پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

گذشته حال آینده



اکنون آینده ی گذشته است

و آینده، گذشته ی اوهام.

ثانیه ها نه می آیند و نه می روند، اصولن زمان، مقوله ی غریبیست

ما در چنبر آن اسیریم و گر نه عقربه های ساعت، قرار دادی بین انسانها بیش نیست!

تصوّر کن نیستی وجود نداشت و ما بینآ بین ازل و ابد آونگ بودیم به همین نقش و نشان که هستیم

اینگونه، زمان تنها برای ثبت خاطرات کاربرد داشت، نه اینکه ساعت نبود نمی توانست نباشد ولی گذر ثانیه ها جوری دگر رقم می خورد.

فلسفه ی وجود انسان با مقوله ی زمان پیوندی نا گسستنی دارد.

حتا اگر زوال وجود نداشت و انسان به انتخاب خیش تا کرانه ی بی کران زمان می توانست بزید.


م.ر.الف 92.4.4

1:20 بامداد

نظرات 9 + ارسال نظر
بشار چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 11:10 http://bashshar.blogfa.com

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود
باید بگویم اسم دلم دل نمی شود

دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه ی تو است که عاقل نمی شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه ای
از آسمان فاصله نازل نمی شود

خط می زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمی شود؟

می خواستم رها شوم از عاشقانه ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود

تا نیستی تمام غزلها معلقند
این شعر مدتی ست که کامل نمی شود

شیما چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 13:28

مغوله ی غریبیست

آری غریب

ماهی آزاد چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 17:19

درود. سرگردانی...
ما همیشه نیاز به نقطه ی شروع و پایان داریم.

بله همیشه نیاز به نقطه شروع و پایان داریم چون دیالکتیک هستی شروع و پایان دارد

بشار پنج‌شنبه 6 تیر 1392 ساعت 10:18 http://bashshar.blogfa.com

عشق گاهی بوی یاس رازقی
ساقدوش خانه ی بن بست یاد مادری

عشق گاهی هم خجالت می کشد
دستمال تر به پیشانی عالم می کشد

عشق گاهی ناقه ی اندیشه ها را پی کند
هفت منزل را تا رسیدن بی صبوری طی کند

عشق گاهی هم نجاتت می دهد
سیب در دستی و صاحبخانه راهت می دهد

عشق گاهی در عصا پنهان شود
گاه بر آتش گلستان می شود

بشار شنبه 8 تیر 1392 ساعت 13:37

اشک من گم شده است

اشک بیچاره کجاست ؟

خانه ی آه نبود

نکند پیش دعاست ؟

گفته بودم که نرو

توی پس کوچه ی عشق

نیست شایسته ی تو

چه کنم؟ سر به هواست

گفته بودم که تو را

گریه ها می دزدند

کاش او می فهمید

گریه عشق فناست ...

بشار یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 08:38 http://bashshar.blogfa.com

زندگی زیبـاست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکست

علت عـاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست

من مـیان جسمها جان دیده ام
درد را افکنده درمان دیده ام

دیده ام بر شاخه احـساسها
می تپد دل در شمیم یاسها

زنــدگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود
می تواند زشت هم زیبا شود

حال من، در شهر احساسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

بشار پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 08:55 http://bashshar.blogfa.com

شبیه مه بودی

نه می شد در آغوشت گرفت

و نه آنسوی تو را دید

تنها می شد

در تو گم شد

که شدم ...

neo شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 20:10 http://cruel-life.blogsky.com/

درباره زمان ک حرف میزنیم به این فکر میکنم ک زندگی جاودانه چه لذتی داره؟؟؟؟!!!!
البته همه آدما دنبال جاودانگی هستن ولی وقتی زمان درکار نباشه خیلی از کارها هم بی ارزش میشن!

جاودانگی با عمر زیاد کردن متفاوت است نازنین دوست گلم
امّا برای برخی مرگ نیز نعمت است

محمد جمعه 19 مهر 1392 ساعت 06:26 http://shahredastanha.blogfa.com

وبلاگ چالب داری دوست گرامی اگه حاضری با هم لینک بشیم خبرم کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد