پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

تهران هفت صبح از این زاویه

فکر می‌کردم پاییز امسال زمهریرتر از آن چیزی باشد که توان  مقابله با آن را داشته باشم اما این روزها که پس از مدت ها هفت صبح تهران را می بینم نشانی از سرمای بی پیر و خشک‌ صبحگاهی ندارد.

دیروز مابین قدم زدن هایی که کنار فواره های افشان داشتم به این فکر می کردم که اگر رییس جمهور ایران هم برود مسکو نصف شهر را برایش قرق می‌کنند؟! یا فقط این کار و‌کسب و درس و دانش و زندگی ما تهرانی هاست که به فدای سر جناب پوتین می شود؟!

یادم افتاد از زمانی دور یعنی پس از فروپاشی سی سی سی پی یا همان اتحاد جماهیر شوروی و حتا پیش از آن، این نخستین باریست که مقامی در این حد بلند پایه به تهران سفر می کند.تهرانی که جو آن برای پوتین بهار است.

بعد فکر کردم مایی که داعش زیر سرمان است و همین بغل گوشمان نفس می کشد و هی می رود فرانسه و بلژیک و اسپانیا و اروپا را بمب می گذارد و جو نظامی امنیتی را می چشند مردم در ناز و نعمت شهرهایش،  چقدر مثل سگ از نیروهای امنیتی ایران می ترسد که غلط می کند بیاید و در تهران بخاهد خرابکاری کند.

یا شاید می داند این مسجد جای ... زیدن نیست چون اینجا ترقه را با موشک پاسخ می دهند و با خاک یکسانشان می کنند و دودمانشان بر باد خاهد شد اما اروپا مامن خودشان است و نطفه شان از آنجاست.!

این است که باید ممنون این امنیت باشیم، بگذریم از این که خودمان یک چیزیمان می شود و جامعه را برای همدیگر نا امن می کنیم(ما چقدر بدیم و نمی دانستیم!)

کوتاه کلام اینکه داعش دیر یا زود مضمحل می شود و بیشتر از نامی از خود باقی نمی گذارد مثل طالبان، اما کثافت کشتار بی رحمانه ی آن ها، چه در منطقه یا در خود اروپا دامن پدید آورندگانش را می گیرد اگر خرشان را نچسبد.

هر چند برای آن ها جان مردمان فرودست خاورمیانه ای بی ارزش است و حتا هنرمندانش فقط بلدند ترور‌ و‌ مرگ انسان های مدرن و از دست خودشان  را به یکدیگر تسلیت بگویند و ابراز تاسف کنند و انسانیتشان یک شبه قلمبه شود زیر گلویشان و دوباره جای حقوق بشرشان درد بگیرد

... بگذریم

هوای تهران این روزها آفتابی شده، خیلی سرد نیست و حالا حالاها هم بارندگی نداریم پس می شود بدون پوتین و با کفش راحتی هم سر کارمان برویم البته اگر تهران را به خاطر پوتین قرق نکنند.

                                                                  آذر۹۴

نظرات 23 + ارسال نظر
نسترن چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 12:02

سلام.
چه مطلب متفاوتی بود. کلام برنده و تیز چنان بود که زمهریر اش تا به این جا رسید. سرد و خشک. گزنده و به راستی که حق.
این پست شما را بسیار دوست داشتیم.
و چیزی نمی گویم که کلام شما راسخ و کامل و گرانمایه بیان کرد.

سلام
آره خودمم معتقدم این خیلی متفاوت بود
اونم تو پیرامون من که همیشه ادبیاتی بوده
ممنونم که آمدی

س.آزاد چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 12:26

مناطق 1و 2 مدارس که تعطیل بود و فضا شدید امنیتی . و ترافیک روانی کننده شده بود به خاطر عدم تردد در بزرگاره.
هرچند سیاست خارجی دولت یازدهم طی سه سال گذشته، تمرکز صرف بر یک یا دو نقطه از جهان و برقراری دیپلماسی سرد و یا حتی دیپلماسی خاموش با دیگر بازیگران مهم بین المللی نبوده است. در نظام بین الملل روابط میان کشورها بر روابط میان دیگر دولت ها نیز تاثیرگذار است.
چراکه ایران و روسیه دوران پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته‌اند که در دوره کنونی با مشکلاتی که برای روسیه به وجود آمده، تحولاتی که در منطقه رخ داده، سیاست غرب در قبال ایران و روسیه و نیز خیز بلند ایران برای قدرت منطقه‌ای شدن می‌تواند دوره همکاری بیشتر روس‌ها با ایران تلقی شود و پرونده‌های مشترک را با همکاری یکدیگر پیش ببرند. از این دولت که خیری نیست خدا از شرشون مارو در امان نگه بداره

ولی پوتین رو خوب به پوتین ربط دادین .اینم هنرنمایی پاپیون عزیز
احسنت

روس ها همیشه نشان داده انذ که شرکای خوبی برای سیاست نیستند و حتا اقتصاد
نیروگاهشان فقط ضرر بود برای ما
من معتقدم نظام بعد از تحریم ها به یک بلوغ سیاست خارجی رسیده و طمانینه اش خوب است.
یک کاردان مثل جواد ظریف در این برهوت رجل سیاسی هم غنیمت خوبیست

دل آرام چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 16:29 http://delaram.mihanblog.com

چه متن موزون و درخوری .. شاید چندان ارتباطی به متن و موضوع نباشه اما مستندی در ذهن من ِ نوعی تداعی شد با عنوان از تهراان تا قاهره .. بیانگر یک مرگ تدریجی در در غربت
جمله ای درذهنم ژرفا می گیرد بدین مضمون ،از استالین تا پوتین !
در میان تمامی درد و تلخی مشهود جامعه کنونی درد بزرگتری هم داریم که از پس چند و چون روزگار به دست نمی آید و اینکه ملت ایران ، با تمامی رنج های که متحمل شده است د=به این نتیجه دست یافت دشمن همان دوستِ ما ست !!
در هشت سال دفاع نامقدس کلی شهید و مفقود دادیم و چند سال بعدش هم در همین خاک به روی گشاده در فوتبال از آنها استقبال کرده و به آغوش کشیدیمشان !

ممنونم دل آرام
تهران تاذقاهره رو دیدم مربوطه به زندگی محمدرضای پهلویست

چهدجالب استالین هم مثل پوتین در شرایطی خاص به ایران آمد.
نکته ی جالبی بود.
سیاست در شرایط گوناگون رل های متفاوتی را اقتضا می کند

مژگان چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 17:11 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ فکر کنم من اولین بار هستش که ازتون یک مطلب طنز خوندم.
+ هیچ وقت پوتینُ دوست نداشتم. اصلانم به روسا اعتماد ندارم.
+ هوا که اصلانم مثل آذرُ آخر پائیزُ قدیما نیستش.
+ را رفتن با پوتینُ نمی دونم ولی بوتُ می گیرن.
+ تازه بوت خواهرزاده با حجاب پوتینم هستش. نمی دونم چرا گشتی های محترم بوتُ دوست ندارن !
+++ نظر دل آرام جانا خوبُ قابل تامل بودش.
منم این مستندُ که گفتید با مستند ملکه و منُ دیدم.

سلام
مژگان خانم؟!!!طنز؟؟!!
شاید این متن یه کم به خاطر رفع تلخیش مایه های طنز داشته باشه اما کامل طنز نیستا
بوت رو میگن شهوت برانگیزه واسه همین گیر میدن بهش
مستند ملکه ومن هم جالبه

دل آرام جمعه 6 آذر 1394 ساعت 01:12 http://delaram.mihanblog.com

با عنایت بر اینکه لبخند هیچ سیاستمداری هرگز بوی صلح نداده و دعای هیچ آخوندی شکم گرسنه ای را سیر نکرده ! پناه بر خدای نادیده وقتی این دو قشر و قماش و اعجوبه با هم پای میز مذاکره هم بنشیند..

اهورای ایران زمین دودمان آریایی مان از گزند خیلی ها محفوظ بدارد - آمین ..

حرف حساب آدم را لال می کند.
ایدون باد

فریبا جمعه 6 آذر 1394 ساعت 14:40 http://dorna53.blogfa.com/http://

سلام
چقدر متلاطم است اقیانوس ارام
گویا طوفانی عظیم در راه است

زیبایی اقیانوس ها در تلاطم وموج است
و در هر صورت مامن کشتی نشستگانند
سلام

[ بدون نام ] جمعه 6 آذر 1394 ساعت 16:21

تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب

تهران و چند خاطره ی افتضاح و خوب

تهران و خط متروی تجریش تا جنوب

این شهر خسته را به شما می سپارمش

تهران سکته کرده ی از هر دو پا فلج

تهران وصله پینه شده با خطوط کج

تهران تا همیشه ترافیک تا کرج

این شهر خسته را به شما می سپارمش

من روزهای خونی و پرالتهاب را

من سطل های سوخته ی انقلاب را

بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را

بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

من خش و خش رفتگر از صبح زود را

سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را

من هر که عاشقم شده بود و نبود را

بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

بلوار پر درخت ولیعصر تا ونک

نوشابه های شیشه ای و تخمه و پفک

کابوس های هر شبه از درد مشترک

یک روز می رسد که فراموش می شوند

تنهایی ام نشسته میان اتاق ها

بر بیست و هشت سالگی ام جای داغ ها

گریه نمی کنم… همه ی اتفاق ها

یک روز می رسد که فراموش می شوند

شعر زیباییست
اما
من تهران را دوست دارم
زیبایی های زیادی دارد اگر زشتی هایش بزرگترند

دلسوختگان جمعه 6 آذر 1394 ساعت 19:44 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

چقدر امروز هوا خوب است . . .
قدم زدن در . . .
سنگ فرش خیابان های رویایی . . .
در هفت صبح های زندگی . . .
در آبشار فواره های پارکی . . .
با بوی طراوت های پاییزی . . .
چقدر امروز خوب است . . .
مهمان داریم . . .
از نوع بزرگ هایش . . .
به استقبال می رویم . . .
پهن می کنیم خیابان ها به پایش . . .
می نوشانیمش از چای گلستان و ترکمنستان . . .
می نشانیمش بر سرسبزی شمال پارسیان . . .
کینه بدور .. عداوت چه جور . . .
حبیب داریم مهمان نوازی کنیم امروز . . .
اضافه بودن نگه داری می خواهد . . .
سبک کنیم تا که راحت کنیم پرواز . . .
عده ای کار دنیای خود خراب داشته اند . . .
این عمر را بی بهانه بر باد داده اند . . .
چند کُشت و کُشتار داشته اند . . .
عاقبت خود را بر باد داده اند . . .
چه خواهیم خود ضرر کرده اند . . .
نیآمده چون ما بهشت بدست آورند . . .
بگذریم . . .
چقدر امروز هوا خوب است . . .
.
.
و باز . . .
چقدر امروز هوا خوب است . . !؟

بهرام عزیزم
همین نوشته ی مرا به سیاق خود درآورده
خیلی خیلی ممنونم

رفیق پاییزی شنبه 7 آذر 1394 ساعت 22:46

سلام

برای متولدین دهه 60 این روزگار چیزی بیشتر از کهنه رقیبی نیست که برسر گذر زمان نشسته ؛کاسه به دست ،هربار که فکر می کنی بلیط اقبال خود را یافته ای و دست بر کاسه بخت خود می گذاری ... با تردستی کاسه خالی را نشانت می دهد !!!
اینکه آیا روزی بلیط اقبالمان را از زیر کاسه های این تردست بیرون خواهیم کشید برای من داستان طنز "آزمودم بخت دوراندیش" را تداعی می کند !
بلی برادر " با چنین تخته و این مهره و این کهنه حریف //فکر بردن بودت عقل تو بی بنیاد است"
بنابراین معتقدم در این آشفته بازار افراد دو دسته می شوند :
1. جهان سومی خاورمیانه ای
2. خاورمیانه ای جهان سومی
چرا ؟
زیرا
علم بسیار متواضع تر از طرفداران متعصب و عالم نما است .
علم در جستجوی نمی دانم هاست و درحالی که کم دانان عالم نما ، همه چیز را کشف کرده اند و منتظرند که بقیه هم آنرا بپذیرند .
والبته علم مقدمه آگاهی است.
---
توصیه می کنم خودم را به منش بزرگوارانی نظیر شما(خط سوم ) ،که دست از این دنیا شسته اند و گوشه نشین خانه سکوت شده اند .
شاید البته همین شد که کَهان بر ما سیطره یافتن و شد آنچه نمی باید می شد ...

کاملن درست است
علم مقدمه ای ست بر دریچه ی آگاهی و این به آسمان رهایی رهنمونت می کند.
برای تاریخ سی سال و پنجاه سال بازیچه است حال آنکه برای انسان ها پنجاه سال عمریست. حالا فرض کنیم یک انتخاب غلط صورت بگیرد تا تاریح بخاهد شوخیش را با امثال بنده و شما تمام کند ریق رحمت را سر کشیده ایم
که البته عمرتان دراز باد.
خاورمیانه را بیش از هر چیز منابع طبیعی و باور به باد داد.
و اینکه زاده ی آسیاییو میگن جبر جغرافیایی
اینکه لنگ در هوایی صبحونت شده سیگار و چایی

دلسوختگان یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 13:36 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

باغ بارانی

کسی ما را نمی پرسد ...
کسی ما را نمی جوید ...
کسی تنهایی ما را .. نمی گرید ...
دلم در حسرت یک دست .. دلم در حسرت یک دوست ...
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان مانده است ...
و اما با توام ای آن که بی من .. مثل من تنهای تنهایی ...
کدامین یار ما را .. می برد تا انتهای باغ بارانی ...
کدامین آشنا آیا .. به جشن چلچراغ عشق .. مهمان می کند ما را ...
بگو ای دوست .. بگو ای آن که بی من .. مثل من تنهای تنهایی ...
تو که حتی شبی را هم .. به خواب من نمی آیی ...
تو حتی روزهای تلخ نامردی .. با نگاهت التیام دستهایم را دریغ از ما نمی کردی ...
من امشب .. با تمام خاطراتم با تو خواهم گفت ...
من امشب .. با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت ...
من امشب .. دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد ...
همان دریا که می گفتی .. بغض شکوه هایم از گلوی موج خیزش زخم بر می داشت ...
همان دریا که می گفتی .. تو را در من تجلی می کند ای دوست ...
بگو ای دوست .. بگو ای آن که بی من .. مثل من تنهای تنهایی ...
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی .....

ای جانم
دوست عزیزم خدا نکنه تنها باشی
این شعرت با بقیه فرق داره انصافن عروض درش بیشتر رعایت شده و از حالت سپید به شعر نو بدلش کرده
عالی عالی عالی
ممنونم عزیز بهرام من

؟ یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 14:15

ما شاهد قسمتی از تاریخ هستیم که شبیه انهارا قبلا درکتابها خوانده ایم . جنگهای هفت ساله اروپا . هراس همیشگی اروپا از روسیه وعثمانی ائتلافهای موقت با عثمانی برعلیه روسیه و روسیه بر علیه عثمانی . بعد ها درجنگ جهانی های اول ودوم تجزیه امپراطوری های ا تریش وعثمانی به کشورهای کوچکتر . وحالا تصمیم گرفته اند مرزهارا باز هم جا به جا کنند وشاید اصلا مرزهارا از بین ببرند آنهم توسط ازبین بردن دولتهای مستقر وتعریف شده وتوسط گروه های داعش و امثالهم .
من هیچ طنزی را متوجه نشدم. طنز هایمان هم هراس انگیزند چه برسد

اتفاقن دیشب داشتیم در مورد چنین چیزی حرف می زدیم
یا من فکر می کنم و متوهم شده ام که در برهه ای حساس و سرنوشت ساز از لحاظ ژاوپولتیک هستیم یا واقعن هستیم
از سال ها پیش پیش بینی من این بود که من پیش از مرگم جنگ جهانی سوم را خاهم دید و اعتقاد داشتم جنگ سوم جنگی اعتقادی برای بشر خاهد بود.
البته در مورد خاورمیانه آمریکا سالهاست که در صدد جابه جایی و تغییر مرزهاست بنده خیلی موافق نیستم که امثال داعش برای این تغییرات آمده اند این ها شوخی هاییست که ابرقدرت ها با اعتقاد مردم منطقه می کنند و کشورهای خودشان را از شر رادیکال ها تصفیه و در این بلبشوی منطقه اسراییل هر غلطی می خاهد می کند چون در راس اخبار نیست

؟ یکشنبه 8 آذر 1394 ساعت 20:46

اسلام رادیکال پروژه امریکا بر علیه کمونیسم بود محمدرضا هم میتوانست مثل بشار اسد بماند ولی امریکا خیلی هم با رهبری اقای خمینی مشکل نداشت . چون دشمن ایدولوژیکش شوروی بود علی رغم فروپاشی کمونیستها امریکا اسلام رادیکال را درآب ونمک خواباند وکاربری هایش را تغییر داد.

اینکه محمدرضا نماند بر می گردد به باز پس گیری مستعمرات اشغال شده ی انگلیس توسط آمریکا پس از جنگ جهانی دوم
اما قسمت نخست نوشته در مورد پروژه ی اسلام رادیکال کاملن درست است.
پس از انقلاب در کلام مسولان انقلاب لیبرالیسم انگی بود که به همراه امپریالیسم به آمریکا زده می شد و شد اما مامن هر دوی این ها انگلیس بود. این پروژه برنامه ای بلند مدت بود که از دوران صفویه آغاز شد.
در تمام اتفاقات تاریخ سازمان ردی کارساز از انگلیس نمایان است.
شدم دایی جان ناپلعون

؟ دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 12:56

نه رگه هایی از حقیقت در مظنون بودن به انگلیس وجود دارد. انگلیسی ها این منطقه را خوب میشناسند حتی یکی از امامزادگانی که قبرش را زیارت میکنند یک انگلیسی است که معجزه اش این بود ریشش نمیسوخت . چون نخ نسوز بوده .
در جریان حمله به عراق تنها مناطق تحت کنترل انگلیسی ها ارام بود وامریکایی ها درصدد کسب تجربه از انگلیسی ها برامدند . انگلیس نبض این منطقه را خوب میشناسد . ما هم باید هم نبض منطقه وهم انگلیس را خوب بشناسیم که فکر نکنم.

استعمار پیر نبض کجا را خوب نمی شناسد؟!
به نظر من ایران در آینده ی خاورمیانه تا حدود زیادی نقش آفرین است
یعنی هر دو استعمار این را می خاهند

دلسوختگان دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 21:02 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ، دلگیر نباش . . .
تو با تمام مهربانی هایت زیباترین معصوم دنیایی . . .
من خدایی را می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان می بارد . . .
اما یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!!
چرا می پنداری باید بهتر از خدا تو را قدردانی کنند ؟!
پس نرنج از ناسپاسیشان و برای شادیشان بکوش . . .
با مهربانی روحت به آرامش می رسد . . .
تو با مهرت بال و پر می گیری . . .
خوبی دلیل جاودانگی توست . . .

بهرام جان اگر اشتباه نکنم این نوشته برای جبران خلیل جبران باید باشه
زیباست
ممنونم از شما

دلسوختگان سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 19:09 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

دشمن دشمن من . . .
دوست من است . . !؟

پوتین برای چهار فصل زندگی نیست .. استفاده از پوتین و چکمه نمی تواند مداوم و همیشگی باشد و بجز برف و باران فعالیت دیگری برای پاها ندارد و جایی از زندگی می تواند مشکل ساز هم باشد .. دنیای چهار فصل است و باید به بهار و تابستان و پاییزش نیز نگریست و برنامه برای پاها و رفتن آنها هم داشت و پوششی که بر آنها می نهیم . . .

هفت صبح هم ساعت خوبی است اما با ساعات دیگر زندگی زیباست و دارای ارزش و اعتبار .. به یک ساعت و به یک فصل دلخوش بودن مخالف اصل و اصول دنیای رفتن و عاقبت باختن است .. نگاه بر رفتن و با چه کفشی گام نهادن از اصول مهم زندگی امروزیست . . !!!!!!!؟؟؟؟؟؟

سلام محمد رضای عزیز و ارجمندم . . .
همیشه شاد و تندرست باشید و با خوبیها . . .
انشاا... .

بهرام جان والا اگه این خانوما بهذخصوص دخترا روشون بشه چله ی تابستونم پوتینذمی پوشندکه خوش تیپ تر و جذاب تر به نظر برسند.
هفت صبح ساعت گنگیست آدم بیدار که می شود گیج و گول است.
اما صبح زود بیدار شدن حال و هوای خوبی دارد.

دل آرام چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 18:25 http://Delaram.Mihanblog.com

صد سال پیش دولت بریتانیای کبیر برای تامین نیرو در جنگ بنغازی(لیبی) وخاور دور دست به جذب نیرو در هند زد وفرماندهان انگلیسی علیرغم تلاش فراوان برای به خدمت گرفتن صد هزار نیروتنها چهل هزار نیرو جذب کردند.در این هنگام ژنرال «ارلی جانسون» برای بررسی اوضاع وارد هند شد.در بین راه بندرگاه تا مقر نیروهای انگلیسی ژنرال با جماعتی از هندیها مواجه شد که دور گاوی جمع شده و به عبادت مشغول بودند.ژنرال از کالسکه مخصوص پیاده شده وبه میان جمعیت رفته وپاهای گاو را بوسیده و با چشمانی اشکبار از گاو میخواهد که آنها را در جنگ یاری دهد.سپس در میان بهت و حیرت همراهان آنجا را ترک میکند.در کمتر از ۴۸ساعت شصت هزار نیروی داوطلب هندی به ارتش بریتانیا ملحق شدند وبریتانیا موفق شد آلمانها را در مستعمرات شکست دهد و.......وامروز ژنرال پوتین برای ما قران هدیه می آورد!

امان از این روباه پیر که سیاست آموز است.

دل آرام چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 18:30 http://delaram.mihanblog.com

البته لازم به ذکره این مطلب ارسالی رو عزیزی برای بنده ارسال نمود. و چه مرتبط به این پست و نوشته دیدم...

ممنونم دل آرام عزیز

رفیق پاییزی پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 00:17

محمدرضای عزیز

تروریسم را نوک قله یخی می دانم که از آب بیرون زده ... اما قسمت عمده این کوه یخی (امپرالیسم مبتی بر اصالت سرمایه) هرگز دیده نمی شود .
باری کلام آخر اینکه
ما خاموش
و بیابان نگران،
و افق یک رشته نگاه ...

امپریالیسم مبتنی بر اصالت سرمایه رو خیلی خیلی خوب گفتی

تینی وینی جمعه 13 آذر 1394 ساعت 17:27 http://tinivinii.blogfa.com

مطالبتون خوب، نظرات وبتون خوب تر!
همیشه دوست داشتم نظرات فراوانتونو تا آخر بخونم اما انقد زیاد بود که از ده تا به بعد گیره رو تا آخر صفحه پایین میکشیدم تا حس نظر نوشتن خودم نپریده!!!
اما این بار هم مطلب و هم نظراتتونو خوندم
متاسفانه سواد سیاسی ام زیر خط فقره و حتی این مکالمه های معمول سیاسی شما را عموما نمی فهمم!
امپریالیسم!
اما همین خواندن مجهولات هم برایم جالب است
از این میان داعش را خوب میدانم !
و امنیت
و اینکه در همین کشور در نقطه ای دور از مرکز و پایتخت،
آنقدر گروهک های تروریستی فعالیت می کردند و می کنند که تازه بوی گوگرد اش به مشام شما تهرانی های پایتخت نشین رسیده!
که امیدواریم به مشام هیچ کس نرسد البته
اما سالهایی رو یادم می آد که با بمب گذاری توی مسجد و سرویس رفت و آمد نظامی ها و گروگان گیری مسئولینی که برای بازدید به ماموریت می رفتند و ... و ...
انقدر آدم ها از شهرمان کوچ کردند و ملک و املاک به حراج رفت و انقدر اسم ما و شهرمان برابر آدم کش های خطرناک به کار رفت که خود شما پایتخت نشین ها از نشستن کنار همچون مایی ترسیده بودید که مبادا گردو خاکی که بی مایگی دیگران بر سر ما نشاند، گوشه ی لباس شما را بگیرد!
آنقدر از ما ترسیدند که خسته شدیم بیش از این خودمان را با ترس معرفی کنیم
حالا هم که به پایتخت ییلاق کرده ایم باز بوی ناامنی هوا را گرفته!
شاید اصلا مشکل از ما بوده و نمی دانیم
به رسم همان سالهایی که انتحاری سمت ما مد بود خود را به بمب بگیریم شاید این ناامنی از سر ما و مردممان دست بردارد!

امیدواریم همیشه و همه جا امنیت باشد

نمی دانم چرا اما ... امنیت خطه ی ما از همان اول زیر رادیکال بود ...

تینی خانم ممنونم که سر می زنید
نا امنی همه جا بد است از غزه و پاریس گرفته تا همین سیستان خودمان مامن شما
من هم آرزویی مانند شما دارم

س.آزاد شنبه 14 آذر 1394 ساعت 08:41

سلام
تنها جایی که به ذهنم رسید برای رساندن پیامم وبلاگ شماست به بزرگی خودتون ببخشید همسایه
چه دیدی که از ما رمیدی ؟
دلارام خانم دور از عدله که هیچ راه ارتباطی به شما نداشته باشم . درسته خونه ندارم و مستاجرم اما همسایه بدی نبودم واستون.

1984 شنبه 14 آذر 1394 ساعت 12:20

داخل پرانتز: با اینهمه کشورهای پرهول و بی ثبات اطراف ما، امنیت کشور خوبه، اما وقتی نیازی برطرف میشه، آدم ب تحقق نیازهای سطح بالاتر فک میکنه!
درسته داعش و امثالش دیر یا زود، سرانجام میره و واس اونایی ک تجربش نکردن، فقط نامی میشه تو تاریخ! اما دیر یا زودش مهمه! سوای همه وحشت ها، ترورها و ویرانی ها، چقد کودکی ها ک با واهمه داعش گم میشن و از بین میره! تولید نسل کودکانی ک با این وحشت بزرگ میشن و ...
شاید بهار بیاد! اما ب قول شاملو «برای آن زمستان ها ک رفت نامی نیست...»

حرف حساب جواب نداره آقا جان


جرج اورول هم خوب می نوشت

مریم شنبه 14 آذر 1394 ساعت 22:01 http://blueskyi.blogfa.com/http://

سلام ، عااااااااااااااااااااااالی بود به خصوص پارگراف ( یا شاید می داند تا نطفه شان از آنجاست ) تشبیه زیبایی بود یعنی ما چنین مردمانی هستیم ، همه ی دنیا حواسشون باشه ...

دلم از باد و باران های بی تدبیر لبریز است
حواست هست نیمکت های پاییزی کمی سرد است ؟
مجالی هم که باشد فرصت خوب نشستن روی دفترهای پر برگ است
حواست هست شبهای بلند پیش رویت انتظار دیدنت را زنده می دارند
و در پایان این قصه یلدایی که می داند تمام فصل بی برگی به یادت سبز می ماندم ؟
حواست هست چون سابق به زیر باد و باران پا به پا باشیم
و در آن سوز بی احساس دستانت میان دست های من نمی لرزید ؟
حواست هست کنج کوچه های شهر همان جایی که آب چاله هایش انتظار یک قدم را داشت
تمام چاله های منتظر هم سهم من میشد ؟
حواست هست ؟؟؟ معلوم است ...

خاهش می کنم
منم از متن زیباتون ممنونم

کاکایوسف یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 13:48 http://alitarikh.mihanblog.com

سلام
این اولین دیدار کاکایوسف از وبلاگ شماست که باعث خرسندیمان شد.
متن زیبایی بود.
یاد مستندی افتادم که چند شب پیش تو جشنواره فیلمهای مستند(حقیقت) دیدم. مستندی در مورد جنایات داعش در منطقه "شنگال" یا همون سنجار عراق با عنوان "بازگرد" که بسیار سوزناک بود...
امید است صلح و امنیت و آرامش در همه جهان برقرار شود و جنگها پایانی یابد.

سلام
خوش آمدید
من هم امید دارم که صلح و آرامش بعد از چهل سال به منطقه برگرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد