پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین

اینکه از ژرفای وجود، هنری را دوست داشته باشی و از ممارست و‌تمرین برای نیل به کمال آن هنر ابایی نداشته باشی و‌ رنجش را بپذیری، وجودت را جلا می دهد. برای کسی که خود این گفته ها را تجربه کرده مثل روز روشن است ممارست، اندیشیدن و در حال و هوای هنر مورد علاقه بودن، راه هایی را برایت می گشاید و دریچه هایی را بر تو عیان می کند که جز به رشد ختم نمی شود. به دیدن از زاویه ای دیگر

کاز و فعالیت هنری به شکلی که بتوانی با تولید هنری، مخاطب را به آرامش درونی و گاهی طغیان در برابر نا ملایمات رهنمون کنی ، همتی بلند و عشقی خارج از حد می خاهد که در غیر این صورت رنج و تقلای تمرین و تمرین و تمرین ، ریسمان نحیف وصلت را می درد.

این روزها مژده ی وصل دردانه ای که حاصل هنر دست هنرمندی بزرگ و شناخته شده و نیز حاصل روح لطیف و از خودگذشتگی رفیقیست که با نوع نگاهش هم زندگی خیش و هم روزگار مرا رنگی دگر بخشید، شبم را چون روز، روشن و پر جنب و جوش ساخته

جالب است. نطفه ی دردانه ام در زمستان بسته شده، همان فصلی که تا پیش از این دوستش نمی داشتم اما از شما چه پنهان آن بخت نا آرام دارد زیبایی هایش را به رخم می کشد. حالا دی و بهمنش را می ستایم و نیک تر این که روزگار وصالش  را به گاه بهاران و در ماه شورانگیزی های من یعنی اردیبهشت بشارت داده اند. چه قندی در دلم آب می شود وقتی این سطور را می نویسم

حالا فقط یک آرزوی بزرگ دارم که مشغول به ثمر رسیدنش هستم و دو خاسته ی بزرگ دیگر که این روزها به رسیدنشان سخت امید بسته ام

عزیزان جان،شک‌ ندارم دعای شما مرا به ساحل امید و وصل خاهد رساند پس آن را از من دریغ نکنید.

                                                 روزگارتان شیرین و گوارا

                                                  محمدرضا الف.   دی ۹۴

-عنوان، مصرعی از جناب حافظ


ما انسان ها

روزگاری اجداد پارینه سنگیمان تمام هم و غمشان این بود که بر طبیعت و اقتدارش فایق آیند تا بتوانند زندگی را جالب تر و راحت تر دنبال کنند. حالا اما انسان مدرن به لطف تکنالوجی  پا گذاشته است بیخ گلوی طبیعت و دارد تا آنجا که می تواند فشار می دهد باز هم برای آسایش بیشتر.

شهردار تهران می گفت: سالانه هشتصدهزار تن آلاینده های گوناگون هوای تهران را می آلایند، تقسیم کنید به سیصد و شصت و پنج روز و جمعش کنید با پدیده ی وارونگی هوای زمستانه ی تهران که هیچکس دلیلش را نمی داند یا اگر می داند نمی گوید.!

هر سال در زمستان تهران خودش را زیر جل چرک و کبره بسته ای می کشد که دولت  چاره اش را فقط در تعطیلی می بیند. بعد که  هوا کمی بهتر می شود، همه فراموش می‌کنند و دیگر هیچکس به صدا و ندای فعالان محیط زیست گوش نمی دهد.بساط چه کنم تعطیل می شود تا بار دگر سال دگر.

محمد اینانلوی عزیز فعال محیط زیست، مستند ساز، مجری و گوینده ی توانمند کشورمان هم که دیگر بینمان نیست. مردی که به علت شخصیت قوی  و آرامش مثال زدنیش  دوستش می داشتم. یکبار در مراحل پایانی ساخت مستند "یزد شهر بادگیرها" به واسطه ی دوستیم با کارگردان آن و مشاوره به او پیش آمد که از نزدیک با جناب اینانلو هم صحبت شوم، از هر دری سخن گفتیم و آخرش ختم شد به موسیقی که متوجه اطلاعات خوب وی از موسیقی فاخر شدم. بعد در مورد زاغ زرد صحبت کردیم از تیره ی کلاغ ها که بسیار کمیاب است و فقط دز بخشی از کویر ایران یافت می شود و ایشان برای نخستین بار اینگونه از پرنده را شکار دوربین خود کرده.

روانش شاد.

طبیعت یا همان محیط زیست، گناه نکرده که پذیرای موجوداتی مثل ما شده. زمین میلیاردها سال عمر کرده و پدیده های نابودگری مثل واقعه ی شهاب سنگ چیکسولاب را پشت سر گذاشته پس جان سخت تر از آن است که ما ویرانه اش کنیم. اگر فعالان، هنرمندان و دوستداران طبیعت فریاد ای وای برآورده اند همه اش به خاطر آینده ی تیره و تار خود ما موجودات دوپا و دیگر جانداران است که از بد حادثه با جنبندگانی صاحب اختیار و هوشمند! مثل ما هم سیاره اند.

کمی‌کمتر زباله درست کنیم(اگر فکر کنیم چیزهای بهتر از زباله می آفرینیم)، چراغ کم تری روشن کنیم، هوا را آلوده نکنیم، از دولت بخاهیم که آلودگی هوا را جدی بگیرد چه می شود یکی از مطالبات ما از دولت آینده به صورت جدی همین باشد؟


                        م.ر.الف

                       ۹۴/۱۰/۱۳