ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نوشتن شعر آن هم در قالب شعر نو کار آسانی نیست.سالها پیش این را فهمیدم درست همان سالها که نوشتن را آغاز کردم گاهی چیزهای می نوشتم اسم آنها را شعر می گذاشتم یکی از آنها همین نوشته ی ناتمامیست که در ذیل آورده ام و از یازده سال پیش تا کنون همینطور مانده!
بعدها از این قبیل نوشته ها که اسمشان را شعر می گذاشتم باز هم نوشتم امّا برای اندک افرادی خاندمشان
باد پاییزی بی رحم وزان
می رود سوی یکی باغ خزان
تا کند لخت درختانش را
و بریزد همه ی
کهنه برگانش را
می رود باد به تندی و به تیزی و به هوش
آسمان هم شده خاکستری و سرد و خموش
می رسد باد به یک برگ بلوط
همچنان درصدد کندنش از اصل و درخت
بادتند از سر خامی و جوانی و بلوغ
خاست تا زود کَنَد برگ بلوط
برگ بگشود لبش را با حرف
کِی (که ای) جوان قصد هلاکم داری
دانم و واقفم از آخر و از عاقبتم!
لیک بشنو تو زمن
وز سر بی کسی
بر درد دلم گوش بکن
باد با بی میلی
گفت بابرگ "تو کس را دیدی که بَرِ قاتل خود درد دلی ساز کند؟
برگ بازش گفتا: من که گفتم ز سر بی کسی بر درد دلم گوش بکن
باد گفتش که بنال
اوّلش سبز جوانه ی بودم که همه
منتظر شکفتن من بودند
بعد ازین تازه جوانی
برگی
سبز و خرّم شدم و خوش سیما
در همان دوران بود که همه شاد بُدند و خشنود
وز سر مهر به هم می گفتند:
روزتان نو تبریک
من خام و مغرور فکر کردم که همه
از پی آمدنم شاد شدند
و من ار این بالا مشرف و چیره شدم بر همه دهر
به همین فکر و خیال روزها از پی هم آمد و رفت
تا که خرّم روزی
داد جایش به میانسالی به پخته شدن
البته پخته شدن با تب تند خورشید
روزها کار من این بود که خود را حایل
به میان خُور و آن رهگذرانی بکنم
که هر از گاهی چند
می گذشتند ز زیر اصلم
یا که لم می دادند به تنه ی محکم و پر طاقت اصل و نسَبم
و می آساییدند
غافل از کار من و زحمت من
که چگونه بی برگ* به نبرد خورشید
می روم تا به غروب
به همین شکل گذشت
تا که کم کم خورشید
خسته و بی رمق و کم نا شد
من هم از این آورد خسته بودم خاستم
که کنم نو نفسی
و به این فکر شدم
که چگونه خورشید که بُدش نا و توان
شد چنین خسته و زار و نالان؟
در همین فکر و گمان
غوطه ور بودم و می ترسیدم
که مبادا روزی نوبت من برسد
که به ناگاه صدایی آمد:
آی برگ
من دگر موسم خابم آمد
هم تو خود دانی و این توشه ی اندک به برت
گفت این را و به خابی سنگین
رفت تا بار دگر برگ دگر
بله این اصلم بود
زان سخنها بگذشت
چند روزی و بشد توشه ی من
کم کم این تن تنِ سبز
رو به زردی و تباهی بگذاشت
و همه رگهایم
چون بیابان و کویر
خشک و بی آب شدند
درد در جان و تن من می گشت
و مرا هر لحظه بی رمق تر می کرد
تا که یک شب شب سرد
داد اُستاره ی شب
خبر از آمدنت باد جوان
و من از آن لحظه
شب و روزی نبُوَد که به دیدار تو دل نسپارم
زآنکه دیگر این درد
طاقت و نا و توانم همه را
برده و پیر و ضعیفم کرده
مرگ بر من نیک است!
شوربختانه یازده سال آزگار است که باد منتظر پایان سخن های برگ است و او لالمانی گرفته!
* بی برگ= بی سلاح و زره
با سلام
من خودم از شعر نو و قواعد آن، چیز زیادی نمیدانم که نظر خاصی داشته باشم ولی محتوا برایم بسیار جالب بود ...
درود
سلام عزیزم
سپاس از شما
این شعر نوشته نشده در واقع
از دل سروده شده
و واقعن خاندنش شور و وجد می آورد
درود بی پایان
ممنونم نسترن جان
اگه بشه اسمشو شعر گذاشت
فکر می کنم سوژش خوب باشه
مقصدم این بود که در پایان برگ به باد بگه تو هم مغرور نشو روز زوال تو هم می رسه
"من که گفتم ز سر بی کسی بر درد دلم گوش بکن"
[گل]
و سلام دوست خوش ذوق
سلام دنیا جان
ممنون از وقتی که گذاشتی
شعر حکیمانه ای بود ! پس شما شاعر هم هستید:)
یازده سال سکوت کافیه.بهتره باد هم چیزی بگه..
نوشتن ،خواندن و سرودن شعر باعث حجامت روحه.
حالا که استعدادش و دارید پس به شعر هم بها بدید.مثل داستان..
سلام
جدن؟! درخور این بود که بهش بگیم شعر؟
چه تعبیر خوبی رو استفاده کردی خوشمان آمد"حجامت روح" هوووووم
بها دادن که....... فکر می کنم شعر کوشیدنی نیست جوشیدنیه خودش باید بیاد وقتی شعرا خودشون میشن داستان من چی کار کنم؟
تبریک میگم و خوشحالم که از شما شعر هم خاندم
و امیدوارم همچون داستان بیشتر بهش بپردازین که اگه یه کم زود به زود به طبع شعرتون هم سر بزنید مطمئنن بزودی پایان سخن برگ رو هم خاهید شنید....
ممنونم شیما جان
فکر نمی کنم توشعر استعداد داشته باشم ینی از داستان نویسیم افتضاح تره
کاملا اشتباه فکر میکنید من مطمئنم اگه یه کم بیشتر بهش اهمیت بدین و چند سال یه بار سروقتش نرین خیـــــلی خوب از پسش برمیاین درست مثل داستان نویسی و نوازندگی حتی بهتر از اونها
یادمه یه عزیزی یه بار بهم گفت ممکنه یه شاعر نتونه از پسِ نویسندگی بربیاد ولی مطمئنن یه نویسنده میتونه
بقول خودت لازمه ی موفقیت در هر کاری اینه که قبل از هر کسی خودت به باورش برسی
موفق باشی
شیما جان ممنونم که بهم انگیزه می دی
واقعن ممنونم
کشش من به نوشتن و نواختن خیلی بیشتر از شعره ولی هر وقت خودش بیاد شعر هم می نویسم که شاید پر از ایراد باشه
این که باور کنی کاری رو که میخای انجام بدی مهم ترین قسمت کاره
خیلی خیلی ممنونم دوست خوبـــــــــــــــــــــ-
یک شروع از بهار تا فصل پاییز و زمستان هست این شعر . . .
شعری که از اعماق وجود برآمده و جاری بر نوشتار شده . . .
مقایسه ای از زندگی انسان هست با طبیعت . . .
آن زمان که بهاران عمر هست و زندگی . . .
سر خوش و مست ایام مغرورانه ی جوانی . . .
آدمی را نیست فکری بر پایانی . . .
تا که رسد وفول عمر و دوران پیری و سالمندی . . .
برگی که از درختی شروع به رشد و تکامل می کند و از آن بالا نظاره گر افراد گذری و روزگار دهر است و آنگاه تابستان و گرمای خورشید و سایه گرفتن افراد و کم کم گرمای خورشید کم شدن فصل پاییز .. به خواب رفتن درخت (اصل و نسبم) و شروع ریزش برگ و خشک و زرد شدن و توصیف نسیم باد سرد که روز به روز سردتر و تندتر می وزد . . .
و انسانی که در دوران پیری و سالمندی .. از گذشته خود سخن بر زبان می آورد .. و روزگار پیشین خود را بازگو می کند در دمدمای آخر هستی .. و آنگاه هست که پی به حقیقت و واقعیت این دنیا می برد . . .
تشبیه این شعر است بر عمر آدمی از زبان برگ زندگی . . .
استاد نمی گویم به اندازه نوشته ها و داستانهای شما . . .
ولی در جای خود زیبا و بسیار خواندنی و قشنگ هست . . .
هر آنچه که از دل برآید . . .
لاجرم بر دل نشیند . . .
بهرام جانم
چه خوب توصیف کردی آره این روزگاران انسانه که خیلی خیلی زود بهش می گذره و بعد خلاصش می کنه
یه کلمه تو نوشتت هست که الان حسرت خوردم چرا به ذهن خودم نیومد که اسم این پست رو همین بگذارم
اُفول خیلی کلمه ی مناسبیه
لطفت همیشه باری من قابل ستایشه عزیزم
درود بر پاپیون عزیز
شعریست پر احساس اما به گمانم نیاز به پیرایش و بریدن ها دارد؛ و اینکه کلمات یکدست نیستند؛ بین غزل و شعر جدید واماندند.
چند سال پیش اولین مقاله علمیم رو به یکی از مجلات خارجی فرستادم جواب مایوس کننده ی فرستاده بودن؛ نویسنده ی عزیز، این مقاله فاقد ارزش علمی در مجله ما می باشد؛ استادم گفت، ازین مقاله بگذر و تلاشت رو بیشتر کن، اینقدر بنویس، که یکیش ارزش فرستادن و تایید داشته باشه، استاد گفت رو به فردا نگاه کن و ضعف هات رو برطرف کن.
سبز باشی رفیق.
سلام امینی جان
آقا به خدا من خودم به این نمیگم شعر
میدونم که ایراد داره البته در مورد تعلیق بین غزل و شعر نو باهاتون هم داستان نیستم و از شعرای اخوان می تونم فکت بیارم
امّا من زود فهمیدم که اینکاره نیستم تلاشم رو گذاشتم برای کار دیگری
شما هم سرزنده باشی
در گلوی برگ می لرزید بغض
در سکوت باغ می پیچید حزن
برگ ، چشمانش پر از دیروز بود
برگ حرف اش خش خشی ناچیز بود
باد دستی بر سر و رویش کشید
برگ در آغوش باد ما خزید
رو به ساقه با دلی پر درد گفت
ما که رفتیم ای رفیقِ روزِ خوش
خود به دستِ باد پاییزی سپرد
چرخ چرخان، رقص رقصان ، چون سماع عاشقان ره می سپرد
بر زمین افتاد و در دم جان سپرد
عابری عاشق به رویش پا فشرد
خاطره گردید در یاد درخت
روزگار اما به گردش ... بی درنگ ....
این چند خط با خاندن شعر شما و شنیدن قطعه ی "چه سبک بود پاییز" فریبرز لاچینی نوشته شد ...
البته بی اشکال نیست اما همینطور که اومد نوشتمش ... برای پایان 11 سال انتظار ....
آقا تعظیم(بلاگ اسکای آیکون دست ردن شدید نداره چرا؟)
اینی که نوشتی شعره نازنین جان اونا که من نوشتم صوت بود
بیا اونوخ هی میگن شعراتم بذار بخونیم خب بابا اینجا اهل فن زیاده آدم خجالت میکشه از ضعف قریحش خب
دست مریزاد خانوم جمشیدیان دست مریزاد واقعن
زیبا بود:)
از شعر نو،شعرهای سید علی صالحی رو دوس دارم:)
ممنونم
من هم بعضی شعراشون رو دوست دارم
ولی اخوان و ابتهاج چیز دیگری هستند
تولد شما 3آبان است پاپیون عزیز؟
اگر این طور است شاد باش می گویم و برای شما شادی و سلامت و نیک بختی ارزو می کنم
تولدتان .....مبارک
سلام
من کجا گفتم تولدم 3 آبانه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از اینجا تا بلاد کفر علامت تعجب
اینطور نیست امّا شاد باش شما را از ژرفای وجود می پذیریم
سلام استاد . . .
با شعر افول زندگی برگرفته از شعر زیبای شما بروزم . . .
تقدیم با "عشق"
سلام عزیزم
مال من که شعر نیست
ممنونتم بزرگوار
ببخشید....فک کنم اشتباه شد
حالا اشکال نداره اگه تولدتون گذشته...با تاخیر بپذیرید..اگر نیومده پیشاپیش تبریک گفتم دیگه...
ولی تبریک نطلبیده مراده
ممنون مهربانو خاتون
درد دل کردن آنهم با قاتل خویش خیلی ناگوار است چقدر باید تنها باشی
آره تنهاییست که می فشرد روان آدم را!
پاییزانه ای که مقتدرانه نگاشته شده
با تعابیری ناب
بردلم نشست
نه فریبا جان مقتدرانه نیست
در نوشتن شعر از نوشتن داستان خیلی خیلی ضعیف ترم
سپاس از حضورت
سه چیزی که در زندگی بیشترین اشتیاق را برایشان داریم: خوشبختی، آزادی و آرامش خیال…
همیشه با دادنشان به شخصی دیگر بدست می آیند.
آنهایی که به دیگران لطف میکنند، قطعاً خود مورد لطف قرار میگیرند…
کسانی که به مردم کمک میکنند، خود مورد یاری قرار میگیرند ؛
شما دو دست دارید…
اولی برای کمک به خود و دومی برای کمک به دیگران.
خوش آمدید
ممنون از تذکرات خوب و به جای شما
پاییز یک شعر است
یک شعر بیمانند
زیباتر و بهتر
از آنچه میخوانند
پاییز، تصویری
رؤیایی و زیباست
مانند افسون است
مانند یک رؤیاست
سحر نگاه او
جادوی ایام است
افسونگر شهر است
با اینکه آرام است
او ورد میخواند
در باغهای زرد
میآید از سمتش
موج هوای سرد
با برگ میرقصد
با باد میخندد
در بازیاش با برگ
او چشم میبندد
تا میشود پنهان
برگ از نگاه او،
پاییز میگردد
دنبال او، هر سو
هرچند در بازی
هر سال، بازندهست
بسیار خوشحال است
روی لبش خندهست
من دوست میدارم
آوازهایش را
هنگام تنهایی
لحن صدایش را
مانند یک کودک
خوب و دل انگیز است
یا بهتر از اینها
«پاییز، پاییز است!»
سلام ودروود
سپاسگذارم بابت حضور پرمهرتان
دلنوشته زیبا ودلنشینی بود
قلمت مانا
سلام
بنده هم سپاسگزارم
لطف دارید
سرما، اگر غلاف کند تازیانه را
غرق شکوفه می کنی ای عشق! خانه را
هر میوه باغ و باغ بهاری شود اگر
تایید تو به بار رساند جوانه را
کوچکترین نسیمت اگر یاریم کند
طی می کنم خزان بزرگ زمانه را ...
عشق می تواند به دادت برسد اگر...
مرو راهی که با ریگی بلغزی
مشو بیدی که با بادی بلرزی
تو را قدر و تو را قیمت گران است
مکن کاری که یک ارزن نیرزی . . .
ممنونم
اصولا نوشتن کار دشواریست!
وقتی دست به قلم میشوی برای نوشتن
این حقیقت تلخ خودنمایی میکند!!!
آفرین واقعن عاق حرف را زدی
جالبه .. چه تفاهمی
این تصویر رو من تو قالب تانگوم گذاشتم :)
تازه شاید جالبتر هم بشه
(:
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم
((فروغ فرخزاد))
افسوس دست بی رحم زمانه این گل زیبا .. شاعره سرزمینمان را خیلی زود چید . . !
تا ما شاهد آثار بیشتر و اشعار زیبایش باشیم .. اشعاری که از اعماق وجود و از زمانه پیرامونش نشأت گرفته بود . . !
فرا رسیدن ماه محرم . . .
ماه پیروزی خون بر شمشیر . . .
تسلیت باد . . .
فروغ شاعره ی بسیار توانمندی بود هرچند دست زمانه روی خوش به او نشان نداد و پیوسته از بیداد و غم نوشت و خیلی زود هم از دنیا رفت روانش شاد
از شما هم ممنون فکر می کنم آقا بهرام باشی
خدایا ....
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که
" تو "
آن مشترک مورد نظری هستی
که همیشه در دسترسی..
** اِلٰهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ **
........................................
تو با منی امّا من از خودم دورم
چو قطره از دریا غمین و مهجورم
بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود
درود درود درود
ما همیشه دلتنگ اینجا می شویم. و ارادت داریم بسیاااااار...
گاهی سرزدن به سروده های قدیمی وجدآور است.
البته شاید در برهه ای از زمان بخواهیم به طور کلّی محوشان کنیم اما چه قدر خوب است دست نگهداریم و به احترام حسّ و حال خوب سال های پیشّ مرورشان کنیم.
ممنونم از به اشتراک گذاری این احساس زیباتان.
زنده باااااااااااااااااااااااااااد
سلام بانو الاهه ی محترمه ی عزیز





دل به دل راه داره باور بفرمایید همین دیشب بود که یاد شما کردم و سری به وبلاگتون ردم و برخی سروده هاتون رو دوباره خوندم
بنده هم از شما کمال سپاس رو دارم که لطفتون پایدار هست و از این حقیر یاد می کنید.
من کلا شعر نو را دوست ندارم چون از نظرم شعر باید آهنگ دلنوازی داشته باشه که توی شعر نو کمه اما اصل موضوع در نوشتنهای یک نویسنده بیان احساسی هست که از دل میاد و باوجود نشناختن شعر نو از این شعر خوشم آمد
هم شعر نو و هم شعر موزون و نهایتن قطعات سپید زیبایی های خاص خودشون رو دارند
به نظرم شعر از هر نوعش اگر با تمام احساس و توانمندی شاعر نوشته بشه زیباست
سپاس و اینکه این نوشته قابل شما و دیگر دوستان رو نداره
دیشب با دیدن قربانیان اسید پاشی تا صبح مثل مرغ سر کنده بودم
در بندها بس بندیان، انسان به انسان دیده ام
از حکم بر تا حکم ران، حیوان به حیوان دیده ام
در مکر او در فکر این، در شکر او در ذکر این
از حاجیان تا ناجیان ، شیطان به شیطان دیده ام
دیدی اگر بی خانمان، از هر تباری صد جوان
من پیرهای ناتوان ، دربان به دربان دیده ام
ای روزگار دل شکن ،هر دم مرا سنگی مزن
من سنگها در لقمه نان، دندان به دندان دیده ام
آن کس که شد خصم ستم، نوبت بر او چون زد رقم
تیغ زبانش خون چکان، فرمان به فرمان دیده ام
از خود رجز خوانی مکن، تصویر گردانی مکن
من گردن گردنکشان، رسمان به رسمان دیده ام
در مروه گر جوئی صفا، از کاروان ها شو جدا
من مستی این اشتران، کوهان به کوهان دیده ام
چون از تو برگردد زمان، وای از نگاه دوستان
من صیقل این ناصحان، سوهان به سوهان دیده ام
شرح ستم بس خوانده ام، آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم کودکان، دامن به دامان دیده ام
از این کله تا آن کله، فرقی ندارد شیخ و شه
من پاسدار و پاسبان، ایران به ایران دیده ام
ماتم چه گویم زین وطن، کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران، دیوان به دیوان دیده ام
چکش به فرق من مزن، ای صبر پولادین من
من ضربت پتک زمان سندان به سندان دیده ام
تکفیر کن تکبیر گو، تزویر کن تزویر جو
من امر و نهی این و آن بهتان به بهتان دیده ام
احمقانه است جایی که مردم می خاهند علیه این حرکت تجمع کنند و اعتراضشان را نشان دهند صدها نفر نیروی ویژه جمع می شود!!!
و
اسید پاشان به راحتی آب خوردن اسید می پاشند
حکایت آن مرد ناتوانی را دارد که بیرون از خانه موش می شود و داخل خانه برای زن و بچّه ی بی گناه شاخ و شانه می کشد.
زن امروز نمی داند وقتی یک موتور از کنارش رد می شود مواظب کیفش باشد مواظب موبایلش باشد مواظب دستمالی نشدن و به گا رفتن شخصیتش باشد یا صورتش را بپوشاند که یک عمر بتواند در آینه نگاه کند.
چمان شده است؟؟چه بلایی دارد سرمان می آید؟
البته
تا چند روز دیگر می رویم بر مظلومیت حسین بن علی گریه می کنیم و آخرتمان را برای یک سال دیگر بیمه می کنیم!
یه جوک ترکی گفتم واسه خداحافظی
عجبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ !
سلام.
من که تخصص در زمینه شعر گفتن ندارم که نظری بدم ولی موضوشو دوست داشتم چون در مورد پاییز بود!
حالا آخرش چی میخواد بگه که 11 ساله طول کشیده؟؟!!
باران جان هر کس تخصص هم نداشته باشه میفهمه این خیلی هم شعر نیست.
آخرش برگ می خاد بگه که ای باد تو هم زیاد مغرور و خودبین نباش چون روز افول و نابودی تو هم فرا می رسه
همین...
چقدر کامنتت راجب اسید پاشی قشنگ بود!!
زن امروز.....
حقیقتِ تلخــــــــــی که خیلی خوب بیانش کردی
واقعن رفتار بدوی و وحشیا نه ایه این کار شیما جان
من از قواعد شعر نو نوشتن چیزی نمی دانم ، اما این شعر را خیلی زیاد دوست داشتم...
----
به یک کمک نیاز دارم :) البته اگر زحمتی نیست ، باید اطلاعاتم را راجع به سینما و البته موسیقی بالا ببرم ، نمی دانم از کجا و چطوری شروع کنم :) می خواستم یکم راهنماییم کنید ... اگر ممکن باشه...
سلام
خیلی خوش آمدید
در مورد سینما من خیلی اطلاعات ندارم فقط یه دوره ی فشرده ی سینما و و آشنایی با نکات فنی ش رو گذراندم ولی خب موسیقی تحصیلات بنده بوده و بیش از بیست سال است که می نوازم
برای آشنایی با سینما، ت آتر و موسیقی می توانید به خیابان انقلاب روبروی دانشگاه تهران انتشارات پارت مراجعه کنید و کتاب های مربوطه را بخرید
هم موسیقی بین المللی و هم موسیقی اصیل
اگر کمکی یا راهنمایی دیگری بود بگویید من در خدمتم
سلام پاپیون عزیز
یاد شعر برگ و باد مشیری افتادم.
"باد پیچید در ترانه برگ
برگ لرزید از بهانه باد
هرکجا برگ خشک بود افتاد
باغ نالید که باد مباد...!
در شگفتم گناه باد چه بود
برگ خشکیده بود، باد ربود
باد هرگز نبود دشمن برگ
مردن برگ دست باد نبود
زندگی ذره ذره می کاهد
خشک و پژمرده می کند چون برگ
مرگ ناگاه می برد چون باد
زندگی کرده دشمنی یا مرگ؟
برگ خشکم به شاخسار وجود
تا کی ام باد سرد سر برسد
توهم ای دوست ذره ذره مکش
تا نخواهم که زودتر برسد...."
.........................
به دل نشست ،ممنونم
این شعر شما سرگذشت برگِ ولی انگار تو لفافه داره زندگی آدم رو نشون میده ... لحظه های برگ تو زندگی آدمی هست اوج و افولش و نهایتا مرگ....سرگذشت برگ انگار سرگذشت آدم بود....
سربلند باشی دوست من
سلام سما جان
چه شعر زیبایی سروده استاد مشیری فقید
لذت بردم دستت درد نکنه نازنین دختر
بله مقصودم این بود و می خاستم در پایان برگ به باد بگه که تو هم اینقدر مغرور و خودبین نباش روز افول و نابودی تو هم می رسه
خوشحالم کردی آمدی
من هم تجربیاتی در زمینه ی شعر و ترانه داشته ام، اما به نظرم کار ساده ای نیست.
به نظرم کمی روی این شعر کار کنید، قشنگ تر می شود.
موفق باشید!
بله این شعر البته اگع بشه بهش بگی شعر کار زیاد داره
من علاقه ای به تثبیت در شعر ندارم
شاعر زیاد است.
سلام گرامی ، عاااااااااااااااااااااااااالی بود ، مررررررررررررسی
//[گل]//
ببین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم
تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم
ببین در فال «حافظ» خواجه با اندوه می گوید :
که من هم انتهای راه را تاریک می بینم
تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی
برای من که تآثیری ندارد ، هر چه ام اینم
چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را
که از آغاز پایان ترا در حال تمرینم
نه! تو آینه ای در دست مردان توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم
در آن سو سود سرشار و در این سو حافظ و سعدی
تو و سودای شیرینت ، من و یاران دیرینم
برو بگذار شاعر را به حال خویشتن بانو
چه فرقی می کند بعد از تو شادم یا که غمگینم
پس از تو حرف هایت را بگوش سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبر چینم ... //[گل]//
محمد سلمانی
**********
سلام مریم جان
سپاسگزارم از اینکه به من سر زدی
ممنون از شعر زیبایی که گذاشتی
سلام. فی البداهه به ذهنم رسید و نوشتم نظرتون واسم محترمه. قصه ی من وبی برگی این باغ کبود. روز ازل در حلقه ی تنگ تو بود. تا عشق را همچو شن در مشت فشردیم. ز کف برون دادیم دل; خودرا زبین بردیم
سلام آشنای عزیز
دست شما هم درد نکنه
برخی از دوستا خوب قریحهی شعر دارند ها
ممنونم آشنا بانو
درود نیک سرشت:
از شیشه باش اما ب همه بگو ازسنگم
مردم این زمانه فقط ب دنبال شکستند...
*****دیدنیهای کرمانشاهان*****
1-طاق بستان2-بیستون3-بازارسنتی کرمانشاه4-تکیه معاون الملک5-تکیه بیگلربیگی6-سراب نیلوفر7-باغ پرندگان کرمانشاه8-باغ گلها کرمانشاه9-پارک کوهستان10-معبد آناهیتا11-غارقوری قلعه کرمانشاه بزرگترین غارآبی آسیاو...
kermanshahan20.blogfa.com
kermanshah29.blogfa.com
سلام خوش آمدید
بنده از هر وبلاگی که ایران زمین را می شناساند استقبال می کنم
دستمریزاد
درود
زیبا بود ،داستان آن برگ به نوعی داستان زندگی آدمی است!
شاد باشی
سلام
بله همینطور است یا شیخ
سلام
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حـال ما ســــبکبالان ساحــــــل هــــــــا ...
*************
شعر بسیار زیبای حافظ را زنده یاد جلال ذولفنون به زیبایی تصنیف کرده و جناب ناظری هم خانده اند در بیات ترک بسیار زیباست.
توصیه می کنم گوش دهیدش در آلبوم "گل صدبرگ"
کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب
زیر این سقف سیاه
که به زیبایی دل تنهای تو باشد
پنجره هایش از عشق
سقفش از عطر بهار
رنگ دیوار اتاقش گل یاس
عکس لبخند تو را می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هر صبح اقاقی ها را
از تو سرشار کنم
همه ی دلخوشی ام بودن توست
وچراغ شب تنهایی من
نور چشمان تو است
کاشکی در سبد احساسم
شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
تو به من نزدیکی و خودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم
در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبید
عشـــــــــــــــــــــــــتتق است که می ماند
ملقی جز خیالی بیش نیست!
نمی شود
می دانــم
نمی شود آوازی
که مرد روستایی و عاشق
با صدایی صاف
در اعماق دره می خواند
در شمالِ شمال
رنگین تر از صدای تو باشد
بعضی وقتا من با این مفهوم قطعات سپید آی به مشکل می خورم آی می خورم!
اصن یه وعضیا
توانایی شما در نوشتن داستان ستایش بر انگیزه...من اگرچه شاعر نیستم. عمری شعر خوانده ام ....و دل به شعر دادم و ...عمری گذاشتم پای شعر
و فقط یک نکته را خووووووووب فهمیدم...و ان اینکه شعر جوششی ست...نه کوششی!
احتمالن برای همین بقیه اش تو راه مانده...جوشش بقیه شعر بند امده در ذهن شما..
جواب باد هم یک روز خواهد آمد..یقین دارم
شاد باشید..
خیلی ممنونم مهربانو خاتون بابت انرژی مثبتی که در پیامتون برای بنده هست
بله شعر خودش باید بیاید البته بنده هم آن اشتیاقی که به داستان دارم به شعر ندارم
امّا حتمن روزی پایانش را خاهم نوشت و تصحیحش خاهم کرد
ما هم شاد باشید
پس شما هم شاعر بودینو رو نمیکردین
سرودن شعر نو کار خیلی سختیه ومن یکی اصلاً از عهده ی قرار دادن اینهمه مصرع در کنار هم بر نمیام...
شعرتونم پر از احساسو خوندنی بود:)
به به آدیگل خانوم
من نه شاعر بودم نه هستم نه خاهم بود!
احساس که بله درش هست امّا از لحاظ تکنیکی ایراد داره
گله دارم
از دست همه گله دارم
حتی تو . . .
ای وای من!!
چرا عزیز؟
سلام
آن دم
که دریا و آسمان
گم شود
پرواز، خواهم آموخت
پیش از آن که چشمانِ تو
دوباره باز شود...
کیکاووس یاکیده
************
کیکاووس عزیز
ممنونم مریم جان لطف کردی
آرزویم این است
آسمان نه مثل هر سال،امسال جورِ دیگری آبی
آفتاب بر بام خانه هامان جورِ دیگری بتابد
ابری اگر بارانی ست،جورِ دیگری ببارد
روزگار جورِ دیگری با ما
آدم ها جورِ دیگری با هم
زندگی ها جورِ دیگری باشند
آرزویم این است
یک روز حالِ من جورِ دیگری باشد
به سراغت بیایم
جورِ دیگری نگاهم کنی
جراتی داشته باشم
جورِ دیگری بگویم
دوستت دارم ...
نیکی فیروزکوهی
***********
جور دیگری مثل گل ببویمت!
اگر دیگر همه از آب گل آلود ماهی میگیرند
از بدیشان نیست
آبهای تمیز دیگر ماهی ندارند...
لیلا صادقی
*********
ماهی ها هم به آلودگی عادت می کنند!
سلام
چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود
اینجا هنوزم گل نداره؟
سلام
مژگان خانم گل خیلی خوش آمدی
یکی از بچه ها گفت چطوری میشه گل گذاشت ها ولی...
یادم رفت
شما خودت گلی که
................ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
..................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
........................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
................................... ۞۞۞۞۞۞۞
۞•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓
▓ با زیــباترین درود و سلام ✿
▓ بسیار زیبا و خواندنی بود گفتگوی برگ و باد✿
▓ انشاالله که موفق به تمام کردن این سروده زیبا بشوید✿
▓ قلمتان همیشه مانا باد استاد بزرگوار✿
۞•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓
................................... ۞۞۞۞۞۞۞
........................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
..................... ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
سلام ترمه جان
ممنونم از اینکه بهم انگیزه دادید
شاید یه روزی هم اشکالاتش رفع بشه هم تمام شه
██♥██♥██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██
██♥██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██
██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██
██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██♥██
██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██♥██♥██
██♥██♥██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██
██♥██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██
██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██
██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██♥██
██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██♥██♥██
██♥██♥██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██
██♥██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██
██♥██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██
██♥██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██♥██
██♥عالــــــــــــــــــــــــی بود██♥██♥██♥██♥██
ساس لطف دارید






























خیلی هم شاعر هستین و خواهین بود:)
)
ممنونم بابت حضور جناب پاپیون(گلم که ندارم بذارم خودتون یه دونه بذارین
خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا این دوستان گل که اینجوری به من اعتماد به نفس میدن رو از من نسسون
شما خودتون گلی هستید گل نمی خاد که
سلام
شاید علاقه ی شما به داستان کوتاه یا نظم باعث شده که اونقدر دنبال ادامه ی نوشتنش نباشید، البته شایدم من اشتباه میگم.
من به شدت شعر نو رو دوست دارم،اولین نوشته هامم مثل شما شعرای نو بودن. البته این شعر در حد شما نبود، ولی کماکان ما اندر کف داستان هایی که اینجا میذارین هستیم...
سلام رز خانوم گل
شما دقیقن درست میگی اینقدر که نوشتن داستان و مطلب برام کشش داره شعر یک دهم اون نیست
ما مخلص شما دوستانیم
شما هم شعراتو بذار مثه من نابلدم هستی اعتماد به نفس داشته باش البته من بیشتر در مورد این پست اعتماد به نقص داشتم تا اعتماد به نفس
سلام
اشکال نداره ، یازده سال ازگار که چیزی نیس، یازده سال دیگه هم وقت هست هنوز ! دی:
یه جورایی انگار شعرتون بین قالبهای سنتی و شعر نو بود ! :)
خوب بود ولی :)
موفق باشید :)
سلام رسول جان
آره خب یازده سال دیگه هم بمونه وقت داریم هنوز:)
درسته به قالب شعر کلاسیک هم تنه می زد البته شعرای دیگری هم اینگونه شعر گفتند
سپاس از تو دوست خوب
شما هم موفق باشی
هر نوشته ای که از دل بر می اید به دل هم می تشیند..دو باره خواندمش..بیشتر به دلم نشست...گل!
+دیدگاه تان به "جنس من "را همیشه تحسین کرده ام...گل!
شاد و سرافراز باشید.
خیلی ممنونم
شما لطف دارید
سلام و عرض ادب
دوست عزیز من از خدمت شما سوالی داشتم نظر شما رو در وبلاگ باغ بی برگی خوندم البته من خواننده اون وبلاگ هستم شما در مورد کتابی صحبت کردین در مورد تفکر ما و انرزی های اطراف ممنون مسشم اگر امکانش هست عنوان کتاب رو بفرمایید.
از شما بسیار سپاس گزارم.
سلام خیلی خوش آمدید
نام این کتاب" انسان از منظری دیگر " است
نوشته ی دکتر محمد علی طاهری
البته این کتاب یکبار سال 86 چاپ شده و بعد از آن مجوز یرای بازنشر نگرفته و مثل اینکه جناب دکتر را هم دستگیر کرده اند!
سلام
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد ...
***************
ممنونم مریم جان
خیلی زیبا بود عزیز
دوستت دارم نهایت یک احساس پاک است
مرا ببخش که پنداشتم
شـــادی پرواز پـــرســتــوهـــا
از شوق حضور توست
آن ها بـــهار را
با تو اشتباه می گیرند
آخر کوچکند ، کوچکم …
کیکاووس یاکیده
کیکاووس عزیز بسیار پر احساس می نویسد
سپیدهایش را
سلام!
خبر دارین که خانم مرادی برگشتن؟
وبلاگ سینما یعنی زندگی.
سلام
بله با خبر شدم
ممنونم که اطلاع دادید
دوست خوبم ممنونم که مطالب بنده را مطالعه می کنید و وقت می گذارید
سپاسگزارم از همراهیتان
اما در سه پست قبل گفته بودم می روم برای همیشه اما یک حرف توی گلویم مانده بود و قضییه اسید پاشی هم به آن اضافه شد بخاطر همین من جوک ترکی را نوشتم
اما بعد از آن عده ای از دوستان پرسیدن چرا بی دلیل می خواهی بروی و تعدادی از دوستان هم همانطور که گفته بودم به بنده لطف داشتن و فحاشی کرده بودند بخاطر جوک ترکی که گفته بودم همین امر باعث شد سومین پستم را بنویسم که گله بود از دست همه و خدا و حتی خودم. شما مبرا از هر گونه بی ادبی و بی تربیتی هستید دوست عزیزم شما یکی از بهترین دوستانم بوده و هستید گله ام از خودم بود که در آینه طرف حسابم بود همین !!!!
باورش با تو ...
ممنون از توضیحی که دادی
سلام دوست عزیزم.
پاییزانه ی نوستالژیک آرامیست.
به دیدنم بیایید و به لمس درد واژه ها.
سلام
ممنون
سلام
هشتم آبان دومین سالگرد آخرین پست زنده یاد ستار بهشتی(لطفا به اشتراک بگذارید)
درود
به روزم با مطلبی تازه.
بله
نه نرسیده بود سپاس از این شعر زیبا
باید گریه کرد بر احوال این ملت که نه دینداری بلدند ونه بی دینی این روزها آرزوی مرگ دارم شاید این کابوسها تمام شوند چرا تقدیرمان اینچنین شده کجای راه را کج رفته ایم اصلا به کجا میرویم دلم برای زن بودنم میسوزد پیله تنهاییم را میخواهم
انشاالله عمرتان بلند و پر بار باشه
باشد که روزی این ملّت روی خوشی را ببینند
سلام
فصل باران است بارانی شویم
از درون جوشیم و طوفانی شویم
بوی خاک و بوی نمناک چمن
کِیف دارد زیر باران تر شدن
در تمام قطره ها تکثیر شو
زیر باران خدا تطهیر شو ...
*************
سهراب میگه:
زیر باران باید رفت...
دوباره سلام

کامنت اسیدپاشی رو خوندم.شعرش محشر بود, یعنی حتی نتونستم پلک بزنم....واقعا چه مان شده است؟این سوالیه که از اون روز که این جریانو تو اخبار شنیدم تا الان دارم از خودم میپرسم که مردم چشون شده؟آخه چرا واقعا؟وجدانشون کجاست؟اصن چیزی به عنوان وجدان یادشون هست؟یا قبل از اینکه زندگی یه آدمو سیاه کننو زنده زنده روحوجسمشو به آتیش بکشن, خاکش کردن؟
دعوتین به وب تارعنکبوت گرفته ولی همچنان زنده ی من....
سلام سلام رز خانم مشکی عزیز
بله استاد معینی کرمانشاهی بسیار زیبا سرودنش
در مورد این پدیده ی شوم فقط سکوت می کنم
چشمـــــــــــــــــــــــــــــــ حتمن آمدمــــــــــــــــــــــ اصلن
سه باره سلام
یادم نبود شما همیشه آنلاینین, باید میگفتم شما قبل اومدن زنگ بزنین, وبم آماده باشه!! آخه داشتم تم عوض میکردم.
راستی جواب کامنتی که واسه پست قبلی گذاشته بودینو ندادینا!
سلام
دادم پاسخ شما رو
سلام
مهربانی را بیاموزیم
لحظه ها زیباست
پشت هر احساس سبزی
زردها سبزند
سایه ها آبی
و زمان آکنده از رؤیا
روشنی اینجاست
تا زمانی که خدا با ماست
مهربانی را بیاموزیم
فرصت آیینه ها در پشت در مانده است
روشنی را می شود در خانه مهمان کرد
می شود در عصر آهن آشناتر شد
سایبان از بید مجنون
روشنی از عشق
می شود جشنی فراهم کرد
می شود در معنی یک گل شناور شد
مهربانی را بیاموزیم
موسم نیلوفران در پشت در مانده است
موسم نیلوفران یعنی که باران هست
یعنی یک نفر آبی است
موسم نیلوفران
یعنی یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی ...
*************
وز محبّت سرکه ها مُل می شود

از محبّت خارها گل می شود
اوحدی مراغه ای
ای نسیم صبحدم ، یارم کجاست ؟
غم ز حد بگذشت ، غمخوارم کجاست ؟
وقت کارست ای نسیـــم ، از کار او
گر خبـر داری ، بگو دارم کجاست ؟
خواب در چشمم نمیآید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست ؟
بر در او از برای دیدنی
بارها رفتم ، ولــــی بارم کجاست ؟
دوست گفت ، آشـــــفته گـــرد و زار باش
دوســــــتان آشــــفته و زارم ، کجاست ؟
نیستم آســـــــــوده از کارش دمــــــی
یارب ، آن آسوده از کارم کجاست ؟
تا به گوش او رسانم حال خویش
ناله های اوحدی وارم کجاست ؟
**************
سرگشتگی یک عاشق را اوحدی خوب به زبان رانده
ممنونم مریم جان
درود
بله حق با شماست
سرایش شعر نو بسیار سخت است و از عهده هر کس بر نمی آید! بر خلاف عقیده عموم.
سپاس
درود
بله بر خلاف نظر عموم سرایش شعر نو بسیار مشکلتر از شعر کلاسیک است
شادی ات روز افزون
سلام
همینطور است
شما هم شاد باشید
درود
دعوتید به ضیافت یک عاشقانه کوتاه
یک عاشقانه ی کوتاه
بسیار خُب
عالی بود یعنی اصلا این نوشته منو له کرد آنی مینویسید میشود این وای به حال اینکه وقت بگذارید
مخلصیم
به قول دوستان آذری: گابلی یوخدی
این حس نوشته ی شما بود که منعکس شد نوشته ی شما زیبا بود
سلام
سلام باران عزیز
سلام دوباره و ممنون از شعرهای ارسالیتون
بسیار زیبا بودن مخصوصا مهدی سهیلی که چند بار خوندمش
سلام
خاهش می کنم خوشحالم
سلام
ما گذشتیم و گذشت ، آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران ، وای به حال دگران ...
شهریار
*******
سلام
ای وای من
منظور مریم خانم از نوشتن این شعر فقط بازگو کردن هنر استاد شهریار بوده و بس
من بری هستم از هر گونه بدی
قالب نو و قواعد درست رعایت شده بود ولی کلمات و محتوا باید نوتر می بود
بله
سلام و عرض
من چند روزی میشه که با وبلاگ پر از احساس و زیبای شما آشنا شدم و به این صورت بود که در حال خوندن نظرات وبلاگ خانم جمشیدیان عزیز بودم که مطلبی ایشون در مورد قدرت جذب نوشته بودند که مزین به شعری از حضرت مولانا با عنوان "در جهان هر چیز چیزی جذب کرد" (متاسفانه یا خوشبختانه در این زمینه تجربیاتی داشتم ) رو میخوندم شما در اونجا در مورد کتابی که مطالعه کردین و تجربیاتتون نوشته بودین ،و به وبلاگتون سر زدم و از شما خواستم که اگه ممکنه عنوان کتاب رو بفرمایید،از اون روز هربار میومدم مطالب و داستان های شما رو میخوندم اینو بگم که واقعا توصیفات و جزییات و این که زبان نوشتنون واقعا مصداق بارز جمله معروف به سعدی عزیز که " آنچه از دل بر آید " بر دل نشیند "در مورد داستانهای احساسی شما هم با اینکه هیچ وقت در این باره تجربه احساسی نداشتم بسیار عالی و به واقعیت نزدیک،
در پایان بهترین ها رو برای شما آرزومندم .
شاد باشید و به قول خودتان قلم تان مانا.
سلام مریم خانم گرامی
بنده پاسخ پرسش شما در باب نام کتابی که خاسته بودید دادم
ممنون و هزاران سپاس از شما و بقیه دوستان که وقت گرانبهای خود را برای خاندن مطالب بنده می گذارید
سپاس از اینکه به بنده روحیه و جسارت نوشتن می بخشید و امید که داشته باشم چیز در خوری در این توشه ی حقیر
موید باشید و سایه تان مستدام
درود و ارادت همیشگی گرامی
سلام
بزرگوارید الاهه خانم
سلام
عشق یک واژه نیست ، یک معنـاست
نــردبانـی بــــه عالـــــم بالاست
مرگ با زندگـی گره چـون خـورد
عشـق در عـمق آینــه پیـداست
هنــــــر مــردن است آیا عشــق
که چنین جــادوانه و زیبــــــاست
واژه ای مبهـم است و بـی معنی
لیـک تنــــها تجلّـــی معنـــــاست
ورطـــه ای جـاودانه بهـر سقــوط
که سقوطش عـروج بــر بالاسـت
بی زمان است این جزیرهی عشق
گرچه در عـرصه ی زمــان پیـداست
عشـــق آغـاز می شــــــود با تـــن
به کجــا می رسـد خــــدا داناسـت ...
دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی
**********************
مریم جان
دوتا پست آخر من رو تو پیش بینی کردی و پیش از آنکه بگذارمشان تو شعری برای آن نوشتی برایم جالب است
ممنونم
شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق حکایت به زبان میآید...
سعـــدی
*******
من ارادت خودم رو یه همه ی دوستان ابراز می کنم به خصوص شما مریم خانم گل
صـد نامه فرستــــادم ، صــــد راه نشـــان دادم
یــا راه نمیدانـــــی یــا نامــــه نمیخوانــــــی ...
مولوی
*****
مخلصیم
سلام آقا محمدرضا ، خوب هستین ؟ چه خبر ؟
بعضی اوقات که وقت کنم به وب ترنگ سرکی می کشم و بعضی از موسیقی ها رو گوش می دم چون عاشق موسیقی های اصیل ایرانی هستم ، مخصوصاً که امروز سرک کشیدم و موسیقی اصیل ایرانی تهران را با صدای علیرضا قربانی گوش دادم و بسیار بسیار زیاد لذت بردم ، متشکرررررررررررررررم از شما بابت زحمات تون و گذاشتن دانلود این موسیقی ها ، برقرار و پایدار باشید ...
***************
سلام مریم جان
بله ترنگ ایجاد شده برای استفاده شما دوستان خوبم
سلام و درود بر این احساس رقیق و لطیف که تابلوی محزون پاییز رو اینطور قشنگ به تصویر کشیده ...
11 سال !!!چقدر زود میگذره زمان ! حتی قبل از اینکه شعری به پایان برسه !!!
سلام بزرگوار
نشنیده ای؟
عمر برف است و آفتاب تموز
سپاس از شما
سلام بزرگوار
شعری زیبا از زبان برگ پاییزی
خیلی احساس برانگیز بود
سپاسگزارم {گل}
ممنونم