پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

بدون خط خوردگی (خرده روایت)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دکتر یا عمله... چغندر یا لبو!

در جامعه ای که خشونت رفتاری افراد حتا با خودشان هم عیان و هر روزه است، با تحصیلات و بی تحصیلاتش بدون‌در‌نظر گرفتن ماهیت انسانی شان تبدیل به هیولاهایی می شوند که هر حیوان درنده خویی به آن ها شرف دارد.

«» اپیزود اول:

زمان: پیش از انقلاب ۵۷، 

مکان: تهران

دکتر جراح چند روز پس از عمل جراحی دستور ترخیص  مریضش را می دهد. مریض به دلیل عدم تمکن مالی قادر به پرداخت هزینه بیمارستان نیست. دکتر محمد علی ح جراح وی، ماشینش را می فروشد و در اقدامی انسانی با پول آن بیمار را ترخیص می کند.!

«» اپیزود دوم:

زمان: سال ۹۴

مکان: تهران

دکتر الف پ انکولوژ یکی از بیمارستان های تهران، با ضربات چاقوی فرزند هفده ساله ی یکی از بیمارانش به قلب وی جانش را از دست می دهد و فرزند خردسالش برای همیشه یتیم می‌شود.!

«» اپیزود سوم:

زمان: سال ۹۴

مکان: اصفهان

در خمینی شهر اصفهان که پیش از این نامش همایون شهر بود. کودکی چهار ساله را به بیمارستان می رسانند. چانه اش جراحت برداشته. دکتر پس از معاینه شروع می کند به بخیه ی چانه ی کودک، کار تمام می شود. مبلغ ویزیت و جراحی دکتر یکصد و پنجاه هزار تومان است. خانواده ی کودک توان پرداخت این مبلغ را نداشته اند. دکتر در اقدامی وحشیانه کودک را به اتاق جراحی  باز می  گرداند و شروع به باز کردن بخیه های چانه ی کودک می کند تا کودک به همان حالت اول بازگردد.!


چه به سرمان آمده؟ سکولاریسم تا بن دندان جامعه را گرفته. چیزی که معنا ندارد شرافت انسان و انسانیت اوست.

هنوز دکترهای زیادی را می شناسم که وجودشان برای بشریت غنیمت است که ای کاش می شد از جان من کم خاصیت کم شود تا آن ها بیشتر در خدمت انسانیت باشند.

آقای دکتر خمینی شهری می توانی در تنهایی با خودت نجوا کنی: دکتر قریب آسوده بخاب که ما بیداریم.

با هفت هزار سالگان سر به سریم

مثل شمع روشن... مثل آب در دمای صد درجه که بخار می شود. مثل شن ریزه های ساعت شنی که از دریچه ی تنگ پنگان سر نگون می شوند، در چرخه ای همسان و مدام، کاسته می شویم. هر چه می رویم سراب بودن می فریبدمان که چیزهایی هست که داریمشان اما از آغاز بودنمان، تنها، از دست می دهیم و آخرین چیزی که از ما گرفته می شود بودگاری ماست. زمانی می رسد، ثانیه ای، آنی، مثل بلوغ یک سکسکه، نفس در گلومان راهش را گم می کند و پسین آن....

جهان هست، ثانیه ها، لحظه ها، ساعات روزها ماه ها سال ها اما... اما جان از جسم، مسافر شده و جسم در تنگنای تاریک خاک می گندد و تجزیه می شود.

.

.

.

مثل حنظل تلخ و مثل عصر جمعه دلگیرند این سطور. مثل گرفتاری در غربت و مثل اسارت بعد از صلح بی تاب می کند آدم را

حالا که بودنمان فقط کاستی و کاستی است باید مثل باران بود. باید هستی داد. باید کاری کرد، حتا اگر کم

این خون بهای تمامی نبودنمان از پس روزها و سال هاست

هر که از او نامی نیک باقی ماند تقاص تا ابد نبودنش را از این دور دوار گرفته


                                                                       آذر۹۴

پی نوشت:

-هنر، اعتلا بخشیدن به هویت انسانی ماست 

-عمر گویندم که ضایع می کنی با خوبرویان

وآن که منظوری ندارد عمر ضایع می گذارد

-عنوان نوشته برگرفته از چکامه ی خیام

تهران هفت صبح از این زاویه

فکر می‌کردم پاییز امسال زمهریرتر از آن چیزی باشد که توان  مقابله با آن را داشته باشم اما این روزها که پس از مدت ها هفت صبح تهران را می بینم نشانی از سرمای بی پیر و خشک‌ صبحگاهی ندارد.

دیروز مابین قدم زدن هایی که کنار فواره های افشان داشتم به این فکر می کردم که اگر رییس جمهور ایران هم برود مسکو نصف شهر را برایش قرق می‌کنند؟! یا فقط این کار و‌کسب و درس و دانش و زندگی ما تهرانی هاست که به فدای سر جناب پوتین می شود؟!

یادم افتاد از زمانی دور یعنی پس از فروپاشی سی سی سی پی یا همان اتحاد جماهیر شوروی و حتا پیش از آن، این نخستین باریست که مقامی در این حد بلند پایه به تهران سفر می کند.تهرانی که جو آن برای پوتین بهار است.

بعد فکر کردم مایی که داعش زیر سرمان است و همین بغل گوشمان نفس می کشد و هی می رود فرانسه و بلژیک و اسپانیا و اروپا را بمب می گذارد و جو نظامی امنیتی را می چشند مردم در ناز و نعمت شهرهایش،  چقدر مثل سگ از نیروهای امنیتی ایران می ترسد که غلط می کند بیاید و در تهران بخاهد خرابکاری کند.

یا شاید می داند این مسجد جای ... زیدن نیست چون اینجا ترقه را با موشک پاسخ می دهند و با خاک یکسانشان می کنند و دودمانشان بر باد خاهد شد اما اروپا مامن خودشان است و نطفه شان از آنجاست.!

این است که باید ممنون این امنیت باشیم، بگذریم از این که خودمان یک چیزیمان می شود و جامعه را برای همدیگر نا امن می کنیم(ما چقدر بدیم و نمی دانستیم!)

کوتاه کلام اینکه داعش دیر یا زود مضمحل می شود و بیشتر از نامی از خود باقی نمی گذارد مثل طالبان، اما کثافت کشتار بی رحمانه ی آن ها، چه در منطقه یا در خود اروپا دامن پدید آورندگانش را می گیرد اگر خرشان را نچسبد.

هر چند برای آن ها جان مردمان فرودست خاورمیانه ای بی ارزش است و حتا هنرمندانش فقط بلدند ترور‌ و‌ مرگ انسان های مدرن و از دست خودشان  را به یکدیگر تسلیت بگویند و ابراز تاسف کنند و انسانیتشان یک شبه قلمبه شود زیر گلویشان و دوباره جای حقوق بشرشان درد بگیرد

... بگذریم

هوای تهران این روزها آفتابی شده، خیلی سرد نیست و حالا حالاها هم بارندگی نداریم پس می شود بدون پوتین و با کفش راحتی هم سر کارمان برویم البته اگر تهران را به خاطر پوتین قرق نکنند.

                                                                  آذر۹۴