پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

ه ی چ و ب ا د

هیچ، از باد پرسید:«مرا با خودت می بری؟» باد گفت:« غیر از من کیست که تورا ببرد آنگونه که هستی و انگار نابوده ای» هیچ گفت:« هیچم امّا وزن من بی وزنی نیست. بسا همه ی داشته کسانی باشم که دیر فهمیده اند من داراییشان هستم» باد گفت:«برای تو چه می ماند جز خودت؟!» هیچ گفت:« من باقی ماندنیم برای  او که تن نداد به اسارت و نپذیرفت رنگی که می خاستند بر وجودش بزنند.آن که اسیر نمی شود با من همسفر است. از این روست که همیشه با توام»


م.ر.الف. اردیبهشت ۹۶


خیال دلکش پرواز در طراوت ابر

به خاب می مانَد

پرنده در قفس خیش

خاب می بیند

به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد

پرنده می داند

که باد بی نفس است

و باغ تصویری ست

پرنده در قفس خیش

خاب می بیند.

«ه.الف.سایه»

نظرات 25 + ارسال نظر
دلسوختگان شنبه 30 اردیبهشت 1396 ساعت 00:19 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

وزن ها هم بی وزن بودند . . .
فاصله ها هم تنها بودند . . .
هیچ بود غصه های آدمها . . .
بادها میزبان هیچها بودند . . .


دلی که بر دریا نزند ؛
فارق از هر گونه عشق و رهایی بود . . !!


سلام محمد رضای عزیز . . .
اردی بهشت رفت و باز خاطره هایش با ما ماند . . .
امید که شاد و تندرست باشید مهربان دوست . . .
انشاا... .


سلام بهرام جان
بله اردیبهشت رفت و خاطره هایی خط خطی اینبار از خودش گذاشت
امیدوارم شما هم خوش و موفق باشی

دلسوختگان شنبه 30 اردیبهشت 1396 ساعت 12:44 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

مرا یارا چنین بی‌یار مگذار
ز من مگذر مرا مگذار مگذار
به زنهارت درآمد جان چاکر
مرا در هجر بی‌زنهار مگذار

طبیبی بلک تو عیسی وقتی
مرو ما را چنین بیمار مگذار
مرا گفتی که ما را یار غاری
چنین تنها مرا در غار مگذار

تو را اندک نماید هجر یک شب
ز من پرس اندک و بسیار مگذار
مینداز آتش اندک به سینه
که نبود آتش اندک خوار مگذار

دمم بگسست لیکن بار دیگر
ز من بشنو مرا این بار مگذار


" مولانا "

دلسوختگان یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 ساعت 20:33 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

تصور کنید مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده.
تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد.
مرد فقیر داستان ما هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد.
به سراغ داروفروش می رود و التماس می کند.
به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو را برای همسر بیمارش به عنوان وام یا قرض به او بدهد.
داروفروش به هیچ وجه راضی نمی شود، به هیچ وجه.
حالا مرد ما 2 راه دارد:
1. یا دارو را بدزدد
2. یا نظاره گر مرگ همسرش باشد.
مرد دارو را شبانه می دزدد و همسرش را از مرگ نجات می دهد.
پلیس شهر او را دستگیر می کند.
کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به 2 سؤال جواب دهند:
1- آیا کار آن مرد درست بود؟
2- آیا برای این دزدی، مرد باید مجازات شود؟ چرا؟
داستان معروف کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشید.
وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سؤال بدهید، من می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهمترین قسمت این سنجش، پاسخ به سؤال "چرا" در سؤال دوم بود.
هر کس جواب متفاوتی می داد.
حتی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سؤال پاسخ دادند:
-آری، باید مجازات شود، دزدی به هر حال دزدی است.
- زیر پا گذاشتن مقررات به هر حال گناه است، فارغ از بیماری همسرش.
- کار آن مرد درست نبود، اما مجازات هم نشود. زیرا فقیر است و راهی نداشته.
اما هنگامی که از گاندی این سؤال را پرسیدند، پاسخ عجیبی داد.
گاندی گفت: کار آن مرد درست بوده است و آن مرد نباید مجازات شود.
چرا؟
زیرا قانون از آسمان نیامده است. ما انسانها قانون را وضع می کنیم تا راحت تر زندگی کنیم. تا بتوانیم در زندگی اجتماعی کنار هم تاب بیاوریم، اما هنگامی که قانون منافی جان یک انسان بی گناه باشد، دیگر قانون نیست. جان انسانها در اولویت است. آن قانون باید عوض شود.
گاندی گفت: انسان بر قانون مقدم است.
کلبرگ پس از شنیدن سخنان گاندی گفت: بالاترین نمره ای که می توان به یک مغز داد، همین است.

این نوشته سراسر مغالطه است

دلسوختگان سه‌شنبه 2 خرداد 1396 ساعت 11:45 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

مهم نیست چقدر می مانی؛ یک روز، یک ماه، یک سال؛
مهم کیفیت ماندن است.
بعضی ها در یک روز تمام دنیا را به تو هدیه می دهند.
گاهی بعضی ها یک عمر کنارت هستند، جز درد هیچ چیز برایت ندارند، خوره می شوند و می افتند به جانت و تا ته روحت را می خراشند.
بعضی ها ناب هستند و به تو لحظه های ناب تر هدیه می دهند.
این بعضی ها مهم نیست چقدر بمانند.
هر چقدر هم که زود بروند، یادشان، حس خوب بودنشان تا همیشه هست.
این آدمها و این لحظه ها را دیوانه وار دوست دارم.
حس خوب آدم بودن را به من هدیه می دهند.

دلسوختگان سه‌شنبه 2 خرداد 1396 ساعت 17:39 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

راه آزادی و مدنیت نه از خیابان
با مشت‌های گره کرده بلکه از
آرامشِ کتابخانها می‌گذرد

برای همین است که کتابخانه
در سرزمینهای به خواب رفته
امن‌ترین مکان برای عنکبوت‌هاست ..!؟

دلسوختگان سه‌شنبه 2 خرداد 1396 ساعت 22:12 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

خطرناکترین جمله دنیا : من همینم که هستم ..!؟

چرا فکر می کنیم در جایی که قرار داریم ، بهترین جای دنیاست یا آنچه داریم ، کافی ست و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نداریم یا آنچه که می دانیم ، می تواند ما را به سرمنزل مقصود برساند ؟
یک اصل مهم در پیشرفت و توسعه می گوید : هر زمانی که برچسب بهترین یا کافی ست را بر خود بزنیم ، همان لحظه سیر نزولی نمودار رشد ما آغاز می شود . مفهوم این اصل به هیچ وجه طمع کاری و قانع نبودن و زیاده خواهی نیست ، بلکه زیاد خواستن است .
پس لازم است هنوز هم اصولی را جهت تغییر تمرین کنیم .
مهمترین رقیب ما فقط خودمان هستیم . ذره ذره تغییر کنیم .
غرور ، لجاجت و تعصب مانع تغییرند .
روشهای تکراری فقط نتایج تکراری را در پی خواهند داشت ..!؟

رفیق پاییزی پنج‌شنبه 4 خرداد 1396 ساعت 00:25

سلام

این نوشته خیلی خیلی خوبیه ... جدا !
شاید باید یک روز به این سوال داستایوفسکی جواب بدهیم ... همه ما !
که
خوشبختی ارزان یا رنج متعالی ،کدام بهترست؟
شاید هم هیچ کدام ...

دلسوختگان جمعه 5 خرداد 1396 ساعت 23:41 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

می بی صفا ،
نی بی نوا ،
وقتست اگر در بزم ما ...
ساقی می دیگر دهد
مطرب رهی دیگر زند

ما را درین زندان غم ،
من بعد نتوان داشتن ،
بندی مگر بر پانهد ،
قفلی مگر بر در زند ...


" وحشی بافقی "

دلسوختگان شنبه 6 خرداد 1396 ساعت 09:05 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

http://www.aparat.com/v/UMFHT

دلسوختگان یکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت 09:04 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

زندگی مانند سفر کردن با قطار است، به همراه ایستگاه ها، تغییر مسیرها و حوادث.
ما با تولدمان به این قطار سوار می شویم و والدینمان کسانی هستند که بلیط این سفر را برایمان گرفته اند.
ما فکر می کنیم که آنها همیشه همراه ما در این قطار سفر خواهند کرد، اما در یک ایستگاه از این قطار پیاده می شوند و ما را در این سفر تنها می گذارند.
با گذشت زمان مسافران دیگری وارد قطار می شوند؛ کسانی بااهمیت مانند: خواهران و برادران، دوستان، فرزندان و حتی عشق زندگی مان.
بسیاری از آنها در طول مسیر این سفر ما را ترک خواهند کرد و جای خالی شان در زندگی ما همیشه به جا می ماند.
بسیاری هم آنچنان بی سر و صدا می روند که ما حتی متوجه ترک کردن صندلی و پیاده شدنشان نمی شویم.
سوار بر این قطار پر از تجربه شادی، غم، رویاپردازی، انتظارات، سلامها، خداحافظی ها و آرزوهای خوب است.
یک سفر خوب همراه است با کمک کردن، عشق ورزیدن، داشتن رابطه خوب با بقیه همسفران و اینکه مطمئن بشیم تمام تلاشمان را بکنیم تا همسفرانمان سفر راحتی داشته باشند.
راز این سفر بسیار زیبا این است که: ما نمی دانیم در کدامین ایستگاه قرار است پیاده شویم.
پس باید به بهترین شکل زندگی کنیم، سازگار باشیم، فراموش کنیم، ببخشیم و بهترین چیزهایی رو که داریم، تقدیم کنیم.
تمامی اینها مهم خواهد بود، چراکه هنگامیکه زمان آن برسد که ما مجبور به ترک صندلی خود بشویم، می بایست برای آنها که سفرشان با قطار زندگی ادامه دارد، خاطرات زیبایی از خود به جا بگذاریم.

دلسوختگان دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت 12:08 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

پایه و اساس عشق

میدونید چرا عشاق نباید زیاد به هم نزدیک باشند؟؟
نیروی جاذبه ای که از طرف خالق در تمام موجودات ودیعه گذاشته شده پایه و اساس عشق است.
با تکامل بیشتر در اتم بصورت دو شخصیت جداگانه الکترون و پروتون در می آیند و در آغوش یکدیگر بصورت هسته اتم ظاهر میشوند. پس از تشکیل دی ان ای و آر ان ای ، این کشش و جاذبه مقداری با آگاهی همراه میگردد و در گیاهان و حیوانات آگاهی تکامل پیدا کرده خود را بصورت غریزه نشان میدهد.
در انسان به علت تکامل بدن ذهنی و ایجاد نفسانیات فرمهای متعدد به خود میگیرند که در نهایت با تصفیه و تکامل بصورت عشق به حقیقت و خدا نمود پیدا میکند.
این کشش و جاذبه ای که به سمت دیگری داریم همان نیروی جاذبه ای است که خدا در همه ما به امانت گذاشته. ما همچون سیارات ، همچون کهکشانها دارای نیروی جاذبه هستیم. وقتی عشق را میشناسیم اول از آنکه عشق را در ما بیدار کرده باید سپاسگذار باشیم حال چه در کنارمان باشد چه رفته باشد. مهم اینست که ما اکنون به این نیروی خدایی درونمان پی برده ایم. وقتی دونفر به هم زیاد نزدیک شوند وقتی ترس از دست دادن همدیگر را نداشته باشند به نیروی عشق بی توجه میشوند با گرفتن آزادیهای همدیگر این نیرو را از بین می برند. دیگر نیروی جاذبه ای باقی نخواهد ماند. به همین دلیل است که جبران خلیل جبران هم میگوید عشاق باید مانند دو ستون سقف معبد عشق باشند نه زیاد دور از هم نه خیلی نزدیک به هم. در غیر این صورت سقف میریزد.

[ بدون نام ] شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 22:36

http://www.aparat.com/v/lLaJZ

رفیق پاییزی یکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت 22:13

سلام

گاه از خودم می پرسم چرا ؛زیبایی !
و جواب من همون چند خط ساده لئو اسپیتزر هست
که :
زیبایی با سرپیچی از قاعده‌ها و ضابطه‌ها به دست می‌آید!

می دونی دوست ناب من
منظورش از سرپیچی خیلی خشن هست ...
یعنی تجاوز به حریم قاعده‌ها، تجاوز
و انحراف از آنها
اما معتقدم که
که هر شکل سرپیچی از ضابطه‌ها موجد دستاوردی زیبایی‌شناسیک نمی‌شود.
این وسط فقط می مونه خودم زیبایی و اینکه آیا واقعا همون قدر زیباست ؟

دلسوختگان سه‌شنبه 30 خرداد 1396 ساعت 09:54 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

دروغ سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شود؛ برای اغراق و خودبزرگ بینی و کم نیاوردن پیش دیگران گفته می شود.
پاول اکمن می گوید: من دروغهای سیاه را بخشودنی می دانم، اما دروغ سفید نابخشودنی است. این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی می برد.ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمی دهیم؛ بلکه خود را فریب می دهیم.
به اندازه ای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد، دچار تعاض و اضطراب و تنش می شویم.
به همان اندازه وادار می شویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامه های توسعه توانایی های فردی خویش جا می مانیم.
راهکار:با واقعیت کنار بیاییم و بفهمیم که نظر دیگران در زندگی ما هیچ تأثیری ندارد.
وزن، سن، قد، تحصیلات، مدرک، نسب خانواده، ارتباط فامیلی، پست، مقام، ثروت، اموال و... هیچکدام دارایی و فضیلت نیست.
در مقابل اینها سلامتی، درک فردی، شعور اجتماعی، فضائل اخلاقی، جامعه دوستان، جایگاه فردی و اجتماعی بدون وابستگی نهایتاً چقدر آرامش داری، مهم است.
قرار بگذاریم هیچوقت دروغ نگوییم، خصوصاً دروغ سفید.

دلسوختگان چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 10:32 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

آورده اند که :
روزی خواجه ای در میان گروهی
از عوام اندر فواید سحر خیزی
سخن می راند

که ای مردم
همانند من که همواره صبح زود
از خواب بر می خیزم عمل کنید که
فواید بسیاری بر آن است

بهلول که در آن جمع بود گفت:
ای خواجه !
تو از خواب برنمی خیزی
از رختخواب بر می خیزی ..!؟

دلسوختگان شنبه 17 تیر 1396 ساعت 18:29 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

نتیجه آمیختگى جهل با وضعیتهاى متفاوت در زندگى بشر :

1- جهل + فقر = جُرم
2- جهل + ثروت = فساد
3- جهل + آزادی = هرج و مرج
4- جهل + قدرت = استبداد
5- جهل + دین = تروریسم

حال به جای جهل ، علم بگذار !
بنگر علم با وضعیتهاى متفاوت زندگى چه میکند ؛

1- علم + فقر = قناعت
2- علم + ثروت = نوآوری
3- علم + آزادی = خوشبختی
4- علم + قدرت = عدالت
5- علم + دین = استقامت

"این یک قانون است ؛ تو قانون مدار باش !!"

دلسوختگان یکشنبه 18 تیر 1396 ساعت 18:35 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

داستان کوتاه :

حکایت اخراج مورچه

مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می شد و بلافاصله کار خود را شروع می کرد.

مورچه خیلی کار می کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.

سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می کرد، متعجب بود.

شیر فکر می کرد اگر مورچه می تواند بدون نظارت این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.

بنابراین شیر یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشات خوب مشهور بود، به عنوان رئیس مورچه استخدام کرد.

سوسک در اولین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد.

سوسک همچنین به همکاری نیاز داشت که گزارشات او را بنویسد و تایپ کند... ... سوسک بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفن ها یک عنکبوت استخدام کرد.

شیر از گزارش های سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که توسط مورچه صورت می گیرد، استفاده کند. تا شیر بتواند این نمودار ها را در گزارش به مجمع مدیران جنگل به کار برد.

سوسک برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد... ... سوسک برای اداره واحد تکنولوژی اطلاعات یک زنبور نیز استخدام کرد.

مورچه که زمانی بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش می کرد، کاغذ بازی های اداری و جلسات متعددی که وقت او را می گرفت دوست نداشت.

شیر به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار می کرد، بکار گمارد.

این پست به ملخ داده شد.

اولین کار ملخ خریداری یک فرش و صندلی برای کارش بود.

ملخ همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آنها را از اداره قبلی خودش آورد تا به او در تهیه و کنترل بودجه و بهینه سازی برنامه ها کمک کند...

محیطی که مورچه در آن کار می کرد، حال به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمی خندید و همه غمگین و نگران بودند.

با مطالعه گزارش های رسیده شیر متوجه شد که تولیدات مورچه کمتر از قبل شده است.

بنابراین شیر یک جغد با پرستیژ را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریت داد تا امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخص و راه حل ارائه نماید. جغد سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است.

و باید تعدیل نیرو صورت گیرد.

و بنابراین ،
شیر دستور داد که مورچه را اخراج نمایند

زیرا
مورچه دیگر انگیزه ای برای کار نداشت.

و این هست حکایت سیستمهای اداری ما

دلسوختگان دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 12:31 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت .
اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت

مردی که کنار جاده ایستاده بود
فریاد زد کجا می روی ؟

مرد اسب سوار جواب داد
نمی دانم از اسب بپرس !

این داستان زندگی خیلی از مردم است
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ،
بدون اینکه بدانند به کجا می روند !؟


" دارن هاردی "

دلسوختگان پنج‌شنبه 22 تیر 1396 ساعت 13:32 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

http://dl.irmp3.ir/data/song/Emad_Ram-Sepid_o_Siah-(WWW.IRMP3.IR).mp3

دلسوختگان پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 12:15 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

شاید این متن زندگی خیلی ها رو تغییر بده .

ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !

‏( ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ‏) ‏

دلسوختگان یکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت 12:42 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

همه ی آدم های خوب زندگی یک طرف ،
اما آنکه سکوتت را می فهمد چیز دیگری ست .

در زمانه ای که شاید حرف هایت را کمتر کسی درک کرده باشد ،
شنیدن سکوت از چشم هایت کار هرکسی نیست .

همه ی آدم های خوب زندگی همانقدر خوب اند و دوست داشتنی اما بعضی ها جوری نگاهت را می خوانند که خودت انگشت به دهان میمانی ، ناغافل در چشمات
برق عجیبی می افتد ،
سرت را پایین می اندازی و در دلت بلند بلند میخندی

چه کیفی می دهد داشتن کسی که سکوتت را بخش به بخش بلد باشد ،
در عصری که حرف هایت را نمیشوند ،
کلامت را نمی فهمند ،
و خاموشی ات را به سخره می گیرند ..!

[ بدون نام ] دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 14:31

به مناسبت اینکه صفحه دیر دیر آپ میشه من یه جمله دارم :
انتقاد ، جان دوستیست ...
اگر نباشد یا عاشقید یا مستاصل !


لابد می دونی کیم .

دلسوختگان چهارشنبه 8 شهریور 1396 ساعت 16:33 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

عشق گر خواهی بباید
خویش را شیدا کنی
خویش را باید بسوزی
عشق را پیدا کنی
دردها باید کشیدن
رنج ها باید چشیدن
خویش را باید بسوزی
عشق را باید بسازی
من پیام آورده ام
ای مردمان عاشق شوید
من نه فرعونم نه موسی
من نه زرتشتم نه عیسی
من نه در غارم نه در مسجد
نه معبد نی کلیسا
از شمایم مردمان ، عاشق شوید .


http://file.tehranmusic.info/NEW/s3/Ashegh%20Shodan%20Fayede%20Nadare%20-%20wWw.SadSong.ir.mp3

دلسوختگان جمعه 1 دی 1396 ساعت 22:34 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

یاد دوستان حک شده بر قلبهای ماست . . .
این یاد همیشه همراه زندگی ماست . . .
گر اندکی فاصله اُفتد در این ما بین . . .
آرزویمان دوباره دیدن دیدارهای ماست . . .


یلدایتان مبارک . . .
ایامتان بکام . . .
زندگیتان شیرین . . .
روزگارتان سرشار از عشق . . .
شاد و همیشه تندرست باشید . . .
انشاا... .


http://dl.irmp3.ir/data/song/Esfandiar-Masti-(WWW.IRMP3.IR).mp3

عبور از من یکشنبه 19 مرداد 1399 ساعت 20:07 http://Elahe131353.blogsky.com

سلام هنرمند
بااحترام_ از این نوشته‌ی خوب‌تون استفاده کردم...

ممنون که اجازه گرفتید
لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد