بساط کهنه فروشهای شهر را یک به یک پاییده ام مگر دلی را که برده ای بیابم و بازپس ستانمش به ثمن بخس!
نبود.... نبود.
دیروز لا به لای اسباب یکی از همین خنضر پنضری ها تابلوی خوشنویسی شده ای یافتم زهوار در رفته و قدیمی مثل خودم!
با خطی نه چنان خوش و جوهری که بس آفتاب خورده بود به آب دهان مرده می مانست.
نوشته بود:شد ز غمت خانه ی سودا دلم "به خط کریم قلمی گردید سنه ی یکهزار و سیصدو بیست و هفت"
و قابش گرفته بودند. از پیرمرد بساط فروش پرسیدم: پدر جان مگر خانه ی سودا را قاب می گیرند؟!
نشنید... گفت:بردار ارزان است. پنجهزار تومن و من خریدم آن خانه ی غم زده را
________________________________________________________________________________
از هر چه می آغازم به تو می رسم
و از هر چه هجرت می کنم به سوی تو
مبین که لحظه هایم در صُلب سکوت می پَریشَند
درونم محشر کبراست از این همه نا کامی
غم ویرانگری چون شعله های آتش پر لهیب
خانه ی دلم را درنوردیده
شکوه هایم به گوش زمانه ی غدّار است
مکن با دیگری کاری که با من اینچنین کردی
م.ر.الف
نوشتن شعر آن هم در قالب شعر نو کار آسانی نیست.سالها پیش این را فهمیدم درست همان سالها که نوشتن را آغاز کردم گاهی چیزهای می نوشتم اسم آنها را شعر می گذاشتم یکی از آنها همین نوشته ی ناتمامیست که در ذیل آورده ام و از یازده سال پیش تا کنون همینطور مانده!
بعدها از این قبیل نوشته ها که اسمشان را شعر می گذاشتم باز هم نوشتم امّا برای اندک افرادی خاندمشان
ادامه مطلب ...
از کودکی به موسیقی عشق ورزیده ام و نوجوانیم با آموختن آن شروع شد تا جایی که موسیقی تمام جوانی و گستره ی زندگیم را دربرگرفت.
بهترین لحظاتم را با دوستان و آشنایان صرف گوش فرا دادن و گاهی نواختن ساز کرده ام
این اواخر فکری در من متولّد شد آن را با دوستان در میان گذاشتم و مورد استقبال قرار گرفت.
آن فکر گشایش یک وبلاگ به منظور عرضه ی آثار و قطعات موسیقایی بود که به آنها گوش می دهم و مورد توجّه دیگران نیز قرار می گیرد.
لذا وبلاگ تَرَنگ را افتتاح کردم تا در خدمت شما و دیگر عزیزان علاقمند موسیقی باشم امیدوارم که در این راه همراهیم کنید.