-
مرثیه ای تا ابدیّت و هذیان های نیمه شب یا ضجّه های فراق یا هر چه که تو نامش می نهی
پنجشنبه 11 آذر 1395 04:04
معتکف گفت: آی مرد بارانی، می دانم چیزی در تو فروریخته، چیزی که بر آنی تا فریادش بزنی امّا لب از لب نمی توانی گشود. بدان آنچه تو را این گونه به تلاطم وا می دارد و آنچه چون بغضی صد هزار ساله گلویت را می فشارد،همان طعم تند عشق است که پیش از تو بر گلوی هزاران فاخته ی عاشق، سرب سکوت ریخته مرد بارانی، سرش چون دلوی بر چرخ...
-
هیچ... هیچ و باز هم هیچ
جمعه 5 آذر 1395 20:25
چه بخاهیم بهتر از این؟! نیمه اوّل سال را ریزگردها میهمانمانند و تعطیلمان می کنند و نیمه ی دوم سال، آلودگی خودش مستقیمن دست به کار می شود و تعطیلمان می کند. مابین این دو هم که نوروز است و سه هزار سال است که تعطیل می شویم معلوم نیست این آلودگی پدر سوخته از کجا سر و کلّه اش پیدا می شود؟! بنزینمان که استاندارد یورو پنج...
-
روی دکمه ی تکرار...FFWD... که عمر رویای من به سر رسید
دوشنبه 17 آبان 1395 16:05
مرد خابید. درست همان لحظه که خورشید داشت طلوع می کرد. او از شدّت خستگی خابش برد و وقتی از خاب پرید که نیم بیشتر خورشید سر برآورده بودو مثل نیم قرصی غول پیکر و تابان از پشت امواج نقرآبی دریا نمایان شده بود. حالا او مجذوب این زیبایی تسخیر کننده بود امّا ناتوانی چشم در برابر نور خورشید، باعث شد که به عینک دودی پناه آورد....
-
آه باران...
سهشنبه 4 آبان 1395 03:59
باران می بارد.شهر خاب است و من بیدار، کنار پنجره گوشم به نوای باران است و چشمم به آسمان. اگر نبود این باران بی شک چیزی از لذّات بشر کم می شد. این نخستین باران پاییزی بوی فراق می دهد، بوی دوری و هجران. امسال چیزهای تازه تری تجربه کردم، تلخ امّا شیرین، زهر امّا نامردنی به خودم میگویم این باران آه های دلٍ تنگٍ آدم هاست...
-
نرو
دوشنبه 3 آبان 1395 11:51
به اشک بی کرانه ام نگاه کن نرو به تلخی ترانه ام نگاه کن نرو به روزهای تیره از غبار آه و درد به هق هق شبانه ام نگاه کن نرو ببین که التماس نعره می زند ز واژه واژه سکوت من نرو که با حلول رفتنت طلوع می کند سقوط من نرو که رفتن تو آفتاب را از این کرانه می برد به دورها نرو که کوچه خسته است ز خاطرات زخمیه عبورها ببین کنار...
-
به خودت نباز
یکشنبه 18 مهر 1395 10:53
فرض کن یک نردباز حرفه ای به بازی دعوتت کرده و شوق بازی و لذّت، تو را وسوسه می کند. تخته را باز می کنی و مهره ها را می چینی، دوهزارو پانصد و سی و دو.حالا تاس می ریزی و باید شروع کنی به حرکت. اگر آن نردباز حرفه ای را زندگی فرض کنی و زندگی را چیزی جدا از وجودت، شک نکن او فرصت زیادی به تو نمی دهد اگر اشتباه کنی.، با...
-
عبارت های دلتنگی
شنبه 3 مهر 1395 10:30
گرگ ها به بیست شکل زوزه می کشند. زوزه ی آن ها برای گرسنگی، ترس، اندوه و چیزهای مختلف متفاوت است. یکی از این بیست نوع مربوط است به گرگ نر تازه بالغ یعنی زوزه اش برای جفت یابی جوریست که ماده ای تازه بالغ جذب آن می شود وجالب این که زوزه ی هر گرگ نر بالغ با آن دیگری متفاوت است مثل اثر انگشت و فرکانس آن هم بر روی یک ماده...
-
کاک توس ها به گل می نشینند
شنبه 20 شهریور 1395 12:07
یک استادی هم داشتیم مضاف بر این که سخت گیر بود و هیچکس را جز بتهوون و موتزارت به عنوان موسیقیدان قبول نداشت، گاهی حرف هایی می زد که نیمی از جمعیت کلاس را خوش نمی آمد. استاد تعوری موسیقی ما بود و برای ترم پایین ها پوزولی تدریس می کرد. اعصابش که گه مرغی می شد(حالا از هر چه که بود) حرف هایی می زد که در عین گفتار عصبیش...
-
درست و اصولی با تخم مرغ ( داستان کوتاه و یک نقد اجتماعی)
شنبه 30 مرداد 1395 13:47
-
«ملکوت» ی که ماندگار شد(نقد و بررسی داستان ملکوت اثر بهرام صادقی)
چهارشنبه 13 مرداد 1395 13:04
او نویسنده ی گزیده نویسی بود، درست مثل زندگیش که زود به پایان رسید. از بهرام صادقی بیشتر داستان های کوتاه باقی مانده ولی دو اثر وی به ترتیب«ملکوت» به عنوان داستان نیمه بلند و « سنگر و قمقمه های خالی» به عنوان مجموعه داستان کوتاه از بهترین نوشته های وی اند. این نوشته به نقد و توضیح داستان نیمه بلند این نویسنده می...
-
از چار جهت...
شنبه 2 مرداد 1395 23:26
« من هنوز زنده ام » این جمله ی پادشاهی مبارز بود که پس از شکستی سهمگین در غروبی دلگیر بر بلندی مشرف به دشت، همان دشتی که شکست را در آن چشیده بود رو به رقیب گفته شد. پادشاهی که در چشم بر هم زدنی به بلندای یک روز، مُلک و رعیت بداده و باخته بود آنچه را که رقیب می پنداشت دارییش است امّا خیش را نه... و این یعنی که روز بر...
-
روپوش و کفن هر دو سپیدند برادر
شنبه 26 تیر 1395 15:14
صیانت از نفس رفتاری غیر ارادی است. مگر این که فرد، افسرده و روانی باشد و خودکشی کند در غیر این صورت در برابر خطر مرگ رفتاری ترسان و لاجرم گریزان دارد که طبیعی است. یکی از این رفتارها هنگام مریضی، مراجعت به پزشک است.یعنی انسان ها از ترس مرگ سراغ پزشک می روند که دردشان را علاج کند و بیماری را درمان در میان رخدادهای...
-
دو دگردیسی
شنبه 12 تیر 1395 15:35
بچه قورباغه ها سیاه و بدترکیبند. بعد هم که بزرگ می شوندو قورباغه، آش دهن سوزی نیستند و باز هم بد ترکیبند، در این میان باید توجه داشت که در پایان مرحله ی دگردیسی اصلن شبیه آن چیزی که متولّد شده اند نیستند. بچه قورباغه بودن یعنی یک گلوله ی سیاه که دمش می جنبد، این کجا و یک موجود چهار دست و پای دهن گشاد و چشم ورقلمبیده...
-
جاذبه های جنسی و ایجاد کشش در مخاطب
چهارشنبه 26 خرداد 1395 14:50
چند روز پیش داشتم به تکنیک «تلویح» در ادبیات داستانی فکر می کردم، فکر کردن به این مقوله ذهنم را کشاند به نقش «جاذبه های جنسی» در ادبیات و همین شد دریچه ای که به روی نقش این جاذبه در کلّ هنر باز شد. البته رویکرد این نوشته با جریان « هرزه نگاری « در هنر یا چیزی که خودش را تنها به قصد کشاندن مخاطب در وادی« شه وت » بروز...
-
ماهی ها آب را نمی فهمند!
پنجشنبه 6 خرداد 1395 11:42
-
من دیگه اون آدم قبلی نیستم!
جمعه 24 اردیبهشت 1395 16:14
... و بعد قرار شد که چهارشنبه صبح برویم. وقت برگشتن حساب کردم بیشتر از این که آن جا باشیم در راه صرف شد. راه طولانی بود البته مشقّت نداشت. غیر از این که میانه ی راه دو قطار عوض کردیم. به سطح زمین که رسیدم محوطه ای گسترده پیش رویم بود. صف ماشین برقی بی صدا هم جالب بود، مثل مار تاب خورده بود و تا میانه های راه ادامه...
-
یادبود استاد و کمی هذیان
شنبه 11 اردیبهشت 1395 18:27
پاره یکم؛ یادبود استاد: دو سال پیش در یک بعد از ظهر بد قواره و بخیل، متوجّه کوچ همیشگیت شدم. کوچی که با نبودن فرق داشت. از این دست که کسانی مثل تو نیست و نبود نمی شوند. فقط حضورشان در هنرشان جای می گیرد. و تو در "هزار مضراب عشق" زنده ای و "خموشانه" "قافله سالار" عشقی تا "بال در...
-
فردا تو می آیی!
سهشنبه 31 فروردین 1395 12:49
هر چقدر هم که جهان ساز مخالف بزند وقتی که می رسی شیدای حضورت می شوم و امید در دلم می کاری هر چند که این زمان درّ نایابی است امید در دل و جانم. بودنت هیچ کاری اگر نکند همین که هستی مرا در سر، خوشی و در دل آرامشی. ای مهمان هر ساله ی من بانوی آب و آینه، اردیبهشت رویایی، خوش آمدی، سخت منتظرت بودم. مثل هر سال سرشارم کن از...
-
من یک هنرمندم یک آپُرتونیست
شنبه 21 فروردین 1395 17:03
در آغازین روزهای امسال یعنی مدّت کمی پس از جنبش سگ دوستی مردمانی که می خاهند با کلاس بودنشان را فریاد بزنند و بگویند برای حیوانات ارزشی بیش از آنچه هست را قایلند، زنی با وضعیتی وخیم و کمترین سطح هوشیاری (کما) به اورژانس بیمارستان شهدا آورده شد. او دچار مسمومیت دارویی شده بود. می دانید که مسمومیت دارویی نام پزشکی...
-
هی فلانی زندگی شاید همین باشد!
چهارشنبه 18 فروردین 1395 11:48
باد اگر نرود، نیست می شود. بودنش در رفتن است و ماندنش فناست. کوه، ایستاده از درون می گدازد. صدها سال طول می کشد که تاب و توانش طاق شود و داغ دل بپراکند. دشت صبورانه تن به برف و سرما می دهد. ضربه های تازیانه ی باران را می پذیرد که در بهار هنر کند و مرغزار شود. و زندگی ما اگر آنی باشد که باید. می شویم همین ها ... مثل...
-
چه بی نشاط بهاری!
شنبه 29 اسفند 1394 15:06
کاش امسال بهار که شد خودمان جوانه بزنیم، شکوفه بدهد لبها، چشم ها و ذهن هایمان کاش مثل نفس کشیدن زمین زنده شویم کاش مثل شکوفایی یک غنچه، تکرار خوب طبیعت باشیم اگربا آمدن فصل بهار اتفاق نویی در درونتان یافتیدو برای شمانوروز بود پس گوارا باد بر شما نوروزتان اگر خارج از قراردادها، بیرون آمدن طبیعت از کما، رخوت درونتان را...
-
تنها یک ضربه ی کوچک
یکشنبه 16 اسفند 1394 12:36
آدم هایی که سر خورده اند. آدم هایی که پس زده شده اند، یعنی هنگامه ی انتخاب، کنار گذاشته شده اند مثل گلوله اند، کافیست به پس زمینه ی ذهنشان ضربه ای کوچک وارد شود درست مثل گلوله بی محابا رها می شوند و غیر قابل کنترل. پیش می آید که تخریبشان از فشنگ ژ۳ هم بیشتر باشد. اغلب راضی به دیدن پیشرفت کسی نیستند و اگر ببینند از هیچ...
-
شب سپید پوش (خرده روایت)
شنبه 1 اسفند 1394 11:46
-
زندگی رویدور کُند
جمعه 23 بهمن 1394 13:34
۱_جوانی: بعد از عمری، وقتی باز می گردی و پشت سرت را نگاه می کنی به روزها ولحظاتی که سنگینی بودنشان کمرت را خم کرده بود، می بینی انسان عجب موجود جان سختیست! بشر چقدر مرارت می کشد برای اینکه مطلوب زندگی کند. برای اینکه چم و خم زندگی و هزار توهای مه آلود بی پایان را از سر بگذراند و می بینیم که نوع انسان هر چه جلوتر می...
-
در ره منزل لیلی
شنبه 10 بهمن 1394 18:20
فکر کن خورشید را با همه ی گرمایش در آغوش گرفته ام، اصلن فکر کن ماه را یک تنه با این دستانم به زمین آورده ام، من همه ی این کارهای محال را در نوشتن، جایی که کاه را چون کوه در قواره ای حجیم باز می نمایی و آنچه را که به دست توست خلق می کنی یافته ام. نواختن شیرین است. دلنشین است. خصوص اگر بداهه باشد. در اوج، آن شهود را می...
-
خریت نه تنها علف خوردن است!
پنجشنبه 1 بهمن 1394 16:18
-
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
جمعه 25 دی 1394 17:53
اینکه از ژرفای وجود، هنری را دوست داشته باشی و از ممارست وتمرین برای نیل به کمال آن هنر ابایی نداشته باشی و رنجش را بپذیری، وجودت را جلا می دهد. برای کسی که خود این گفته ها را تجربه کرده مثل روز روشن است ممارست، اندیشیدن و در حال و هوای هنر مورد علاقه بودن، راه هایی را برایت می گشاید و دریچه هایی را بر تو عیان می...
-
ما انسان ها
یکشنبه 13 دی 1394 14:36
روزگاری اجداد پارینه سنگیمان تمام هم و غمشان این بود که بر طبیعت و اقتدارش فایق آیند تا بتوانند زندگی را جالب تر و راحت تر دنبال کنند. حالا اما انسان مدرن به لطف تکنالوجی پا گذاشته است بیخ گلوی طبیعت و دارد تا آنجا که می تواند فشار می دهد باز هم برای آسایش بیشتر. شهردار تهران می گفت: سالانه هشتصدهزار تن آلاینده های...
-
بدون خط خوردگی (خرده روایت)
دوشنبه 23 آذر 1394 15:06
-
دکتر یا عمله... چغندر یا لبو!
سهشنبه 17 آذر 1394 12:24
در جامعه ای که خشونت رفتاری افراد حتا با خودشان هم عیان و هر روزه است، با تحصیلات و بی تحصیلاتش بدوندرنظر گرفتن ماهیت انسانی شان تبدیل به هیولاهایی می شوند که هر حیوان درنده خویی به آن ها شرف دارد. «» اپیزود اول: زمان: پیش از انقلاب ۵۷، مکان: تهران دکتر جراح چند روز پس از عمل جراحی دستور ترخیص مریضش را می دهد. مریض...