قرن چهاردهم میلادی،دوک رینالدکه اکنون دیگر کسی او را به خاطر نمی آورد در اتاقی محبوس شده و از فرط چاقی هنگام تنفس خس خس می کند!.او زمانی یکی از فئودالهای معروف بلژیک بود و صاحب زمینهای زیاد به ارث رسیده از اجدادش،امّا اکنون بعد از گذشت سالها از محبوس شدنش هیچکس وی را به خاطر نمی آورد!دوک رینالد هر روز آرزوی مرگ می کند،نه،در هر وعده غذا خوردن آرزوی مرگ می کند!.
این ازروزی آغاز شد که فهمید برادر کوچکترش که حالا چند سال از زمانی که با شورش،اموال وی را غصب کرده بود می گذشت برای به زنجیر کشیدن دوک از ضعف او یعنی شکم پرستی یاری جسته.
برادر کوچکتر که نمی خاست به جرم برادر کشی منفور مردم باشد پس از غصب اموال دوک رینالد او را وارد این اتاق که دری باریک داشت کردو به وی قول داد که اگر بتواند از اتاق بیرون آید آزادی و عنوان وی را پس خاهد دادامّا از همان نخستین وعده برای دوک بهترین سینیهای خوراک لذیذ را می فرستاد!
دوک مانده بود و شکم بارگی اش!،او اسیر عادت دیرینه ی خیش شده بود نه اسیر برادرش به همین دلیل به عوض اینکه لاغرتر شود هر روز چاق و چاق تر می شد!.
بله گاهی عادتهای ما انگیزه ها را در ما می کشند،شخصی که نمی تواند بر عادتهای زشتش پیروز شوددر زندانیست که قفل و بستی ندارد!.
آیا عادتهای ما، ما را بدل به زندانی ای ناگزیر ساخته؟!
ناصر خسرو قبادیانی (۳۹۴ - ۴۸۱ ه.ق) ادیب و فیلسوف قرن پنجم هجری،روزگار در حکومت غزنویان گذراند. وی در کتاب سفرنامه ی خود می نویسد:(( روزی پنهان به شهری وارد شدم و به کفش دوزی برای دوختن کفش خود رجوع کردم،در همین اوان غوغایی از آن سوی بازار برآمد،کفش دوز برای تماشای غوغا به من گفت: لختی صبر کن تا ببینم اوضاع چگونه است و با گزن کفّاشی که در دست داشت از حجره بیرون رفت. چون بازآمد قطعه ای گوشت بر سر گزن داشت، از وی پرسیدم این چیست؟ کفّاش گفت: پاره ای گوشت از تن یکی از مریدان ناصر خسرو است،که مردم به قتل آورده اندو من برای ثواب،این تکّه گوشت را همراه آورده ام! ))
امیر ناصر خسرو از بزرگان و مبلغان فرقه ی اسماعیلیه بود و آنها شعبه ای از مسلک قرمطیان بودندو نزدیک به مذهب شیعه، از آنجا که حکومت غزنویان حکومتی سنّی مذهب و تابع دولت عباسیان بغداد بود و قرمطیان و اسماعیلیان، اعراب را در ایران با ضعف روبرو ساختند دشمن شماره یک عباسیان و غزنویان بودند.
آورده اند که با رشد مسلک قرمطیان در بخش مرکزی کشور،محمود غزنوی با همکاری فئودالهای محلی در سال جهارصد و بیست ه.ق به ری آمد و کشتار و سرکوب شدیدی به راه انداخت تا جلوی پیشرفت این مسلک را بگیرد امّا در این زمان قرامطه تا جنوب ایران ازدیاد پیدا کرده بودند.
می خاستم درباره اولین الکلاسیکو در سال 2012 توضیحات فنی بنویسم کلّی هم در طول نیمه اوّل اطلاعات نوشتم و نت برداری کردم امّا بازی بد رئال در نیمه دوم تمام انرژی من رو برای نوشتن یک مقاله مفّصل گرفت.
باخت دیشب به دو دلیل پیش آمد، یکی اشتباه تاکتیکی و دیگری بار روانی منفی بازیکنان رئال نسبت به باخت در برابر بارسلون در چند بازی اخیر.
