پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

از بیست متری جوادیه تا نیویورک


علی آقا هر یکی دوسال میاد تهران سر میزنه و میره،لندن زندگی می کنه و اوضاعش مرتّبه

یه بعد ازظهر پاییزی همین چند روز پیش تو دفتر مجلّه با همکارا نشسته بودیم و عصرونه می خوردیم که صحبت از روابط ایران و آمریکا شد. علی آقا که اومده بود سر به دوستان قدیمیش بزنه شرح جلای وطن کردنش که تا امروز سی و هفت سال میشه رو توضیح داد.


علی آقا گفت:سال پنجاه و پنج منو اصغر(دوستش) از همین بیس متری جوادیه سوار ماشین شدیم رفتیم فرودگاه مهر آباد و کمتر ازبیست و چهار ساعت بعد تو فرودگاه جان اف کندی نیویورک پیاده شدیم!

اصغر دروغ گفت مامور ترخیص باهاش لج کرد تو پاسش مهر قرمز دیپورت زد من از اوّلش گفتم اومدم درس بخونم مهر عبور منو زد و خوش آمد گفت. حالا اصغر اونور گیت من اینور گیت....جفتمون از تهرون که راه افتادیم روهم چارصد دلار پول نداشتیم ینی من دیویس و بیس دلار داشتم اصغرم صدو هفتاتّا البته من پول سه ماه کالج زبان انگلیسی رو هم داده بودم.

اصغر رو  صدا زدم بهش گفتم دیوونه کرم داری دروغ گفتی؟تو که تمام مدارک تحصیلیت همراته و ترجمه شدس چرا وقتی پرسید اومدی واسه درس خوندن گفتی نه؟!!کار از کار گذشته بود برا خودم صد دلار برداشتم بقیشو دادم اصغر باید بر می گشت ایران یه خاکی تو سرش می کرد.

علی آقا گفت: بعدها که اصغر رو دیدم گفت برگشتم تهرون وسط فرودگاه مهرآباد نشستم های های گریه کردن(آخه مهر قرمز ایالات متحده و دیپورت ینی تو هیچ کشور درس درمونی دیگه رات نمی دن)داشتم آبغوره می گرفتم که یه افسر فرودگاه اومد بالا سرم گفت چته؟ براش تعریف کردم ماجرا رو گفت مرد گنده این گریه داره؟(حالا این مرد گنده کلن بیسو یه سالش بود) پاشو بریم درستش کنم. رفتیم قسمت اداری فرودگاه یه تمبر شاهنشاهی برداشت چسبوند رو مهر آمریکایی یه مهر گنده ی شاهنشاهی هم زد روش! گفت پاشو فقط برنگرد آمریکا

اصغر آقا گفت: از همون فرودگاه یه راست رفتم ترمینال تی بی تی بلیط گرفتم برا مونیخ شونزه هزار تومن(اونوختا ایرانیا بدون ویزا می رفتن آلمان) بدون اینکه برم خونه راه افتادم... چل و هش ساعت بعد تو مونیخ از اتوبوس پیاده شدم موندم مونیخ تا امروز که سی و هفت سال میگذره.

علی آقا گفت: اونوختا همه جوونا تو مود فیلم ممل آمریکایی بودن می خاسن برن آمریکا دختر بازی مام همینطور(قه قه می خنده)ولی درسم می خاسّیم بخونیم انصافن، یه روز ساعت هشت صب رفتم سفارت(الان لانه ی جاسوسی بهش می گن) سه تا سوال ازم کردن مهمترینش این بود که خرجتو کی میده؟گفتم مادرم گفتن پدرت؟ گفتم به رحمت خدا رفته ولی ملک و خونه داریم دادیم اجاره در آمد داریم، سندا رو نیگا کردن تــــــــــــــق مهر رو کوبیدن پای پاسم وقتی از سفارت اومدم بیرون یه ربع مونده بود ساعت نه بشه!

نظرات 19 + ارسال نظر
آناهیتا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 00:12 http://chiara.blogsky.com

چندین ساله که دیگه ایرانیا رو آمریکا راه نمی دن.. به جاش می رن مونیخ.. نه ببخشید. میرن کانادا.

جمله ی آخر چی می خواست بگه؟ نفهمیدم :-/

ایرانیا رو خیلی جاها راه میدن امّا نه شکلی که علی آقای ما رفته
دقت کنی می بینی که کلّ ویزا گرفتنش برا آمریکا کمتر از چهل و پنج دقیقه طول کشیده

آزیتا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:38 http://alefghaf.blogsky.com

ازاین علی آقاها و اصغرآقاها زیاد داریم ...
تا دیدگاه زندگی و حتی مِلاک های انتخاب نوع زندگیشون چی باشه !!

روشنا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 16:52 http://bichoun.persianblog.ir/

این آدما یه بوی خاصی می‌دن.
بوی بی‌هدفی، هرچه بادا بادی و...
می‌شه بدوونم چه حسی نسبت به این اصغر آقاتون و بعدم علی آقا دارین؟؟

بی هدفی؟؟!!!!
چرا؟!!!
هردوشون اونجوری که دوست داشتند زندگی کردن و علی آقا فرد سرشناسیه حتا تو ایران
من بیشتر می خاستم به بحث روز که مهاجرت به آمریکا و یا اروپاست بپردازم که ببینید همه چیز سهل بوده و حالا گره خورده و کلاف سر در گم شده، ما ایرانیا جز برای دو سه کشور دیگه برای هیچ جای دنیا ویزا نمی خاستیم امّا الان......
همین الان شما تصمیم بگیری با دوستات بری دشت هویج(نه امریکا) صدتا مشکل داری اصغر آقای ما از آمریکابرگشته صاااف رفته تی بی تی عازم آلمان شده می تونی الان شما به عنوان یه جوون همینجوری تا محلّات بری؟

روشنا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 20:06

نظرتون محترمه، این وسط یه تناقضاتی هست ولی.
اگر اون موقع آسون بوده چون کشور دست اونا بوده.
ما رو مجبور به این چیزا کردن، تحریم کردن، اون سختیه از دشمنی بین کشورا بوده .
برخورد قاطعانه و متعصب خیلی اشتباهه ولی در پی منافع خودمون هم نباید نگاه کنیم.
از این جهت می‌گم بی هدفی که خیلی اهداف این جا محق می شه
البته اشتباه و نابهجا به کار بردم، بله

من میخام بدونم الان کشور دست کیاست؟
این حرفا حرفای کلیشه ایه مردم آارمش و زندگی راحت میخان و آبروی ملّی، چیزی که بیش از سی ساله هر روز بدتر از دیروز میشه
جوونا آینده میخان و درآمد به اندازه ی تلاششون
کاش پیش بیاد یه سفر خارجی بری اونوخ میفهمی چی میگم پاسپورتت آبرو که نداره هیچ مایه ی خجالتت هم هست
شاید یادت نیاد ولی من یادمه که آخر نمازای جماعتمون مرگ برای همه ی دنیا جز آفریقا و آمریکای جنوبی میخاستیم غافل از اینکه جهان جهان تعامل است و دیپلماسی چیزی که تندروهای احمق ما نمی فهمیدنش!

شرنگ پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 16:11 http://reflection2.blogfa.com

امان از این اصغر آقاها و علی آقاها ...

چرا؟

ماهی آزاد پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:33

ماندن یا رفتن یا گریختن... مسئله این است!

چی بگم والا

بشار شنبه 13 مهر 1392 ساعت 08:57 http://bashshar.blogfa.com

اندوه ، چون شیشه ی عطری بسیار گران بهاست
به اندازه ای که نمی توان برایش بهایی در نظر گرفت ...

عشق را تاوانیست و آن اندوه بسیار است
(عطار نیشابوری)

خرنامه دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:16 http://bia2sher.blogfa.com/

آن کجاو این کجا؟ چی بودیم و چی شدیم ؟!!!
درودبرشما.بسیارتامل برانگیز بودو ناراحت کننده !

بله دقیقن این کجا و آن کجا!

روشنا پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:45 http://bichoun.persianblog.ir/

والا همین چند ماه پیش اتفاقا به بهانه ی ماموریتی به کشور خارجی برای بار چندم سفر کردم اما نه با احساسی که شما می گین...
می دونین به نظرم بهتره به این بحث خاتمه بدیم چون نه من مطلقا این سیستم رو قبول دارم و یه ناسیونالیست افراطی ام، نه شما می تونید با این کامنت ها به نظر من و اتفاق نظرهامون باهم یا اختلافاشون دید درستی پیدا کنین؛ نمی خوام باعث شه فکر کنین دو جناحیم که مقابل هم ایستادیم...

شادی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 08:32

جالب بود

مقبول افتاد؟

بشار شنبه 20 مهر 1392 ساعت 08:40 http://bashshar.blogfa.com

انسان هیچ وقت بیش تر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است ...

شنگول آباد دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 15:56 http://shangool-abad.blogfa.com/

آفرین بسیار آموزنده و درد آور بود !

قربون شوما قابل نداشت

شیما سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 19:05

امان از این علی آقا ها...

درست مثل شرنگ

مریم شنبه 27 مهر 1392 ساعت 11:52 http://www.12252.blogfa.com

ممنون از قدم سبزت

خاهش می کنم منم ممنونم

گلناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 17:15 http://karajnegar2.mihanblog.com/

توضیح نمیخواد که.... نشنیدی میگن یا عکستو نشونم بده یا اگه به من اعتماد نداری دیگه بهم پی ام نده

تووبلاگشون ازشون پرسش کردم اینجا جواب دادن گلناز خانم
به هر حال ممنون

محسن شنبه 18 آبان 1392 ساعت 16:38 http://sedahamoon.blogsky.com

من رفتن و ادامه ی تحصیل و بعدش برگشتن را به هر شکلی و با هر دوز و کلکی می پسندم. ولی رفتن و ماندن را نه.
این را شفیعی کدکنی قربانش بروم به من یادداد. او می تواند برود و بماند ولی هر بار که می رود بر می گردد بنا به فتوای خودش البته که من هم باورش کردم:

تو خامشی، که بخواند؟
تو می‌روی، که بماند؟
که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟

ایران همین حالاشم از بسیاری کشورهای دیگر جهان قابل زندگی تر است. ولی دارای بیشترین آمار مهاجر است. در هر چه که اول نباشیم در این یکی هستیم. و درصد زیادی که نمی گویم بالای نود درصد که کمی زیر نود درصد مشکلی هم ندارند. و خود را به تبعیدی خودخواسته فرستاده اند.
اصلن من دارم چی میگم؟
آها این علی و اصغر مرا مجبور کردند که این ها را بنویسم.

مهربانو دوشنبه 27 آبان 1392 ساعت 11:14 http://http://avapaeez.blogfa.com/

من صد در صد با دوست ارجمندم..آق محسن موافقم..

ودر این رابطه
زنده‌یاد «دکتر خسرو فرشیدوَرد» - استاد زبان و ادبیات دانشکده ادبیات دانشگاه تهران - این چامۀ زیبا را بر روزگار کوچیدگان از وطن سروده‌اند. در گوشه‌گوشۀ این چامۀ دلاویز، رسن‌های ناپیدا، اما استوار بازگشت به هویت ملی و فرهنگی ایرانیان به چشم می‌خورد. این سرودۀ زیبا را با هم می‌خوانیم.


این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی
طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست
در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران
عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست
آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست
این کوه بلند است، ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست

ببخشید..زیاده گویی شد


به به لذّت بردم
ممنون از این شعر زیبا
مهربانو لاطف کردی

شیخ نهایی پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 17:51 http://goftamgoft.persianblog.ir

ماجرای جالبی بود بانو
به شیخ هم سری بزنید
شاد باشید

بانو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مرد حسابی من از یه طرف سیبیلم خون میچکه از یه طرفش معرفت
بعد تو میای میگی ماجرای جالبی بود بانو؟

pouriya دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 18:43 http://kaghazparehayedivane.blogfa.com

یاد باد آن روزگاران یاد باد/

البته فقط باید بگیم یاد باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد