پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

از چار جهت...

« من هنوز زنده ام » این جمله ی پادشاهی مبارز بود که پس از شکستی سهمگین در غروبی دلگیر بر بلندی مشرف به دشت، همان دشتی که شکست را در آن چشیده بود رو به رقیب گفته شد. پادشاهی که در چشم بر هم زدنی به بلندای یک روز، مُلک و رعیت  بداده و باخته بود آنچه را که رقیب می پنداشت دارییش است امّا خیش را نه... و این یعنی که روز بر می آید.

در ادامه:

در استادن و ابرام ورزیدن از بهر آنچه تو را توشه ای اندر خورجین سر نوشت نبُود، چراغ در ره باد افروختن و آب در هاون کوفتن است. آنچه که چون آفتاب که بر گستره ی گیتی تابد بر جهانٍ قیرگون تو سایه فکنده، جرثومه ی بد تراش تنهایی است که ماننده ی یوق، آنچنان که خود را بر سر و بالای بندی، مستولی می کند و خاه نا خاه آن بخت برگشته باید که دست و گردن در رهنش بدارد و بپذیرد، که جهد برای رهیدن، هیچ دخلش نمی دارد الّا زخم و تاول، تو نیز این بپذیر که یار و انبازی جز عجوز تنهایی در اندیشه مداری که گر جز این باشد، زخم اندر روح و تاول اندر دل بنشانی و اینت پایاب خاهد بود.

جرعه ای می:

به یادگار کسی دامن نسیم صبا

گرفته ایم و دریغا که باد در چنگ است

بکُش چنان‌که توانی که بی مشاهده ات

فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است

ملامت، از دل سعدی فرو نشوید عشق

سیاهی از حبشی چون رود؟ که خود رنگ است

حرف حساب:

کهنه حریفی که در این کارزار بدان پایه جوانمرد بود که به گاه چیره شد چون بر قفا بود دست بر خنجر نبرد و زخم کاری نکاشت بر من اولاتر است از رفیقی که خیش را شفیق پنداشت و به گاه تیره روزی دریغ بداشت آنچه را می توانست و‌نکرد.

م.ر،الف.  یکم امرداد نود و پنج


پی نوشت:

همراهان گرامی پست بعدی وبلاگ نقد کتاب « ملکوت » اثر بهرام صادقی است. خوش حال خاهم شد که به جهت همراهی و همفکری پیش از ارسال نقد، کتاب را مطالعه کنید (چاپ قدیم ۹۰ صفحه   چاپ نوین۱۲۰  صفحه)

نظرات 9 + ارسال نظر
نسترن شنبه 2 مرداد 1395 ساعت 19:21 http://nas-taran111.mihanblog.com

از چار جهت ...
حرف حساب ... حرف زندگی ست. سپر ماندن است. دل کندن از کسی ست که رفیق است. و اتفاقن شفیق. اما دریغ می ورزد. دریغ ورزیدن کار امروز آدم هاست. هر چه رفیق تر ... دل اندوه گین تر. کم نمی بینم. این پاراگراف دیدنش جلوی چشم زخمی می کند قلب را.التیام این قلب زخم خورده همین بس که دشمن ...دست می کشد.
به چشم دیده ام و ساعت ها برایش گریه کردم. بر این حرف حسابی که برای هر کسی هم رخ می دهد. چه کوچک باشی چه بزرگ. چه رند باشی چه یک آدم ساده لوح باشی که گوشه ای را اشغال کرده نفس می کشد تا بمیرد... برای هر کسی پیش می آید. همیشه پیش روی آدمی ست. همیشه پیش روی آدمی ست و باید پشت سر گذاشتش ب وقت تنهایی.
پاراگراف دوم ... تسلیم را نشان می دهد. اما تسلیم خود به حوادث نه ... تسلیم حوادث به خود. نوع دیگری از شجاعت مبارزی که می گوید من هنوز هستم.
ابتدای خاندن این دو پارا گراف را دیر فهمیدم. اما بعد که فهمیدم دیدم از جهتی و در هر حالی تمام این چهار جهتی که در این پست نگاشته شد به وقت خود شجاعت می طلبد. همان شجاعت پادشاه.
فراخنای جهان ... برای کسی که وسعت می یابد بر همه ی جهت ها همیشه تنگ بوده.
آخ که چه قدر نوشته با دلم بود و چه قدر ژرف بود.
سپاس.
خاندن نوشته های عمیق این وبلاگ همیشه حس خوب بزرگ شدن و یاد گرفتن در خود داشته.
ممنونم که این جا هست.
همیشه مانا باشید و سلامت.

سلام
دل کندن شاید نه گلایه است و تجربه
خیلی از مواقع وقتی ما به واقعیتی تلخ برخورد می کنیم بار تحملش سخته و بردباری ما رو از بین می بره
قسمت دوم به سبک سهل و ممتنع نوشته شده سبک و شیوه ی سعدی البته من کجا و او کجا ولی برای درکش باید‌که چندبار خانده شود
سرنوشت محتوم برخی آدم هاست.
ممنون از حضورتون

دل سوختگان یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 09:23 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

گاهی . . .
یک شبه هر آنچه بوده و هست ، بر باد می رود . . !!
گاهی . . .
صد سال تلاش ، به یک شبه به بار می نشیند . . !؟
و در این میان پند و اندرزهاست که دنیا نمی ماند !! اما آدمی ست که همیشه می ماند ، چه زنده به حیات ! و چه با یاد و خاطراتش بر دل و ذهنها !؟

و آنکه نیک و نکویی کاشت بر دلها ، و یادی زیبا نشاند بر قلبها .. از محبت ، از عشق ، بی دریغ مهرورزی ها .. تنها اوست که سود بُرد از زیستن !! و آنکه کشید زخمی بر دلها ، و کاشت کینه بر قلبها .. از زشتیها ، از پلیدیها ، بی هوا ضربه زندنها .. تنها اوست خوار و ذلیل گشت به دنیاها !؟

مرد را ، مردی بایدت . . .
هنرت ، جوانمردی باشدت . . .
ورنه هر گربه ای . . .
موی و سبیل داشتدت . . .

سلام محمد رضا جان .. زیبا بیان نمودید . . .
موفق و همیشه شاد و تندرست باشید . . .
انشاا... .

بله گاهی..،
از ما تنها خاطره ای به جا می ماند وبس...
سپاس بهرام جان

parvazesorkh یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 09:38 http://parvazesorkh.blogsky.com

اینگونه اعتماد به خود داشتن و بر باورهای خود استوار بودن کار بسیار سختی است که ازعهده هر کسی برنمیاید اینکه در کشاکش روزگار همچنان استوار بمانی و خودرا نبازی اهتمام بسیار میخواهد.
به سرنوشت و تقدیر اعتقادی ندارم خودمان برای خودمان میبافیم اگر درست درآمد میگوییم دستمان درد نکند اگر اشتباه بود میگوییم تقدیر رقم زد همیشه باورم این بوده که اگر بخواهیم و درست اقدام کنیم هرآنچه باشد بدست میاوریم (البته خودم در این مورد افتضاح عمل کردم شاید بهتر بود به تقدیر اعتقاد داشتم تا اینقدر خودم را سرزنش نکنم)
و اما حرف حساب که خیلی هم حسابی است اما بقولی مگه میشه مگه داریم؟؟؟؟؟؟

بله
از یک جایی به بعد اگر داشته هایت را باور داشته باشی و درست بودنشان محرز شده باشد همچنان بر روی اعتقادات استوار می مانی حتا اگر شاه بی سرزمین باشی
در مورد تقدیر درست می گویی فقط یه نکته باقی می ماند گاهی هر چه می زنی به در بسته می خورد نمی شود که نمی شود.
آره در مورد حرف حساب کم نداریم از اینجور به ظاهر رفقا که درست وقت نیاز شانه خالی کرده اند و ترجیح را بر نبودن داده اند شوربختانه

دل سوختگان یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 23:00 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی درین ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

سر منزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد

چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد

احوال گنج قارون کایّام داد بر باد
در گوش دل فرو خوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقیب شمع است اسرار ازو بپوشان
کان شوخ سر بریده بند زبان ندارد

کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد

"حافظ"

به به ممنون

اسماعیل بابایی دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 09:53 http://fala.blogsky.com

چه خوب به نثر قدیم نوشته ین. جالب بود برام.
خوشحالم که می خواین به «ملکوت» بپردازین؛ خیلی عالیه. کتاب رو خونده م، اما فکر نکنم بتونم دوباره بخونمش، با این حال خیلی برام جالبه که می خواین درباره ش بنویسید.

سپاس دوست عزیز
همین که یه بار خوندین کافیه

نسیم دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 17:08 http://without-smile.blogsky.com

بدون هیچ شکی ما خودمون معمار زندگی خود مون هستیم اما خیلی اتفاقها هستند که جزو طرح الهی ما نیستند...
این به این معنا نیست که هرگز اتفاق نمی افتند...ما انسانها هر چه که اراده کنیم رو میتونیم به دست بیاریم اما اتفاقهای خارج از محدوده ی طرح الهی ما برامون چیزی جز فلاکت به ارمغان نمیارن...من نگاهم به سرنوشت ، چیزی جز این نیست..
در مورد حرف حساب با شما موافقم...
من دوستانی داشتم که وقتی هیچ چیزی در بساطشون نبود مهربان و دوست داشتنی بودند...
اما بعدها وقتی چرخ روزگار بر وفق مرادشون چرخید، تبدیل به غریبه های شگفت انگیزی شدند..کسانی که تنها در روزهای سخت زندگیشون سراغ ما رو میگیرند دقیقا کسانی هستند که در لحظات سخت زندگی ما کنارمون نیستند...
+برای من حذف داوطلبانه ی چنین کسانی، بزرگترین دستاورد گذر زمان بوده...:)

طرح الاهی.... چه ترکیب سنگینی
یه بار شعر معروف انواع رفیق را برات می نویسم جالبه
دقیقن حذف اینها کمک شایانی بهمون می کنه

sh چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 23:49 http://osghoolanjz.blogfa.com

جرعه ای می ناب نسیبمان شد!تشکر از انتخابتان

قربان شما لطف دارید

مژگان پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 17:01 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ راستش به خاطر استفاده از نثر قدیمی من زیاد متوجه منظورتون نشدم .
+ ولی خوشحالم خوبیدُ هستیدُ می نویسید.

سلام
ممنونم لطف دارید

عبور از من پنج‌شنبه 16 تیر 1401 ساعت 11:11 http://Elahe131353.blogsmy.com

درود بر شما

آنچه در ادامه نوشتید رو با تمام وجود درک می کنم

بسیار هم خوب...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد