پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

جاذبه های جنسی ‌ و ایجاد کشش در مخاطب

چند روز پیش داشتم به تکنیک «تلویح» در ادبیات داستانی فکر می کردم، فکر کردن به این مقوله ذهنم را کشاند به نقش «جاذبه های جنسی» در ادبیات و همین شد دریچه ای که به روی نقش این جاذبه در کلّ هنر باز شد.

البته رویکرد این نوشته با جریان « هرزه نگاری « در هنر یا چیزی که خودش را تنها به  قصد کشاندن مخاطب در وادی« شه وت » بروز می دهد، بسیار بسیار متفاوت است. قصد این نوشته اصلن نقد یا توصیف این گونه کارها نیست.

با کمی دقت متوجه می شویم بسیاری از داستان های معروف بلند و شناخته شده  با تکنیک « جاذبه ی جنسی» آغاز می شوند.

«همسایه ها» اثر زیبای استاد احمد محمود فقید با جریانن جنسی بین خالد و بلور خانم زن امان آقا آغاز می شود که محمود در آغاز می خاهد اشاره ای به بلوغ خالد داشته باشد.

نمونه ای دیگر رمنس« کلیدر» اثر زیبای استاد محمود دولت آبادی است که اگر چه صحنه ی نخستینش  گرته برداری از اثر منظوم نظامی گنجه ای است امّا جاذبه ای شیرین برای خاننده پدید آورده این جاذبه همان لخت شدن و شنا کردن مارال در برکه و دید زدن و توصیف گل محمّد از اندام مارال است.

در آثار دیگری هم به وفور می‌توان از جاذبه های جنسی یاد کرد. مثلن شناخته شده ترین داستان ایرانی «بوف کور» با درونمایه ای اینچنینی نوشته شده.

«سنگ صبور» چوبک  هم همینطور، در آنجا ما زنی را داریم به نام بلقیس که شوهر دارد امّا ذهنش فاحشه است و زنی دیگر که فاحشه است با ذهنی معصوم و مجبور. چوبک ناتورالیست در این اثر که کار را تمام کرده و در دیالوگی بین بلقیس و همسر معتادش از کلمات و تعبیرات جنسی طبقه ی پایین دست هم استفاده کرده و حالا اگر سینما را ادامه ی مدرن ادبیات داستانی بدانیم فکر نمی کنم  نیاز باشد که در مورد این مقوله و استفاده اش در سینما حرفی بزنیم

در شعر نیز همین گونه است منتها به شکلی ملیح تر از نشانه های جنسی استفاده شده مثلن حافظ برای توصیف بت زیبایش از لب شیرین و ساق سیمین و چشم خمار استفاده می کند و خیّام با زیبا رخی در گوشه ی دنجی تنها بودن را بهتر از بهشت می‌داند و لذلیذ جنسی را نقد و وعده ی بهشت را نسیه می نامد.

اگر "دگرباش گرایی" شاعران که دکتر سیروس شمیسا تحت عنوان" شاهد بازی " به رشته ی تحریر در آورده به آن بیفزاییم که نور علا نور است. ایرج میرزا را هم که اصلن ولش کنید، مردک عزب اوغلی«شوخی» 

فراموش نکنید که یکی از پر فروش ترین کتاب ها در طول ادوار، کتاب « دیوان ایرج میرزا» بوده که سالهاست کتابفروشی ها، ترکیب بدون سانسور را هم به تبلیغ آن می افزایند.

در باقی هنر ها هم همینطور است مثلن‌نقاشی ، در دوره ای  بزرگترین هنرمندانش را سر گرم‌کشیدن اندام زن ها و مردهای لخت می دید که در هم می لولند، در ایران این رخداد با مینیاتور انجام‌ گرفت.

نقاشی در این سبک به مرور تکوین پیدا کرد و همواره ادامه دارد. به این بیفزایید هنر تندیس گری را که در باب « جاذبه های جنسی »  در آن غوغاییست.

شاید بگویید استفاده از این دستاویز در هنر موسیقی غیر ممکن است امّا فراموش نکنید  که جاذبه های جنسی بر دو پایه ی لذّت های دیداری و‌شنیداری استوارند.

نخستین اصوات مربوط به جاذبه های جنسی را در موسیقی خاننده ای زن و فرانسوی در دهه ی ۶۰ میلادی استفاده کرد‌که در جوانی مرد.

بعد ها از این تکنیک در کار خانندگانی دیگر هم استفاده شد ضمن اینکه نمآهنگ های موسیقی پر است از اشاره ها و استفاده ی نرم و سخیف جنسی.

در اواخر دهه ی هفتاد شمسی تحقیقی دانشگاهی در ایران صورت گرفت  و در مجلّه ی « هنر موسیقی» چاپ‌شد که به صورت تلویحی اشاره بر این داشت که رقص های غیر فلکلور با موسیقی ، ریشه در عقده های جنسی دارد. خوب به خاطر دارم که در این مقاله حرکت کمر را به وضوح میل به اعمال جنسی می دانست و علّت آن را نوع موسیقی عیش و لذّت اشاره کرده بود( این نوع موسیقی هورمون دوپامین را افزایش می دهد) 

با کمی دقّت در هنرها متوجه می شویم  که یکی از اساسی ترین کشش ها در هنر « جاذبه ی جنسی » است. در تحقیقی در کانادا که بین چندین زوج جوان صورت گرفت  نتیجه آن شد که بیشتر آن ها دوست داشتند از عمل جنسی دیگران به صورت دیداری و شنیداری خبر داشته باشند و از آن تجربه کسب کنند. کاش می شد در ایران هم چنین آزمایشی انجام داد.

بی خود نیست که هنرمندان این مقوله را دستاویزی برای جذب و‌کشیدن مخاطب به درون داستان استفاده می کنند. برخی البته مهر عشق را بدان می زنند امّا غیر مستقیم از جاذبه های جنسی استفاده می کنند.

قصد نگارنده تقبیح یا تأیید این فرآیند نبود. این نوشتار فقط جستاری بود در باب میل ما مردمان و خاستمان از هنر که البته این همه ی خاسته ی ما از هنر نیست امّا بخش عمده ای از تخیلات ما را تشکیل می دهد.


۹۵/۳/۲۶

م. ر. الف

نظرات 17 + ارسال نظر
علیرضا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 13:22 http://www.cafemed.ir/links

سلام سایت خیلی زیبایی دارید، اگه دوست داشته باشید، خوشحال میشیم تبادل لینک کنیم.
برای ثبت لینک خودتون میتونید به وب سایت ما به آدرس زیر مراجعه کنید، سایت کافه پزشکی با بازدید بیش از 40 هزار و ورودی بالا از موتور جستجوگر گوگل، تاثیر به سزایی در افزایش بازدید سایت و و بلاگ شما خواهد گذاشت.
--> تبادل لینک سه طرفه بر اساس معیارهای جدید گوگل، بهبود ورودی و رتبه سایت شما در گوگل <--

نسترن چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 22:51 http://nas-taran111.mihanblog.com

متن پر بهایی بود. و مثال هایی که زده شد واقعن جذاب بود و باعث کنجکاوی بیشتر برای تحقیق می شد.
در مورد جاذبه ی جنسی از اون جایی که طبیعی ترین و بدیهی ترین میل انسان هست همواره کشیده شدن به سمتش و فکر کردن بهش وجود داره که باعث میشه در هنر که حاصل فکر و خلاقیت انسان هست نمود پیدا کنه.
در ارتباط ها هم چند وقته که دارم فکر می کنم به جزئیاتش معمولا این موضوع کل ارتباط رو تحت تاثیر خودش قرار می ده.
خاطرم هست با دوستی در این باره بحث کردیم و معتقد بود که آدم ها باید بی جنس باشند و این درست نیست که جاذبه وجود داشته باشه که برام مایه ی تعجب بود. 
اینکه خود جاذبه ی جنسی موضوع و درونمایه قرار بگیره یا صرفن ازش استفاده ابزاری برای کشش خاننده بشه هم سهم خاصی در اون اثر می ذاره.
هر چه قدر هم جلوتر می ریم با وجود آزادی ها و اطلاعات همچنان کنجکاوی وجود داره و مدام زوایای خاصی از این موضوع در حال کشف هست.
یک سوال دارم در این باره؟ اون چیزی که خداوند در قرآن ازش به حوری، حورالعین، غلمان یاد می کنه چه برداشتی باید ازش داشت؟ مشخصن این واژه ها در قرآن با معنی آن هماهنگی نداره. یعنی من خودم فکر نمیکنم منظور واقعن حوری چشم سیاه باشه.
کتاب سیروس شمیسا رو در این مورد مطالعه کردم و برام جای شگفتی داشت و خیلی مسائل رو بهش آگاه شدم. چیزی که این اتفاق رو در ادبیات ما چند برابر جلوه می بخشه این هست که این موضوع در فرهنگ ما معمولن مخفی میشه. یکی از استادان ما سر همین بحث شاهد بازی که چه تعبیری از معشوق مذکر و مونث داشته باشه تنها تکیه کرد به بعد عرفانی اون. بخشی از اون می تونه سمبل هم باشه اما اینکه چرا سمبل به این شکل هم استفاده می شه قطعن قابل بررسیه. اینکه حتی مسائل عرفانی هم باشه، و آسمانی چرا برای کشش به سمتش و زیبا تر بیان کردن اش از جاذبه ی جنسی استفاده میشه؟!
به نظرم در این باره هر چه قدر تحقیق کرد بن بستی براش وجود نداره و جذاب تر پیش می ره.
موضوع این متن رو واقعن دوست داشتم و من رو بر اون داشت در این باره دید خاصی داشته باشم و سراغش برم.
ممنونم از این متن پر کشش و جذاب که باعث تامل شد.

سپاس نسترن خانم
در مورد وعده های قرآن باید گفت قرآن انسان ۱۴۰۰ سال پیش را با لذایذی که برایش جاذبه دارد به سمت دین کشانده
من نخاستم به این موضوع درمتن اشاره کنم که قرآن هم در متنش از جاذبه های جنسی محض استفاده می کند.
خیلی صریح باید گفت اشارات عرفانی درتوصیفات دلبرانه و جنسی شعرا بسیار کم است و بیشتر ادبای ملّا مسلک اصرار براین دارند که اشعار محض عاشقانه و گاه جنسی صرف در دیوان شعرا را به عرفان بچسبانند که واقعیت لو نرود.
اشارات شما بسیار بسیار خوب و به جا بود.

دل سوختگان چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 23:28 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

جاذبه جنسی حسی است که خواه و یا ناخواه هر بیننده و خواننده ای را جذب می کند و اگر در نوشتار پدیدار گردد ، باعث بیشتر جذب شدن خواننده می شود و همین امر سبب می شود کل جملات کتاب خوانده شود و هنر نگارنده در ایجاد چنین جو و فضایی با استفاده از جاذبه جنسی معلوم می گردد .. می توان به کتابهای زیادی اشاره کرد از جمله دایی جان ناپلئون و حتی کتاب پاپیون در جایی که با سرخ پوستها مدتی زندگی می کند و باشرفها که یادم می آید تمام جلد و صفخات کتاب نابوده شده بود از بس خوانده شده بود . . !!

سلام محمد رضا جان . . .
زندگی و دنیای را باید کامل پذیرفت ، نمی شود قسمتی و یا بخشهایی را از آن حذف و یا سانسور کرد و یا برای همیشه کنار گذاشت ، این واقعیتی از زندگی تجمعی بشری ست و نوع نگارشی که مخاطب را جذب می کند و چه نویسندگان بزرگی با چنین ترفندی ، بهترین آموختنها و یاد دادنها را به زیبایی بر قلم نوشتار کشیدن و به قول خودمان لُپ کلام را رساندن و نویسندگان ما سالهاست از این هنر محرومند . . !؟

مثل همیشه اشارات شما زیبا و ستودنی ست . . .
موفق و همیشه شاد باشید . . .
انشاا... .

سلام بهرام عزیز سپاس از شما
با شر ف ها اشاره ی عالی ای بود.
رابطه ی جنسی قسمت اعظمی از لذّت انسان است

دل سوختگان چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 23:29 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

ﻏﻨﭽﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﺮﯾﺴﺖ
غنچه ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻧﺪﺍنست ﺍﯾﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﺯ ﭼﯿﺴﺖ !
ﺑﺎﻍ ﭘﺮ ﮔﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﻞ ﺷﺪ ﺗﺒﺪﯾﻞ
ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﻍ ﻓﺰﻭﻥ ﺗﺮ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﯾﮏ ﯾﮏ ﻫﻤﻪ ﮔﻞ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﯿﺪ
ﺑﺎﻍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﺑﺎﻍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺪﻥ ﮔﻞ ؟
ﮔﻔﺖ : ﭘﮋﻣﺮﺩﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﭽﯿﻨﻢ ﮔﻞ ﺭﺍ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ، ﺩﮔﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﻨﺪ ، ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﯿﺎﻩ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎ ﺑﺎﻗﯿﺴﺖ
ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ
ﻏﻨﭽﻪ ﮔﺮ ﮔﻞ ﺑﺸﻮﺩ ، ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﺩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺳﻢ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﻣﯿﺮﻭﺩ ﻋﻤﺮ ﻭﻟﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﺯیست !

tinivini پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 10:37 http://tinivinii.blogfa.com

دیشب سحر تو سکوت و خاموشی نبودن هامو و بودن های شما رو خوندم. محض اینکه بگم خواندمتون برگشتم و نوشتم.تامل برانگیز بود و من اصولا در جواب خیلی چیزها فقط فکر میکنم و خیلی وقت ها نمیتونم حسم رو بیان کنم. دستمریزاد به شما و امثالهم که خوب می نویسید ... خوش به حالتان! از ما تیک حضوری را بپذیرید.

شما لطف کردید
ممنونم اینجا روشن از حضور دوستانی چون شماست
پاینده باشید

مژگان پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 21:44 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ به نظر من همه اینا یک دلیل ساده داره. اونم این هست که جاذبه های جنسی جزو وجود انسانها هستُ نمی شه اونُ از انسان جدا کرد. خالق هنر هم که انسان هست. پس انسان خیلی طبیعی هست که جاذبه های جنسیُ هم مثل بقیه جذابیت ها به هنرش اضافه کنه.
منظورم از هنر سینما و ادبیات و نقاشی و موسیقی و همه اینا بود که گفتید. حتی مجسمه سازی. مثلا مجسمه های ایتالیا رً ببینید.
+ خودم ایتالیا نرفتم ولی تو فیلما که دیدم خُب.
+ و نبایدُ نمی شه هم اونُ سانسور کرد. چونکه جواب نمی ده.

سلام
خوراک هم می تونه جزو جاذبه ها باشه ولی کسی هنرش رو با جاذبه ی خوراکی شروع نمی کنه علّت این که جاذبه های جنسی نسبت به بقیه جاذبه های غرایض بشر مثل طمع یا خوردن گرایش بیشتری داره اینه که بین تمام بشر مشترکه یعنی شاید یک ایسلندی از کباب خوشش نیاد و لذّت نبره ولی قطعن در عطش جنسی با یه بورکینافاسویی و یک عرب و یک چینی و یه ایرانی مشترکه
بسیاری از مجسمه ها و نقاشی ها و حتا موسیقی ها با گرایشات جنسی محض ساخته میشه که موضوع بحث نیست چون قالب اینگونه آثار مقالی مربوط به خود میطلبد.

دل سوختگان جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 13:23 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

تنهایی
برف نیست که بنشیند و آب شود ...!!
باران نیست که
به شیشه دلت بزند و اندوهت را ببرد ...!!
تنهایی درخت است ...!!!!
ریشه می دواند در جانت ...!
قد میکشد در خیالت ...!!
بهار گل میدهد به دلتنگی ...!!
تابستان کلافگی هایت میوه میشود ...
پاییز می ریزد به دیوانگی ...
و زمستان به مرگ می کشاندت ...!
و تو ...
چهار فصلت را هوای پریشانی می گیری
و اکسیژن بی تابی پس میدهی ...
دستانت همیشه گشوده ست ...!!
شایددرآغوش بگیردت ...!!
فصل پنجمی به نام
عشق ...!!!.

سلام .
با پُست گذشت سال بروزم .
ممنون می شوم که تشریف بیآورید و نظر زیبایتان را بگویید ...

زیبا بود
به روی دیده

دل سوختگان جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 22:22 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمی‌توﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽ‍ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ‍ﭘﺮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . باورها و ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﺎ ، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ . آنچنان به تجملات و ظواهر زندگی چسبیده ایم و حاضر نیستیم رهایشان کنیم ، که اصل زندگی را فراموش کرده ایم . ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯾﻢ . ما زندانی افکار خودمان هستیم ..!؟

تمثیل جالب و درخور توجّهی بود
سپاس

رفیق پاییزی یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 01:13

بودایی ها قبل از همه فهمیدند که این دنیا توهمی بیش نیست ...
و این چه خوابی است که شامل همه دنیاست !


برای دوست ناب من

بعضی از راه ها هستند که هرکس جرات پای نهادن به آن را ندارد
زمانی که قدم در این راه نهادم
دو تیغ با خود برده بودم ... دو تیغ !!!
یک فرد چقدر باید از خواب بیزار باشد ؟
یک خودکشی ظریف اوج هنر یک هنرمند است ...
نباید زیبایی هنر را درک کرد .
______________________
چرت و پرت نوشتم
ببخشید
خواستم عرض ارادتی کنم

بودا زودتر از هر کس دیگر فهمید که دنیای اصلی در درون مغز ما جریان دارد و بیرون ار آن توهمی است که دیگران را اسسر خودش کرده
من معتقدم همه ی آدم ها یکجوری جرأت قدم گذاشتن در یک راهی را ندارند یعنی همیشه یک راه هست که برخی در آن روانه می شوند و برخی توان پیمودنش را ندارند.

سپاس که سر زدی

دل آرام یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 14:05 http://delaram.mihanblog.com

چند صباحی نبودم همسایه .. خیلی کم بودم و بیخبر ..
اما جاذبه های جنسی و نقش آن در ادبیات !
اگر از هزل و هجو صرفنظر بشود که باب دیگری دارد در خصوص نگارش ..
پندارم این است . این جهان حول محوری میچرخد که مرکزیت آن جاذبه هایی هست که باعث حفظ تعادل دو کفه زندگی ست .. جاذبه هایی که متعادل هستند و جهت دار و در عین حال سازنده مشروط بر اینکه از لجام گسیختگی و رهایی بی مرز دور باشد
ادبیات هم پیامش انتقال احساس باطنی و مکنونات و مکتوبات درونی ست کهبزرگترین هنرش غلو هر آنچه که در چشم آدم عادی خفیف است .. و زمانی که شاعر دلباخته است باید که معشوقه را چنان توصیف کند که که بگوید آنچه مقوبل نظر وی است بی رقیب و بی دلیل است .

البته در بیان این جذبه ها شاخه دیگری جدا میشود که خود فصل دیگری ست و بحث مجزا
هزل که نوعی نسبت طنز و ناروا در عبارتی دیگر یاوه نویسی به مخاطبی هست نیز اشعاری زیر شکمی حساب میشوند که خود جذبه های جنسی را مد نظر متجلی می سازد حتی مولانا در مثنوی هزلیات بدیع و بی رقیبی دارند ..

سلام خوش آمدی
همسایگان قدیمی و خانندگان خوب نباید که نباشند آن هم همسایه ای چون شما
امید که هر جا هستی خوش باشی
بله من هم فکر نمی کنم اگر در این باب سخنی رانده شود چیزی از جهان هستی کم شود و تعادلش بر هم ریزد.
البته هزلیات و هجویات هم جای خود را دارند گرچه به نسبت طنز سخیف تر و دریده تر نوشته می شونداما بین توده ی مردم جایگاه دارند.
آنقدر که به قول شما بزرگان عرفان هم هزلیات را در خور نوشتار دانسته اند.
به چه نکته ی ظریفی اشاره کردی دقیقن مولانا در مثنوی از جاذبه های جنسی به عنوان نیروی‌ایهام و استعاره استفاده کرده
دقت نکرده بودم سپاس سپاس سپاس که می آیی و می خانی
سرزدن دوستانی چون شما برایم انگیزه است.

دل سوختگان دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 20:10 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

"حافظ"

پسپاس

دل سوختگان چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 11:36 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

بانگ شادی از حریمش دور باد
هر که زاری آفرید
هر کسی لبخند را ممنوع کرد
هر که در تجلیل غم اصرار کرد

طعم شادی از حریمش دور باد
هر که درک عشق و زیبایی نداشت
هر که گل
پروانه
پرواز پرستو را ندید
هر کسی آواز را انکار کرد

شهر شادی از حریمش دور باد
هر که دیوار آفرید
هر که پلها را شکست
هر که با دلها چنان رفتار کرد
هر که انسان را چنین بیمار کرد
هر که دورش از حریم یار کرد

"مجتبی کاشانی"

عالی بود

حامد جمعه 4 تیر 1395 ساعت 01:31 http://mrx.blogfa.com

سلام
در این زمینه هنر مثل یه چرخ که در سرازیری سر داده شده می مونه و کسی هم نمی تونه بسرعت این چرخ برسه تا متوقفش کنه
آیا انتهای این سرآشیبی دره است یا دیوار بنظرم اهمیت داره آخه حاصل این همه تحریک جنسی قراره چی باشه؟

سلام
من با نظر شما خیلی موافق نیستم
اگر از هرزه نگاری بگذریم و به هنر اصیل نگاه کنیم می بینیم که هنر به مسایل جنسی به عنوان یک بعد از ابعاد انسان و زندگی او و‌درگیری هایش با غرایز نگاه کرده و اینکه این بعد از ابعاد انسان خیلی بر وجود‌ وی سیطره دارد.
در مورد قسمت دوم نظرت باید بگم که
در هرزه نگاری که خب معلومه در حال حاضر بزرگترین تجارت جهان که حتا از نفت درآمدش بیشتره تجارت جنسیه کمپانی ها و شرکت های مختلف مربوط به صنعت جنسی دارند پول خرج می کنند برای اینکه مردم به شهوت بپردازند.
می دونستی که کارخانه های تولید کاندوم در خیلی از کشورها تهیه کننده ی فیلم های پورن هستند؟
یا بسیاری ازشرکتهای تولید ابزار جنسی روی جوانان زیرر۲۱ سال سرمایه گذاری می کنند؟
پس اونها می دونند که می خاند به چی برسند... این از این
در مورد هنر ناب هم گفتم این شکل هنر انسان را در درون با غریزه ی اصلیش روبرو می کند اینگونه مخاطب بیشتر و بهتر خودش را می شناسد.
نکته های زیادی هست که اینجا جای سخنش نیست و به همین گفته های غیر مستقیم بسنده می کنم

حامد جمعه 4 تیر 1395 ساعت 14:30 http://mrx.blogfa.com

سلام
بنظرم هنر قربانی جهانبینی ای شده است که در آن انسان را گرگ انسان خطاب می کند و تفکرات سودپرستی سرمایه داری با سواستفاده از این بعد انسانی و مشغول ساختن انسان ها به شهواتشون بدنبال پر کردن جیب های سرمایه داران هستند.
اگر به نگاه غرب به زن در طول تاریخ غرب نظر کنیم برایمان نگاه مدرن جهان به زن قابل فهم تر می شود غرب در ظاهر برای زن احترام قائل می شود اما حقیقت نگاه به زن، وسیله ای برای لذت جویی مرد است
اطلاع دارم که در انگلستان یک زن تا 90 سال پیش نمی توانست مدرک علمی خود را که تصدیق کننده سواد و آگاهیش بود را از دانشگاه بگیرد و یا اینکه زن حق مالکیت تا قبل انقلاب صنعتی نداشت و پس از انقلاب صنعتی به دلیل اینکه سرمایه داران و صاحبان صنایع می خواستند از نیروی کار ارزان زن بهرهمند شوند حق مالکیت را اروپا برای زن به رسمیت شناخت.
خلاصه اینکه وقتی نگاه به زن بعنوان ابزاری برای التذاذ مرد باشد چه بهتر که زن عریان و با آرایش و هر روز به مدی در جامعه ظاهر بشه و هنرمند هم که راه و رسم زندگی کردن را به مردم آموزش می دهد پیام هایی را به جامعه اش ارسال کند که در آن پیام ها کامجویی های بی دروپیکر و خیانت جای حیا و عفت و وفاداری را بگیرد.
من با اون قسمت از نظر شما که مسائل جنسی را بعد اجتناب ناپذیر زندگی انسان می دانید و باید هنر به آن بپردازد موافقم اما هنرمند چگونه باید به این موضوع بپردازد؟
مثلا داستان فیلم حضرت یوسف(ع) را در نظر بگیرید آن هم به این بعد وجودی انسان پرداخته بود اما با نگاهی که مخاطب پس از تماشای فیلم احساس حیا و عفت و وفاداری بیشتر می کند.
اما هنر این دوره زمونه که برخواسته از فرهنگ و نگاه غرب به زن و زندگی است بیش از هر چیز شهوات جنسی را در وجود انسان برانگیخته می کند و لاابالی گری جنسی را در وجود فرد نهادینه می کند.
به نظر شما برای سرمایه دار فرقی می کند که انسان خوب زندگی کند یا بد.

تنها چیزی که برای سرمایه دار اهمیت دارد سود و پول بیشتر است حال اگر می تواند این سود و پول بیشتر را با ایجاد مد، تولید فیلم های ضد خانواده و ... بدست بیاورد منطقا همین کار را می کند این یعنی اینکه سرمایه داری تنها هدفش از پشتیبانی تحریکات جنسی در عرصه های هنر و ... تنها کسب سود بیشتر است. اگر به مقالات پیرامون خانواده که در غرب چاپ می شود نگاهی بیاندازیم می بینیم که هستند کسانی که هشدار های مکرر در مورد نابودی خانواده می دهند. و خواهان این هستند که هنرمندان در زمینه ترویج ارزشهای خانوادگی خلق آثار کنند اما مثل اینکه کار از کار گذشته است. و تولید این آثار خانوادگی تنها مسکنی بر قوام جامعه است و درد همچنان باقی است.
ممنون که مجال تبادل نظری کوتاه در این موضوع را پیش آوردید

سلام
پرداختن به غرایز لذّت می آورد. ادیان برای رسیدن انسان به لذت و غرایز هر کدام راهی را گسترده اند. دین اسلام که گفته می شود آخرین آن هاست تعدّد زوجات را برگزیده(باید پرسید زن چرا فقط باید با یک مرد باشد) مسیحیت تا حدودی صورت مساله را پاک کرده(روحانیون اجازه ی ازدواج ندارند) و چیزهای دیگر
از زمانی که هیومنیسم یا همان اومانیسم در غرب رواج پیدا کرد انسان مرکز هستی اعلام شد و همه چیز این جهان برای لذت او ترجمه شد. به این اضافه کنید حذف امر مقدّس و سکولاریسم را
با رشد انقلاب صنعتی و تکنوکراتیزه شدن کشورهای پیشرفته کاپیتالیسم و سرمایه داری حرف اول را زد و سرمایه هم برای رشد خود بهترین راه ها را انتخاب کرد. یکی از آن ها ترویج پرداختنذبه غریزه ی جنسیست ضمن اینکه اگر کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت را مطالعه کنید متوجه خاهید شد که ملل همیشه خلقیات عجیب جنسی داشته اند.
من خیلی در مورد نگاه شرق به زن حرف نمی زنم فقط شما رو ارجاع میدم به خاندن سوره ی نور و نسا ضمن اینکه زن هنوز در حالت عادت ماهانه به خیلی از مکان ها اجازه ی ورود ندارد.
نظر شما در مورد سرمایه داری درسته
من یک نکته ی خیلی ظریف به این اصافه می کنم و اگر دقت کنید این نکته داره در کشور ما هم جاری میشه اون نکته اینه
سرمایه داری تمام کوشش اش را می کند که انسان ها تنها شوند تنهایی و احساس آن باعث می شود انسان ها گرایش بیشتری به خرید و استفاده از اکسسوری ها داشته باشند ضمن اینکه آدمی که احساس تنهایی می کند سردرگم است و هر چیزی را می شود به او خوراند.

ترنم از یاد رفته سه‌شنبه 8 تیر 1395 ساعت 01:38 http://www.mzm.blogfa.com

نمره سایتتون20

سپاس
خوش آمدید

دل سوختگان چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 23:10 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند

کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند

ز عطر حور بهشت آن نفس برآید بوی
که خاک میکده ی ما عبیر جیب کند

چنان زنده ره اسلام غمزه ی ساقی
که اجتناب ز صهبا مگر صُهیب کند

کلید گنج سعادت، قبول اهل دل است
مباد آنکه درین نکته شک و ریب کند

شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمت شعیب کند

ز دیده خون بچکاند فسانه حافظ
چو یاد وقت زمان شباب و شیب کند

"حافظ"

اسماعیل بابایی پنج‌شنبه 17 تیر 1395 ساعت 10:56 http://fala.blogsky.com

درود..
به نظرم فتح باب خوبیه برای پرداختن به این مقوله. به هرحال واقعیتیه که هست، مهم نوع برخورد ما با اونه و چه بد که در این خاک نمی شه راحت درباره ش بحث کرد.
همین مختصر هم باعث می شه حداقل چند نفر، دوباره درباره ش فکر کنند و نظرشون رو بنویسن.

سلام
دقیقن به همین دلایل در موردش نوشتم آقای بابایی
سپاس از بودنتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد