-
حاشیه ای بدون متن و کمی هم بیشتر
شنبه 24 آبان 1393 22:04
بساط کهنه فروشهای شهر را یک به یک پاییده ام مگر دلی را که برده ای بیابم و بازپس ستانمش به ثمن بخس! نبود.... نبود. دیروز لا به لای اسباب یکی از همین خنضر پنضری ها تابلوی خوشنویسی شده ای یافتم زهوار در رفته و قدیمی مثل خودم! با خطی نه چنان خوش و جوهری که بس آفتاب خورده بود به آب دهان مرده می مانست. نوشته بود:شد ز غمت...
-
کافه پیچک یازدهُ سی(داستان کوتاه)
دوشنبه 12 آبان 1393 12:23
-
برگ وباد
پنجشنبه 1 آبان 1393 00:35
نوشتن شعر آن هم در قالب شعر نو کار آسانی نیست.سالها پیش این را فهمیدم درست همان سالها که نوشتن را آغاز کردم گاهی چیزهای می نوشتم اسم آنها را شعر می گذاشتم یکی از آنها همین نوشته ی ناتمامیست که در ذیل آورده ام و از یازده سال پیش تا کنون همینطور مانده! بعدها از این قبیل نوشته ها که اسمشان را شعر می گذاشتم باز هم نوشتم...
-
یک دواِتِ شبانه(داستان کوتاه)
جمعه 18 مهر 1393 19:10
-
اینجا هنوز زندگی جاریست!(داستان کوتاه)
جمعه 4 مهر 1393 20:41
-
سه حکایت کوتاه
جمعه 14 شهریور 1393 12:04
-
مچاله گوشه ی فراموشخانه(داستان کوتاه)
چهارشنبه 29 مرداد 1393 02:05
-
شب و رویای نور(داستان کوتاه)
شنبه 18 مرداد 1393 13:45
-
َتَرَنگ
چهارشنبه 8 مرداد 1393 18:30
از کودکی به موسیقی عشق ورزیده ام و نوجوانیم با آموختن آن شروع شد تا جایی که موسیقی تمام جوانی و گستره ی زندگیم را دربرگرفت. بهترین لحظاتم را با دوستان و آشنایان صرف گوش فرا دادن و گاهی نواختن ساز کرده ام این اواخر فکری در من متولّد شد آن را با دوستان در میان گذاشتم و مورد استقبال قرار گرفت. آن فکر گشایش یک وبلاگ به...
-
حکایتی هزل
پنجشنبه 26 تیر 1393 11:41
-
کیمیای زندگانی
شنبه 14 تیر 1393 03:24
انگار که ققنوس وار از میان خاکستر آتش درد و رنج سر بر آورده ام و با نگاهی تازه به جهان هستی، تمامیتش را به مبارزه می طلبم. آری اینگونه است که رنجها اگر تو را نکشند از تو موجودی مقاوم تر پدید می آورند از آن دست که پولاد نیز می گدازد امّا پسینِ آن هیچ چیز نمی تواند که بتازاند بر قامت آب دیده اش که نیست چیزی به نیرومندی...
-
جان کندن سگ زخمی!(داستان کوتاه)
دوشنبه 2 تیر 1393 02:23
-
کتاب سیاه(داستان کوتاه)
یکشنبه 18 خرداد 1393 20:25
-
شیر خام خورده(پاره ای از یک داستان)
پنجشنبه 8 خرداد 1393 11:44
آدم است دیگر، از این موجود دو پا هر چه بگویی بر می آید. اگر به خاطر یک لقمه نان مجیز هر منطری را گفت و بعد هم برای خوشایندش پنجاه تا پشتک و وارو زد نباید به عقلش شک کنی! شکم گرسنه دین و ایمان ندارد جانم، هر چه می کند برای اینکه نواله ای سیرش کند. اصولن آدم ها اینقدر که نگران شکم گرسنه شان هستند هیچ چیز دیگر نگرانشان...
-
روزی روزگاری اینجا(داستان کوتاه)
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 12:21
-
دیدار یار مهربان
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 00:50
نبودی امسال شش سال است که دیگر نیستی و من هم نرفتم هیچ این شش سال را امروز امّا حکایت دیگری داشت. فکر رفتنش به سرم زد و وقت هم دست داد به خودم که آمدم دیدم وسط شبستان میان دریای جمعیت غوطه ورم یادش به خیر آخرین بار چقدر گوجه سبز آورده بودی رفتیم نشستیم آن ته روی موکت نمازخانه و بدون نمک خوردیمش و تو وقتی دیدی آن خانم...
-
خبر غیر قابل باور بود!
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 01:02
خبر آنقدر تکان دهنده بود که نمی شد باورش کرد حتا با اینکه از وخامت حالش با خبر بودم امّا هیچ به فقدانش فکر نکردم در مخیّله ام نمی گنجید رفتنش! عزیزترینم خبر را گفت: رضا؟.... محمّدرضا لطفی درگذشت! میخکوب شدم و افکار هجوم آورد عاشق شدنم با آلبوم چشمه نوش لطفی زمستان 76 نخستین دیدارم با استاد که خیلی اتفاقی بود و به...
-
بُهت!(داستان کوتاه)
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 01:22
-
شب عشق(داستان کوتاه)
شنبه 30 فروردین 1393 00:52
-
دغدغه(داستان کوتاه)
شنبه 16 فروردین 1393 20:25
-
بسُرای تا که هستی
یکشنبه 10 فروردین 1393 15:04
همه ی این دردها همه ی این رنجها و غم فراقها از آنجاست که نمی دانیم پس از عدم شدن از این جهان چه می شویم! این است که آدم دلش می خاهد پس از نبودنش نیز چیزی از او بماند، چیزی که بابت آن به یادش باشند. پس به درون خود که غور می کندمی بیند باید خلق کند چیزی را، باید حرکتی کند. نباشد اینگونه که پس از رفتن، آنچنان شود که...
-
بهارانه
چهارشنبه 28 اسفند 1392 11:21
آمدن بهار، روزگار زایش و تازگی بر شما گرامی یارانِ همیشه، خجسته باد امید که به همراه این هوده ی نیک طبیعت،اندیشه هایمان بارور گردد و در این چرخش همیشگی روزگاران،گامی به سوی بهتر زیستن برداریم ایدون باد محمّدرضا الف
-
رهایی
شنبه 17 اسفند 1392 17:43
ای دوست... مرا یاری رسان تا اشتغال ذهنم به آینده را رها سازم مرا توان آن ده تا بیهوده نکوشم که آینده را پیش بینی و کنترل کنم بگذار که پیش بینی های خود درباره ی آینده را ارزشمند ندانم مرا از پرسش های بیهوده درباره ی فردا و میل به تسلّط بر دیگران رها ساز به یادم آور که ترس ها و تردیدهای من نسبت به فردا فقط به ترسِِ بی...
-
ناموس
پنجشنبه 1 اسفند 1392 21:23
-
شوق دلدادگی
سهشنبه 22 بهمن 1392 12:05
در اصفهان شعر می گفتم و ساز می نواختم، سه تار را نزد پدرم آموختم، آنقدر شیفته ی این ساز بودم که روز و شبم را پر کند. همین ساز و نوا مرا به جمع دراویش آشنا کرد. دوست می داشتم نشست و برخاست با اینان را و آنقدر این ادامه یافت تا جان عاشقم را بی تاب یافتن کند بیش از اینکه بود. این اشتیاق و پرس و جو مرا کشاند به دیار خاک و...
-
دو حکایت
جمعه 11 بهمن 1392 13:38
-
سخنی در باب ترس
یکشنبه 29 دی 1392 13:52
بُز عزازیل قوچی بود که جماعت، گناهانشان را می نوشتند بر گردنش می آویختند و پس از آنکه کاهن بزرگ دست بر سرش می کشید و به جای همه به گناهان اعتراف می کرد قربانی اش می کردند. به این شکل با انتقال گناهان موستوجب کیفر به حیوان، او بود که به جای دیگران مجازات می شد تا همه از بلایا ی آسمانی در امان باشند پیشینیان اینگونه بر...
-
هیـــــــــــــــــــــــــــــــــولا!
سهشنبه 17 دی 1392 19:02
-
ارتباط و تجربه
دوشنبه 2 دی 1392 13:33
_ رها: مهتاب من دوستت دارم نمی تونم فراموشت کنم. بعضی وقتا تو خاب هم حتا دارم بهت فکر می کنم! >مهتاب: بس کن رها بس کن این رابطه تموم شدس _چرا تموم شدس؟ ما فقط دو هفته با هم قهر کردیم از دست هم ناراحت بودیم >ما همون دو هفته پیش تمومش کردیم _ما فقط قهر کردیم همین، قبلن هم اینکارو کرده بودیم. >بس کن رها اگه من...
-
فرتور
سهشنبه 26 آذر 1392 16:00
اصفهان/عاشورای92 تهران/اسفند91 اصفهان/آبان92 اصفهان/عاشورای92 جاده قم/13فروردین92