پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

دور گردون گر دو روزی...

سال ها پیش محسن مخملباف فیلمی ساخت با نام«شب های زاینده رود» که هیچ وقت مجوز پخش نگرفت. تمام حرف این فیلم این بود که همه ی انسان ها در وجود خود موجودی موذی و دیکتاتور دارند که می تواند به راحتی به دیگران ظلم کند و هر کسی که  در شرایطی، مظلوم واقع می شود به طور یقین در موقعیتی به همان شکل قرار می گیرد و این بار می تواند همان ظلمی را که به او رفته بر دیگری روا دارد و این انتخاب اوست که ظالم باشد یا نه

یعنی هر مظلومی خودش به شکلی ظالم است یا دست کم می تواند باشد. عجیب است از انسانی که در شرایطی سخت قرار گرفته و درد کشیده و رنج برده و مظلوم بوده و حال درست همان ظلم را بر دیگری روا دارد و هیچ دردش نیاید و حالش را ببرد.

آن فیلم تمی عاشقانه داشت ولی از تزی دفاع می کرد که خیلی غیر ملموس در زندگی بسیاری از ما نقش اساسی دارد. هیچ کس خوب مطلق  یا بد مطلق نیست، مهم این است که وقت انتخاب و وقتی که قدرت داریم کمی به دردهایمان بیاندیشیم به دردهایی که هیچ وقت علاج نشدند، مزمن اند و گاهی مثل زخم کورک سر باز می کنند و خوشی هایمان را می بلعند، ان وقت اگر بیدار بود شاید وجدانمان درد بگیرد از ظلمی که به دیگری می خواهیم روا بداریم و روزی دردش خودمان را فلج کرده بود.

عقده هایمان را شفا بخش باشیم با مهر با محبّت و دستکم با ظلم نکردن به دیگری که سلسله وار می گردد و بر شانه ی عزیزانمان می نشیند.


م.ر.الف.۹۵/۱۰/۱۸

دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود که می خاهی  او را از رویاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی.

«مارکز»

نظرات 7 + ارسال نظر
parvazesorkh دوشنبه 20 دی 1395 ساعت 11:04 http://parvazesorkh.blogsky.com

نمیدونم چرا اما یاد این جمله افتادم که وای به شکنجه شده ای که خودش شکنجه گر شود.
دقیقا ( مربوط به جمله مارکز) و خیلی بجا دست کم برای من.
به امید روزی که آرامش بخش دلها باشیم .

حالاذاگر آرامش بخش هم نبودیم دستکم رنجی بر دلی نیفکنیم
شاید گاهی مواقع حتا تصمیمی کوچک کسی را شکنجه کند.!

دل سوختگان سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 21:10 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

و اندر حکایت زمانه . . .
روزی مظلوم و . . .
روز دگر ظالمی . . !؟

بی وقفه از چنین روزگاری . . .
هست در خُلق و خوی هر آدمی . . .
آن که را علمی از جهان بود . . .
گوش از پند و اندرزی بود . . .
حقیقت را جستجو کند . . .
واقعیت را دریابد . . .
داند که دور گردون یک شکل نبود . . .
این روزگار پایدار هر روز نبود . . .
بسر خواهد آمد هر دورانی . . .
تلخ و سخت یا که پُِر از شادی . . .
آن را که آگاه بود . . .
آینده نگر و عاقبت اندیش بود . . .
کاری نکند که رود به پشیمانی . . .
روزگاری که پس دهد به تأوانی . . .
تا که هست بالا ، مهرورزی کند . . .
تا که رفت پایین ، به او مهربانی کنند . . .
نشود غُره به امروزش . . .
که می داند عاقبت از فردایش . . .

" بداهه - دلسوختگان "

سلام محمد رضا جان . . .
تلنگری زیبا و ژرف اندیشیدن هست نوشتارت .. دستمریزاد . . .
چقدر زیبا بیان داشتی و عالی اشاره کردی . . .
ممنون و سپاس بیکران از شما مهربان دوست ارجمند و بزرگوارم . . .



در این درگه که گه گه کُه ، کَه و کَه کُه شود ناگه
مشو غِرَّه به امروزت که از فردا نِه ای آگه . . !؟

سلام بهرام جان
ممنونم
این نکته را فراموش نکنیم که شاید برای جبران وقتی نباشد دیررشود

نسترن سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 21:42 http://nas-taran111.mihanblog.com

به نظرم هر اتفاقی هم می افتد ... مظلومی که ظالم می شود یک باره یا عقده های درونیمان که ما را یک باره به شکلی عجیب در می آورد یر می گردد به وانمود ها و دروغ هایی که خودمان آن قدر نا محسوس به خودمان می گوییم که شاید فقط لحظه ی مرگ بتوانیم درک کنیم ...
کاش آتش فشانمان همیشه فعال باشد ... همیشه خود را به چالش بکشیم و به خودمان بفهمانیم چه چیزی نیست چه چیزی باید نباشد چه چیزی باید باشد ...
...
این پست را دوست دارم ...
خیلی دوست دارم
-دلتنگی ...دلتنگی وقتی بیاید مهمان همیشگی خانه می شود... :(
سپاس برای این پست دوست اش دارم

خاهش می کنم

دل سوختگان چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 14:59 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

جایی خواندم . . .

دیکتاتور امروز . . .
مبارز دیروز . . !!
و مبارز امروز . . .
دیکتاتور فردا . . !؟

در حالت عادی همه خوبند و درستکار . . .
اما ! در شرایط خاص است که معلوم می کند هر کسی چند مرده حلاج است . . !؟

خداوند می فرمایند :
به حسابهای خود رسیدگی کنید ، قبل از آن که به حسابهای شما رسیدگی شود . . .

و این بشر خفته در جهل و جهالت می اندیشد ، عمری جاودان دارد و هرگز مرگ برای او نیست .. پایانی و روز حساب رسی ندارد .. جایی که به اندازه سر سوزنی اعمال و کردارها ، وزن و سنجیده می شوند . . !!!؟؟؟

نشکنیم دلی را . . .
زخم نکنیم قلبی را . . .
اگر ظلم و جوری کشیدیم . . .
روا نکنیم کسی را . . .

دقیقن دوست من
شرایط خاص هست که عیار انسان ها رو نشان می ده
لحظه ای فکر کن اگر روز حساب آنطور که تو باور داری نبود
چه می شود؟
چه می کنی؟

رفیق پاییزی چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 21:24

سلام

من البته ارتباط جمله آخر نوشته رو با کلیت متن نگرفتم !
و حرف هم برای گفتن زیاد است در این مورد ...
اما
من فکر می کنم ،انسان ها یادشون میره !؟
به جمله صادق هدایت یه نگا بنداز :
"خودم بچشم خودم بیگانه ام، در شگفت هستم که چرا زنده ام ؟"
و به این موضوع فکر کن
که چرا انسان ها یادشون می ره یا شاید بعد از اینکه آرمان هایشان رو در دسترس نمی بینن ،خودشون سعی در فراموشی می کنن .
انسان ها یادشون میره چه هستند و چه می خواستند باشند ؛روزمره و ذره ای میشن از اطرافیان منفک و منزی می شن ...
شاید به همین دلیل باشه که هدایت اسم کتابش رو "زنده به گور " گذاشت ...
________دوست ناب من

برای جمله آخرت همین رو بگم که تسلای این جهان این است که رنج مداوم و پیوسته ای وجود ندارد ... غمی می رود و شادی باز زاده می شود .
بلی صحبت ،صحبت ز بی پروایی است !
میگه :
از علایق ، نیست پروایی دلِ بی تاب را
هیچ دامی مانع جولان نگردد آب را

ت.ن
شخصا برخی نوشته های فاشیستی و راسیستی (دومی خطرناک تره) صادق هدایت رو قبول ندارم اما خب؛ ...دیگه ... دیگه !

پاراگراف پس از اسمذو تاریخ پی نوشت هست و جدا از متن معنای خودشو دارد.
قبول دارم که انسان ها وقتی از اظطرار خارج میشن یادشون میره
درست میگی
مشکل امثال من اینه که فکر می کنیم بخش تحلیل منطقی مغز یعنی لوب پیشپیشانی یا فرونتال در همه به یک شکل کار می کنه در صپرتی که برخی از آدم ها در وقت خوف فقط به خودشون فکر می کنند و لاغیر

رفیق پاییزی پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 23:15

قاضی به پاپیون:
اتهام تو قتل کسی نیست. جرم تو بدترین جرمیه که یک انسان می تونه مرتکب بشه.
من تو رو برای هدر دادن زندگیت محکوم می کنم.
و مجازات تو زندگی به جای مرگ است.
فیلم جالبی بود ...

فوق العادست این فیلم
این صحنه مربوط میشه به کابوس پاپیون
من بیش از پنجاه بار این فبلمو دیدم
فیلمی در ستایش آزادی

اسماعیل بابایی یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 13:23 http://fala.blogsky.com

یادش بخیر! فیلم را با ویدئو تماشا کردیم...
موافقم که آدم ها نه سیاه مطلق و نه سپید مطلق اند؛ آدم ها را در موقعیت ها می توان شناخت.

آن پی نوشت از مارکز هم خیلی به دلم نشست،
سپاس!

دقیقن فیلم مال زمانی بود که تازه وی اچ اس اومده بود
فکر کنم اصلن سیاه و سفید بود فیلم
من از شما ممنونم دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد