه هم هگل و هم کانت به آن اشاره کرده اند ویژگی دوران ما می باشد نباید اجازه داد با اتصال به شیوه های حذف حریف ،انسان ها را محدود کرد .
مرسی
البته می دانم نوشته شما ، دایره قلیل از افراد بیمار رو دربر می گیره...

سلام رفیق جان
عذر تقصیر بابت مشغله ی پایان سال و دیرکرد پاسخ
اختیار دارید خوب خاندن و ادراک درست هنر است
قرار گرفتن در حیطه ی محدود به اخلاق است که از آدم انسان می سازد
اگر نه که لیبرالیسم از هر جهت تا آنجا که توانسته نوع بشر را به حیوان نزدیک کرده
جمله ی " انسان موجودیست گشوده به جهان آزاد" بوی لیبرالیسم و هدونیسم و پلژریسم را با هم می دهد! توصیف اسمیت و کُندُرسه است.
اتفاقن کاپیتالیسم لجام گسیخته ی غرب، کوشش در برهنه کردن انسان پوشیده به حیا دارد. هر چه ولنگارتر مصرف گرا تر!
تمام نکته ی نوشته ی بنده در خط پایانی نقد و نظر شماست... سپاس

رفیق پاییزی شنبه 29 اسفند 1394 ساعت 20:32

ضمن سلام
اتفاقا من همین امروز سر زدم و جواب شما رو دیدم ... بنابراین خیالتان راحت منم مثل شما سرگرم مصائب جدی بودم .
از Plagiarism شروع کنیم که نوشتید؛ سرقت ادبی کلمه مناسبی برای بیان منظورتون نبود !!! چون یا بند اول نوشته من رو نخوندید که نوشتم از نظرات سایرین استفاده می کنم یا با معنی دقیق این کلمه آشنایی ندارید یا املای نادرستی بکار بردین و من کلمه رو درست نگرفتم .
چون من از سرق ادبی طبیعتا بری هستم .مجددا معتقد هستم شما دو مفهوم امانیسم ،کاپیتالیسم و نظریات فروید را در هم آمیخته و جمله عجیبی را از دلش درآوردین
:"لیبرالیسم از هر جهت تا آنجا که توانسته نوع بشر را به حیوان نزدیک کرده"
از شانس شما من کتاب های شریعتی رو خوندم و می دونم این جمله شما کپی این جمله شریعتی است
:"یبرالیسم!! یعنی “بی بند و باری انسانی که در بند است“! و دموکراسی، یعنی انتخاب کسانی که قبلاً ماهیت تو را انتخاب کرده اند!"
و همچنین این جمله معروفش در سری سخنرانی هایش در باب "بردگی اقتصادی"
:"“اومانیسم با اسامی دیگری هم چون رادیکالیسم، لیبرالیسم، و اندیویدوآلیسم چهره نمایانده است”
عین جمله شماست نه ؟
البته من شما رو به Plagiarism متهم نمی کنم !
سرور گرامی من محمدرضای عزیز
فروید هرگز حیوانی زیستن را به انسان نیاموخته است !فروید با ابر انسان نیچه و دستور مطلق کانت مخالف است و اعتقاد دارد بشر دارای معایب و مزایایی هست ...
آیا موافق نیستید ؟
بد نبود در مورد مسئله "شناخت هستی" و "بوده" انسانی هم صحبتی رو باز می کردم منتها تا همین حالا هم کامنت من خیلی طولانی شده است .
__________
Plagiarism is the "wrongful appropriation" and "stealing and publication" of another author's "language, thoughts, ideas, or expressions" and the representation of them as one's own original work

پاسخی کوتاه می دهم که بخانید و به موقع مفصّلش را می نویسم
من دقیقن منظورم پلژریسم بود مکتب اصالت لذّت چیزی مترادف هدونیسم البته نه از نوع خیّامی(pleasure ) به معنای لذّت است و مکتبش پلژریسم
هر چند شریعتی را آدمی سرگشته بین انسانی به روز شده با مکاتب انسانی و اسلام یه لا قبا می دانم و هیچ وقت او را فراتر از یک متفکّر ندیده ام امّا برایش ارزش بیشتری از سروش قایل هستم
بندهایی که از شریعتی آوردید را تا امشب نخانده بودم امّا با جمله ی دومی که از شریعتی آوردید موافق موافق موافقم! من نگاه نمی کنم چه کسی می گوید بلکه می بینم که چه می گوید.
فروید نوع بشر را به عنوان حیوانی ناطق فارغ از اخلاق مورد بررسی قرار داده و بسیاری از نظریاتش صحیح است. البته او روان شناس است نه استاد فلسفه و منطق و اخلاق اینکه اورا با نیچه ی فیلسوف و کانت اخلاق گرا مقایسه می کنید مغالطه است

رفیق پاییزی شنبه 29 اسفند 1394 ساعت 20:52

اما پاراگراف انتهایی من

بد نیست ابتدا به نظر هایدیگر در مورد هستی انسان بپردازم در حد یک جمله و آن اینکه هر چند انسان تنها موجودی است که از وجود خود، دیگری و جهانش آگاه است،اما واقعیت این است که این "آگاهی" (به خاطر «ماهیت»ی که پیشاپیش وجود ندارد و باید شکل بگیرد)، جدا از کوشش و اهتمام‌های او در موقعیت‌هایی نیست که در آنها به سر می‌برد و در ضمن هر یک به نحوی برای وی "هستی‌شناسانه" نیز است.
بنابراین اگر محیطیرا که فرد درآن زندگی می کند را تغییر دهیم و دید او را به هستی عوض کنم "آگاهی" او نیز بسیار متفاوت خواهد شد .
جهان ما ،مانند رحم بسته یک کوسه ماهی می مانند !
در این جهان "رحم کوسه ماهی" فلسفه زندگی "بکش تا زنده بمانی هست} و این اتفاقی است که افتاده ،بیتعارف !
ینی در ابتدا جهان که بین اسلام و مسیحیت بود به دنیای مسیحی تبدیل شد
سپس جهانی که مسیحیان کمونیست و فاشیست و لیبرالیست تعارفی از آن را برای شناخت می دانند را دیدیم .
امروز از ان رحم تنها لیبرالیسم متولد شده است و این "پایان تاریخ " است .
نمی توان زمان را به عقب بازگرداند .
اینکه شما نظریه اسلام سیاسی را گره میزنید به بحث
چشم می بندید به "نژاد برتر" فاشیسم یا "کمون گرایی" کمونیسم ،و "اصلح" اسلام سیاسی را پیش می کشید ،بازگشت به اوایل قرن 19 است .
ما آلمان نازی و شوروری فرو ریخته ،و عده ای را که به دنبال برجام بودند را دیده ایم !
البته من مخالفم سرمابه سالاریم اما لیبرالیسم ،نه!
من از نظرتان خیلی تعجب کردم .
برهنگی ؟؟؟
از اینکه وقتتان به من دادید منت دارم
سال نکویی داشته باشید .
و من الله توفیق
__________
برای دوست ناب من

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ

به هیچ عنوان موافق پاراگراف نخست نیستم.
انسان تنها موجودیست که از موجودیت خود آگاه است و اگر آگاهی او را بالا ببریم دید هستی شناسانه ی وی تغییر می کند این امّا از ماهیت و‌موجودیت انسان و جهان هیچ نمی کاهد و فقط اوبژه است که با نگاهی فراتر به خود و هستی می نگرد. تمام کوشش ماتریالیسم این است که ماورای طبیعت را از ذهن بشر بزداید تا دیدی محدود به آنچهذمی بیند و لمس می کند را به دست بیاورد آنگاه است که هستی شناسی و‌موجودیت چنین انسانی دجار تزلزل می شود و در آستانه ی فروپاشیست.
امروز از رحمی که توصیف کردید کاپیتالیسم لجام گسیخته ای بیرون آمده که به برده داری نوین سخت پایبند است و برای برده پروری از هیچ کوششی دریغ نمی کند. از نگاه کاپیتالیسم نوین که البته وفادار به برده داری قرون وسطایی و حتا پیش از آن است انسان ها دو دسته اند سرور(سرمایه دار) و برده(مصرف گرا)
جالب شد رسیدیم به تقسیمات نیچه ای از دریچه ای دیگر دریچه ای ماتریالیستی مبتنی بر اصالت سرمایه که با عصای جادویی لیبرالیسم به پاکسازی هر گونه فلسفه ی اخلاق محور می آید.
من هیچوقت با اسلم سیاسی و اصولن با نظام های ت او کراتیک موافق نبوده ام
این نظریه ی اصلح و اسلام سیاسی را از کجا آوردید من نمی دانم؟!!
دوست من اگر بنده خاسته باشم بازگشت کنم به قرن نوزده(که موافق نیستم)
شما دارید از نحله ای دفاع می کنید که می بردمان به زمان فراعنه به دوره ی ساسانیان به جامعه ی طبقاتی خان و رعیت
نه اینکه چنین چیزی امروز نیست، هست امّا دفاع از آن و سر دادن تز پایان تاریخ به معنای فتح قلعه ی مخالفان، کاریست که نه می پسندم و نه می پذیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد