کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دل های مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن توانسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقدر از شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت از این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه نمیا می شد
و به یادش همه شب را چراغانی می بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گل های پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شب ها
غرق هر چیز که می دانی و می خواهی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
از این شعر همین مصرع پایانی بود ...
"مریم حیدرزاده"
میلاد سرور و سالار مردان جهان حضرت علی (ع) مبارک باد . . .[گل][گل][گل]
برای انسانی که زیسته و مرده زادروز نمی گیرند. این دیدگاه من است امّا شما گویا علاقمندید به مباحث شیعی پس من باید به شما تبریک بگم بهرام جان
امروز یکی از دوستان یه شعر از حسین جنتی برام فرستاد که به این پست شما میخورد...
آری ! گذشت و رفت ..
که مرگ است و نوبتی ست ..
هرکس به گوشه ای ز غمش نوحه میکند ..
آن تــار را بگــو ..
آن تـار ، بی نوازش لطفـی چه میکنـد ؟!..
اشکمو در آوردی
دوروزه جلوی خودمو گرفتم با این پستت اشکمو در آوردی سما خانم کاش فقط کمی بیشتر مانده بود.
اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد
اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
اینک موج سنگین زمان است که چونان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد
در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من
در گذرگاهت سرودی دگر گونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ
سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم
(شاملو)
به نظرم نصیحت سوم این بوده که هرگز زن نگیرید !!!
البته شادیدمن اشتباه کردم
یاشایدهرگزبه حرف افرادی مثل من اعتمادنکنید ....!!
درود
البته منظوزمن عنوان نوشته ی شمابود:نصیحت سوم !
درود
مگه میشه هرگز زن نگرفت؟؟!!! صحبتهایی می فرمایید قربان؟!! اگه منظورش این بود پس همون بهتر که پلیس بردش والّا
من دل به زیبایی به خوبی میسپارم
دینم این است
من مهربانی را ستایش میکنم
آیینم این است
من رنج ها را با صبوری میپذیرم
من زندگی را دوست دارم
انسان و باران و چمن را میستایم
انسان و باران و چمن را میسرایم
در این گذرگاه
بگذار خود را گم کنم در «عشق»، در عشق
بگذار از این ره بگذرم با «دوست»، با دوست ...
فریدون مشیری
********************
به به چقدر زیبا این استاد مشیری عاشق طبیعت بوده ها می فرماید: بگذار که بر شاخه ی این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
سلام جناب پاپیون
اول ممنون برای کامنتی که دادید و دلگرمم کردید.
د مورد پست آخرتون نصیحت سوم. من چندبار خوندم. راست اش نمی تونم همین طوری بگذرم. بگم خب این رمال این پیرزن عجوزه و امام زاده و ...
خب اینکه یک فرد زنده یک حرف هایی می زنه خوبه تا لمس ضریح. ولی توی دنیای خرافات اون لحظه ی مرد داستان که همه چیز در هم و برهمه و شلوغه ... نمی دونم
من منم. یک حرفی برای گفتن دارم اما گیجم. نصیحت سوم من را خماری گذاشته از لحظه پست این نوشته و .... از یک طرف به خودم می گویم هی دختر تو هم گیج و منگ چنین حرفهایی ؟! نمی دانم نمی دانم.
سلام خاهش می کنم سیزده سال از آن روزها می گذرد و من فقط برخی مواقع به آن دونصیحت شنیده ی پیرزن فکر می کنم و هر بار می گویم چرا سوّمی را نگفت!؟ چه بود که یارای شنیدنش را نداشتم؟! بگذریم...
یادش گرامی ...
...
ممنونم
به قول هوشنگ ابتهاج:
پیش ساز تو من از سِحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سِپهرت گرهی باز کنم
صبرکن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان درفکنم
نی جدا ان لب و دندان چه نوایی دارد ؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می کشنم
بی تو آری غزل " سایه " ندارن " لطفی"
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
.......
روحش قرین رحمت باد
ممنون سما خانم
سایه و استاد روزگاری داشتند با هم
هنرمند هنر دارد . . .
و هنرش هنرمندی اوست . . .
استاد لطفی یک استاد به تمام معنا بود . . .
روحش شاد و یادش گرامی . . .
روانش شاد
لطفی در نغمه هایی که ساخت زنده است.
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دل های مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن توانسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقدر از شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت از این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه نمیا می شد
و به یادش همه شب را چراغانی می بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گل های پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شب ها
غرق هر چیز که می دانی و می خواهی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
از این شعر همین مصرع پایانی بود ...
"مریم حیدرزاده"
میلاد سرور و سالار مردان جهان حضرت علی (ع) مبارک باد . . .[گل][گل][گل]
برای انسانی که زیسته و مرده زادروز نمی گیرند.
این دیدگاه من است امّا شما گویا علاقمندید به مباحث شیعی پس من باید به شما تبریک بگم بهرام جان
سلام مهربون
چه زود یک سال گذشت از وداع این بزرگوار!!
روحش قرین آرامش و رحمت ..
روز مرد رو پیشاپیش بهتون تبریک میگم
سلام
بله زود گذشت امّا یادش هماره دریغ می آورد
استادلطفی وهنرمندان بزرگ دیگرزنده جاویدند
درود
سلام
بله کسی می میرد که پس از مرگش از او یادی نکنند
روزت مبارک پاپیون عزیز
ممنونم سما خانم
لطف کردید
امروز یکی از دوستان یه شعر از حسین جنتی برام فرستاد که به این پست شما میخورد...
آری ! گذشت و رفت ..
که مرگ است و نوبتی ست ..
هرکس به گوشه ای ز غمش نوحه میکند ..
آن تــار را بگــو ..
آن تـار ، بی نوازش لطفـی چه میکنـد ؟!..
اشکمو در آوردی
دوروزه جلوی خودمو گرفتم با این پستت اشکمو در آوردی سما خانم
کاش فقط کمی بیشتر مانده بود.
روانش شاد که روان میلیون ها نفر را شاد میفرمودند ...
اما افسوس که کم لطفی(!) کردند و خیلی زود رفتند !
استاد دولت آبادی در مراسم تشییعش می گفت: لطفی رعایت بیماریش را نمی کرد وگرنه بیشتر از این ها برای این ملّت می ماند
افسوس...
ممنونم دوست خوبم
اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد
اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
اینک موج سنگین زمان است که چونان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد
در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من
در گذرگاهت سرودی دگر گونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ
سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم
(شاملو)
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ
ممنون پاییز خانم
یادش همیشه زنده است
حقیقت همین است:
"هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق"
یادشان گرامی.
درود و ارادت همیشگی
روز و روزگارتون اردیبهشتی استاد بزرگوار.
ارادتمند
او در نغمه هایش زنده است
ارادت از بنده ست
خیلی خیلی ممنونم
ثبت است بر جریده عالم دوام ما...........
دوام عاشقان...
نصیحت سوم راهم خواندم عالی بود .فقط بخش نظرات پیدانبود !!
درود
نصیحت سوّم چه بود آقای رضایی؟
سلام
به نظرم نصیحت سوم این بوده که هرگز زن نگیرید !!!
البته شادیدمن اشتباه کردم
یاشایدهرگزبه حرف افرادی مثل من اعتمادنکنید ....!!
درود
البته منظوزمن عنوان نوشته ی شمابود:نصیحت سوم !
درود
مگه میشه هرگز زن نگرفت؟؟!!!
صحبتهایی می فرمایید قربان؟!!
اگه منظورش این بود پس همون بهتر که پلیس بردش
والّا
سلام آقا محمد رضا ، خسته نباشید قلم زیبایی بود ...
آهنگ تند زندگی
برای رقصیدن است نه دویدن ...
یادشون گرامــــــــــی ...
***************
سلام مریم خانم
ممنونم
من دل به زیبایی به خوبی میسپارم
دینم این است
من مهربانی را ستایش میکنم
آیینم این است
من رنج ها را با صبوری میپذیرم
من زندگی را دوست دارم
انسان و باران و چمن را میستایم
انسان و باران و چمن را میسرایم
در این گذرگاه
بگذار خود را گم کنم در «عشق»، در عشق
بگذار از این ره بگذرم با «دوست»، با دوست ...
فریدون مشیری
********************
به به چقدر زیبا
این استاد مشیری عاشق طبیعت بوده ها
می فرماید:
بگذار که بر شاخه ی این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
سلام جناب پاپیون
اول ممنون برای کامنتی که دادید و دلگرمم کردید.
د مورد پست آخرتون نصیحت سوم. من چندبار خوندم. راست اش نمی تونم همین طوری بگذرم. بگم خب این رمال این پیرزن عجوزه و امام زاده و ...
خب اینکه یک فرد زنده یک حرف هایی می زنه خوبه تا لمس ضریح. ولی توی دنیای خرافات اون لحظه ی مرد داستان که همه چیز در هم و برهمه و شلوغه ... نمی دونم
من منم. یک حرفی برای گفتن دارم اما گیجم. نصیحت سوم من را خماری گذاشته از لحظه پست این نوشته و .... از یک طرف به خودم می گویم هی دختر تو هم گیج و منگ چنین حرفهایی ؟! نمی دانم نمی دانم.
سلام
خاهش می کنم
سیزده سال از آن روزها می گذرد و من فقط برخی مواقع به آن دونصیحت شنیده ی پیرزن فکر می کنم و هر بار می گویم چرا سوّمی را نگفت!؟ چه بود که یارای شنیدنش را نداشتم؟!
بگذریم...
صدالبته
---------------
به روزم بزرگوار
سلام
بسیار خوب
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد....
روحشون شاد...
بله دقیقن
روانش شاد
متاسفم دوست خوبم که باعث دلتنگی بیشتر شدم....
خاهش می کنم سما خانم
سلام نازنین
یه وقت گذرتون اونطرفا افتاد پشت در نمونید
شراره ..اسممو صدا کنید کافیه
سلام
جــــــــــان؟؟؟؟!!!
سلام و ممنون از حضور گل عطرتون
از اصفهان گفتید و باغ گلها ...راستش من عاشق گوشه گوشه اصفهانم از نقش جهانش تا هشت بهشتش...
سلام مهتاب خانم
بوستان آایل گلی تبریز هم زیباست با آن لاله های رنگ رنگش
امید که به زودی سفری به اصفهان داشته باشی