حالا هر دوتیم پس از دویست و چهل و هشت بازی در تعداد بردها بر روی عدد هشتادو شش با همدیگر برابر هستند.
من هیچ امیدی ندارم که هفته آینده رئال بتواند جبران شکست کند،تنها به باخت با یک گل می اندیشم.
رئال نیاز به یک بازیگردان بسیار لایق در میانه میدان و یک گلزن تمام عیار در نوک خط حمله دارد،گلزنی که مانند رائول و نیستلروی در سالهای نه چندان دور راه گلزنی به بارسا را بلد باشد.نظر من به شخصه این است که رونالدو اصلن نمی تواند ستاره ی شماره یک الکلاسیکو برای رئال باشد واین را در چند بازی اخیر خود در برابر بارسا نشان داده(او را با مسی در برابر رئال مقایسه کنید).
نکته ی دیگر اینکه خریدهای اول فصل مورینیو اصلن راضی کننده نبود. این خریدها تا کنون عملن در بازیهای حساس هیچ کمکی به تیم نکرده ضمن اینکه نیمکت نشینیهای کاکا باعث شده وی از قواره های بازیکن تاثیر گذار خارج شود.
اگر اینگونه ادامه داشته باشد رئال لالیگا را هم از دست خاهد داد.
تقریبن یک هفته ای می شود که شروع به خاندن کتاب (تاریخ اجتماعی ایران ار آغاز تا مشروطیت) کرده ام دیشب رسیدم به بخش *ایران در زمان حکومت عباسیان* در یکی از صفحات این بخش درباره سفّاح سر سلسله ی خلفای عباسی چنین نوشته شده: ((نامش عبد الله و کنیه اش ابوالعباس بود اما چون پس از خونریزی بسیار،خلافت به او رسیده است به سفّاح ملقب گردیده.)) ودرست پس از این جملات نوشته شده:((مدت زمان سلطنتش چهار سال و هشت ماه بود.))
فقط چهار سال و هشت ماه، اینهمه خونریزی و تا دنیا دنیاست لقب سفّاح برای عبدالله به کار برده می شود و تازه این همه ی ماجرا نیست در جایی دیگر نوشته:((خلافت سفّاح همه در خونریزی و انتقامجویی گذشت!)
با خود می اندیشم این قدرت عجب شوم است،خود بینی و خودکامگی چگونه می تواند از یک انسان، دیوی خونخار بسازد. کسی که تنها به حفظ قدرت می اندیشد هر خونی برای نگاه داشتش می ریزد وبا این بهاء تا ابد لعنت آیندگان را می خرد.
زن جوان تقریبا 32 ساله است.می گوید در سن 14 سالگی ازدواج کردم و از شهرستان به تهران آمدم اما شوهرم که بسیار مسنتر از من بود معتاد شد و من در سن 19 سالگی با یک پسر یک و نیم ساله مجبور شدم از همسرم طلاق بگیرم. در شهرستان ما طلاق بسیار نا پسند است و هنوز هم که هنوز است به یک زن مطلقه نگاه خوبی ندارند.من نتوانستم به شهرستان برگردم تصمیم گرفتم در تهران بمانم و با پسرم زندگی کنم. در سالهای اول زندگی اوضاع و احوال بسیار بدی داشتم.نه کاری بلد بودم و نه جایی را میشناختم.حتی درس نخوانده بودم و نمیدانستم با یک پسر کوچک چه باید بکنم.اتاقی را در یکی از محلههای پایین شهر اجاره کردم در یک حیاط بزرگ که پر از اتاق بود و صاحبخانه هر اتاق را به فردی اجاره داده بود و من یک زن 19 ساله با یک بچه کوچک مجبور بودم در این خانه زندگی کنم.همان زمان نیز منشی یک دکتر شدم و بچه ام را از صبح به همسایهها میسپردم و خودم سر کار میرفتم. یک روز عصر از سر کار که برگشتم با فرزندم داخل حیاط بودم که ناگهان صدایی شنیدم و متوجه شدم سقف اتاق من ریخته است و خدا رحم کرد که پسرم را از اتاق بیرون آورده بودم.دوباره بی خانمان شدم.با کمک اهالی وروحانی مسجد 500 هزار تومان جمع شد و من توانستم اتاق دیگری اجاره کنم.خلاصه در این رفت و آمدها با مردی آشنا شدم که بسیار ثروتمند بود.او به من پیشنهاد ازدواج موقت داد.در حالیکه 18 سال از من مسنتر بود اما من چارهای نداشتم و باید خودم و فرزندم را از آن وضعیت نجات میدادم. بنابراین قبول کردم و او ما را به منزل کوچکی برد که برایمان اجاره کرده بود.چندین سال به همین شکل گذشت تا این که من باردار شدم اما به محض این که آن مرد فهمید باردار هستم مخالفتهایش با من شروع شد چرا که خانوادهاش متوجه میشدند که زن دوم دارد.اول به من پیشنهاد پول داد که پول بگیرم و بچه را سقط کنم اما وقتی دید راضی نمیشوم شروع کرد به تهمت زدن و فحاشی کردن و کتک زدن من. اما خدا خواست و این بچه سالم ماند.بعد از بدنیا آمدن بچه حاضر نبود شناسنامه بگیرد و میگفت باید تست DNA بگیرم شاید این بچه من نباشد.من در کمال صبوری قبول کردم اما باور نمیکرد، مردی که سالها با من بود چنین تهمتی به من بزند.بعد از انجام تست برای بچهاش شناسنامه گرفت اما صیغهام را فسخ کردم و دیگر حتی حاضر نیستم ببینمش.اکنون خودم شاغل هستم و او ماهی 150 هزار تومان نفقه بچهاش را میدهد.
واژه آوانگارد در فرهنگ لاروس به معنای طلایه دار، عبارت است از: واحدی جنگی که در جلوی نیروهای زمینیُُ، دریای و یا هوایی حرکت می کند و زمینه را برای وارد شدن آن نیروها به کارزار آماده می کند.
در هنر،آوانگارد به معنای پدیده ای فرهنگیست که بر حسب ماهیتش پیشتاز است.
آوانگارد را می توان ((پیش سبکی)) هم گفت. چیزی که نشان دهنده و رهنمون است جهت تحولی که سرانجام توفیق می یابد.
به عنوان نمونه می توان از (کافکا) یاد کردکه نوشته هایش منجر به ایجاد سبک ((سورریالیسم)) شد.
با این توصیف می توان گفت: شناسایی هنرمند آوانگارد پس از وقوع حادثه یعنی زمانی که آن هنرمند توفیق یافت پیروانی در نوع کارش یافته و زمانی که آنها مکتبی تاسیس کردندکه مورد قبول افتاد و دنیای هنر را مسخر کرد صورت می گیرد. بنابراین توصیف، در این زمان هنرمند آوانگارد یا زنده نیست یا خودش تبدیل به عقبه ی لشگر موسس شده است.
برگرفته ار کتاب نظرها و جدل ها
نوشته ی اوژن یونسکو
زمانی به مقوله استراتژی علاقمند شدم که احساس کردم استراتژی و دانایی درباره آن می تواند کمک شایانی به کار و زندگیم بکند. تا پیش از این فکر می کردم این مقوله فقط مربوط می شود به جنگ و سیاست اما با خاندن چند کتاب و مقاله در رابطه با ان و به کارگیری اموخته هایم به اهمیت داشتن استراتژی و کاربرد ان در کار و زندگی پی بردمُ به همین دلیل دانسته هایم را در این متن در اختیار می گذارم شاید که به کار افتد.
ـ استراتژی: عبارت است از طرحی عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات بزای دستیابی به هدف.
استراتژی دز ساختار به چهار بخش زیر تقسیم می شود:
۱-اهدافی که باید به انها دست یافت.
۲-چگونگی تخصیص منابع(داشته هایمان) برای دستیابی به هدف.
۳-استفاده عملی از منابع اختصاص یافته.
۴-یافتن منابع و روشها(تاکتیک)
نکته:فرصتها درونمایه اصلی استراتژی هستندو انسان در نگرش استراتژیک ماهیتن به دنبال فرصتها و ایجاد انهاست.
نکته:پارادایمها* در بطن خود حامل قواعد فرصت زا هستند.
پارادایم مشتمل است بر مفروضات کلی نظری و قوانین و فنون و کاربرد انها که اعضا جامعه ای علمی انها را می دانند و به کار می گیرند.
ـ برنامه: عبارتست از مهندسی و رهبری برای رسیدن به یک هدف. می توان یک برنامه علمی و مدون را به سه بخش زیر تقسیم کرد:
۱- هدف یا هدف گذاری
۲- استراتژی(راهبرد)
۳- تاکتیک (شیوه)
بازگردیم به مقوله ی استراتژی
اساسن استراتژی راییده ی دو اصل محیط رقابتی(مبارزه - جنگ) و محدودیت منابع است. بدون رقابت استراتژی امری بی معناست
منابع وتوانمندیها
عوامل درون سازمانی: {
پایه های استراتژیک: ذیق منابع
فرصتها
عوامل برون سازمانی: {
تهدیدها
تفکر استراتژیک: می تواند زیر بنای مناسبی برای استراتژیهای اثر بخش باشد. این تفکر بر پنج پایه استوار است.
۱- نگرش سیستمیک: بدون این نگرش بهینه سازی در چارت سازمانی ممکن نیست.
۲- تمرکز بر هدفها.
۳- تفکر استراتژیک: تفکری در طول زمان است.(گذشته حال اینده) با زمان حال اینده را بساز.
۴- فرصت جویی هوشمندانه.
۵- فرضیه سازی: تفکر استراتژیک تلفیق بین فرضیه سازی(پارادایم) و ازمون فرضیه است.
چند نکته:
استفاده از منابع محدود( نقاط قوت) بر موضوعات غیر اصلی جریمه اش واگذاری میدان به رقیبی است که منابع محدودش را صرف موضوع اصلی رقابت می کند.
درونمایه اصلی استراتژی فرصتها هستند بدون دسترسی به فرصتهای استراتژیک منابع استراتژیک به دست نمی ایند.
بدون درک فرصتهای استراتژیک در واقع استراتژی امری بی ثمر است.
از انبساط و شتاب جهان گرفته تا ماده و انرژی تاریک آن، ستارهشناسان هر روز با عجایب و شگفتهای بیشتری از این منبع ناشناختهها روبهرو میشوند.
سایت اسپیس در مقالهای، به معرفی برخی از عجیبترین و در عین حال جالبترین واقعیتها در مورد جهانی که در آن زندگی میکنیم، پرداخته است.
جهان، بسیار پیر است
جهان در پس واقعه مهبانگ (انفجار بزرگ) در حدود 13.7 میلیارد سال پیش با اختلاف حدود 130 میلیون سال بوجود آمده است.
ستارهشناسان این رقم را با اندازهگیری ترکیبات چگال ماده و انرژی در جهان محاسبه کردهاند که آنها را قادر به تعیین میزان سرعت گسترش جهان در گذشته میکند. در نتیجه، این محققان توانستهاند محدوده زمانی وقوع مهبانگ را تعیین کنند. زمان میان آن انفجار و اکنون میتواند سن جهان را رقم بزند.
جهان رو به گسترش است
در دهه 1920، ادوین هابل، ستارهشناس آمریکایی موفق به کشف ایستا نبودن جهان و رو به گستردگی آن شد. اما تصور محققان در آن زمان این بود که گرانش ماده در جهان موجب آهستگی این انبساط شده یا حتی با آن تعارض پیدا میکند.
در سال 1998، تلسکوپ فضایی هابل به بررسی ابرنواخترهای بسیار دور پرداخته و کشف کرد که در دورانی خیلی دور، جهان با سرعت بسیار کمتری از امروز در حال گسترش بوده است. این کشف گیجکننده موید این نکته بود که یک نیروی غیر قابل توضیح موسوم به انرژی تاریک، به هدایت گسترش رو به شتاب جهان میپردازد.
در حالی که انرژی تاریک بر اساس تصورات همان نیروی بیگانه است که کیهان را با سرعتی رو به رشد از هم جدا میکند، این نیرو به دلیل دشواری شناسایی آن توسط دانشمندان، هنوز یکی از بزرگترین اسرار دنیای علم باقی مانده است.
رشد ناگهانی جهان در حال شتاب گرفتن است
انرژی تاریک نه تنها به عنوان عامل گسترده شدن جهان معین شده، بلکه این انبساط با وجود این عامل با شتاب نیز روبهروست.
این واقعیت، جایزه نوبل فیزیک امسال را برای سه دانشمند کاشف آن به ارمغان آورد. این جایزه معتبر امسال در صد و چهارمین نوبت خود به طور مشترک به شائول پروموتر، برایان اشمیت و آدام رایس اعطا شد.
در سال 1998 دو تیم از ستاره شناسان که این دانشمندان رهبری آنها را بر عهده داشتند، اعلام کردند که جهان نه تنها رو به گسترش بوده، بلکه گسترش آن رو به شتاب نیز هست. به گفته محققان، هر چه فاصله کهکشان از زمین بیشتر باشد، شتاب دورشدن آن بیشتر است.
شتاب جهان همچنین نظریه نسبیت عام آلبرت انیشتن را تایید کرد و اخیرا دانشمندان به احیای ثابت کیهانی این دانشمند بزرگ برای توضیح انرژی تاریک که به نظر با گرانش مقابله کرده و عامل انبساط و سرعت آن در جهان است، پرداختهاند.
امکان مسطح بودن جهان
شکل جهان تحت تاثیر اتفاقات بین کشش گرانشی (بسته به تراکم ماده در جهان) و سرعت انبساط قرار دارد. تراکم جهان از یک ارزش بحرانی خاص فراتر میرود، از این رو جهان مانند سطح یک کره، «بسته» است. این بدان معنی است که جهان نامحدود نبوده بلکه پایانی هم ندارد. در این حالت، جهان سرانجام گسترش را متوقف کرده و در واقعهای موسوم به «مهرمب (ویرانش فرجامین گیتی)» در خود فرو میریزد.
اگر تراکم جهان از ارزش تراکم بحرانی کمتر باشد، پس شکل جهان مانند سطح یک زین، «باز» بوده و در این حالت جهان بدون محدویت به گسترش همیشگی خود به سوی بینهایت ادامه خواهد داد.
اگر تراکم جهان دقیقا با تراکم بحرانی برابر باشد، پس هندسه جهان مانند یک برگه کاغذ، «مسطح» بوده و بدون محدودیت به گسترش ادامه میدهد؛ اما پس از مقدار بینهایتی از زمان، سرعت گسترش به آهستگی به صفر نزدیک میشود.
سنجشهای اخیر بر این تاکید دارد که جهان با دو درصد احتمال خطا، مسطح است.
جهان پر از چیزهای نامرئی است
جهان از چیزهای نادیدنی لبریز است. در حقیقت، سیارات، ستارگان و کهکشانها که قابل مشاهدهاند، تنها چهار درصد جهان را تشکیل میدهند. بقیه 96 درصد از موادی تشکیل شده که به راحتی قابل درک یا مشاهده نیستند.
این مواد گریزان موسوم به ماده و انرژی تاریک، تاکنون شناسایی نشدهاند، اما ستارهشناسان اساس وجود آنها را با تاثیر گرانشی آنها بر روی ماده معمولی شناسایی کردند.
جهان از پژواکی از تولد خود برخوردار است
زمینه ریزموج کیهانی از پژواکهای نوری بجا مانده از مهبانگ در 13.7 میلیارد سال قبل ساخته شده است. این یادگار مهبانگ مانند یک چادر برجسته از پرتو در اطراف جهان باقی مانده است.
ماموریت پلانک سازمان فضایی اروپا به طراحی نقشهای از کل آسمان درنور ریز موج پرداخته تا نشانههای جدید را از چگونگی آغاز جهان بدست بیاورد. رصدهای پلانک جزء دقیقترین دیدگاهها از زمینه ریزموج کیهانی بوده که تاکنون بدست آمده است.
دانشمندان امیدوارند که با استفاده از این دادهها به سؤالات خود در مورد جهان و اتفاقات پس از مهبانگ پاسخ دهند.
احتمال وجود جهانهای بیشتر
ایده امکان وجود جهانهای دیگر از یک نظریه موسوم به تورم ابدی بوجود آمده است. بر اساس این نظریه، کمی پس از مهبانگ، زمان و فضا در سرعتهای مختلف در مکانهای مختلف گسترش پیدا کردند. این مسأله منجر به رشد جهانهای حبابی شده که ممکن است با قوانین فیزیکی خاص خود اداره شوند.
این مفهوم بسیار جنجالبرانگیز بوده و تا چندی پیش کاملا فرضی تصور میشد؛ اما اخیرا بررسیهای بیشتری بر روی نشانههای فیزیکی از فرضیه چندجهانی در زمینه ریزموج کیهانی انجام شده است.
اگرچه دانشمندان به دنبال نشانهای از برخورد جهان های حبابی، به بررسی رصدهای موجود از زمینه ریزموج کیهانی پرداختهاند، اما تاکنون موفق به یافتن نشانه جالبی نشدهاند. به گفته محققان، در صورت وجود چنین برخوردی، احتمالا یک طرح گرد در زمینه کیهانی باقی خواهد ماند.
منبع: ایسنا
سالهاست که فراموش کرده ایم! بله سالهاست که فراموش کرده ایم! می پرسید چه چیز را؟ما.... سالهاست...... فراموش کرده ایم که........ در کنار یکدیگر....... چگونه اوقات شب هنگام را بگذرانیم!!
هر کدام از ما پس از گذراندن یک روز کاری خالی از انرژی به خانه هایمان باز می گزدیم و به طور متوسط بین ۳ تا ۵ ساعت زمان داریم تا در کنار دیگر اعضا خانواده به گفتگو و هم صحبتی در مورد مسایل روزمره و یا مسایل مهمتر بپردازیم اما شوربختانه بیشتر ما هیچ برنامه ای برای این اوقات نداریم! برای همین به هر چیز که بتواند این خلا را پر کند روی می اوریم.
بهترین و قابل دسترس ترین ابزار برای وقت گذرانی شبانه tv است در حالی که برای دیدن ان هم باید برنامه ریزی داشته باشیم اما ما بدون توجه به عواقب عدم برنامه ریزی دکمه پاور کنترل را فشار داده از این شبکه به ان شبکه اواره وار به دنبال مامنی برای سپردن گوش و هوش می شویم
اگر مجموعه های طنز کم مایه (بخانید دلقک بازی) باشد و لحظاتی ما را بخنداند چه بهتر! البته سریالهای 3تا صدتومنی ابدوغی با بازیگران همیشه ناشی و جانمایه ازدواج و طلاق هم بدک نیست!
چه خوب خود سرکار گذاری مداوم این مهم نیست که سازنده و کارگردان با ساختن چنین مجموعه هایی به شعور تاریخ و فرهنگ و چه و چه توهین می کنند. ای بابا سخت نگیر عزیز!
ما دچار خلاییم!مغز ما ساکت و ساکن شده جون زیاد تلویزویزون می بینیم
تا حالا از خودپرسیده اید که ایا مغز هم مانند دیگر اعضای بدن سر می شود و به خاب می رود یا نه؟
سالها پیش گروهی از دانشمندان دانشهای روان شناسی و جامعه شناسی در امریکا درباره اثرات فردی و اجتماعی زیاده روی در دیدن تلویزیون پژوهشی کردند و به نتایج درخور توجهی رسیدند
5% طلاقها و15% انحرافات جنسی ناشی از دیدن بیش از حد تلویزیون(بخانید تلویزویزون)ااعلام شد. ضمن اینکه این وسیله می تواند اعضا یک خانواده را هر روز دورتر و دورتر از همدیگر کند چون عدم گفتگوهای شبانه بین اعضا خانواده می تواند در عین حال که در زیر یک سقفیم ما را با مشکلات و درگیریهای شخصی به غار تنهاییمان فرو برد
اما وحشتناک ترین قسمت این پژوهش این است که یک فرد عادی در هنگام دیدن تلویزیون تنها از 20% توانایی مغز خود استفاده می کند!
پس پاسخ پیدا شد بله مغز ما هم دچار سری و خاب رفتگی می شود!
با این تفاسیر شاید بتوان تفسیری نو از tv داشت من انرا time virus یا ویروس زمان نامیده ام و این خود دو تعبیر دارد یکی ویروس دوره و زمانه ماست و دیگری ویروس از بین برنده ارزشمندترین داشته انسان یعنی زمان و عمر است