ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مثل حلقه ی موبیوس یا دوری باطل، زندگی های امروزمان چه در پی معنا یا کلیشه ای و دم دستی انگار هر دو، دو روی یک سکه است. بعضی کارها هیچ سودی ندارد جز این که آدم خریتش را قاب بگیرد. عادت ها و کهن الگوهای زندگی از طرفی و ترس از تنهایی و فهمیده نشدن، حرکت به درک بهتر از هستی را از تو می پوکاند، پوییدن حقیقت زندگی می شود بلای سقراطی و فلسفه ی دیوژنی را می کوبد و بنای پوچی زندگی را به رخ می کشد و می شود پایه ی عقل افسرده البته به قول هایدگر، که شمس گفت: زکات عقل اندوه طویل است.
غیر از این، دامنه ی زندگی جمعی به ناکجاآبادی می کشاندت که برای برخی کارها توضیحی نداری جز همان جمله ی خریت و قاب.
مثل هر بار... بگذریم... دری را که می کوبیم باد بازش می کند.
کنج خرابت را بسی تسخر زدند اما
گنج تو را، ای خانه ی ویران کسی نشناخت
آری تو را ای گریه ی پوشیده در خنده
وآرامش آبستن توفان کسی نشناخت (حسین منزوی)
آرام ترین واژگان آنانند که توفانی را با خود به همراه می آورند (نیچه)