پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

ما انسان ها

روزگاری اجداد پارینه سنگیمان تمام هم و غمشان این بود که بر طبیعت و اقتدارش فایق آیند تا بتوانند زندگی را جالب تر و راحت تر دنبال کنند. حالا اما انسان مدرن به لطف تکنالوجی  پا گذاشته است بیخ گلوی طبیعت و دارد تا آنجا که می تواند فشار می دهد باز هم برای آسایش بیشتر.

شهردار تهران می گفت: سالانه هشتصدهزار تن آلاینده های گوناگون هوای تهران را می آلایند، تقسیم کنید به سیصد و شصت و پنج روز و جمعش کنید با پدیده ی وارونگی هوای زمستانه ی تهران که هیچکس دلیلش را نمی داند یا اگر می داند نمی گوید.!

هر سال در زمستان تهران خودش را زیر جل چرک و کبره بسته ای می کشد که دولت  چاره اش را فقط در تعطیلی می بیند. بعد که  هوا کمی بهتر می شود، همه فراموش می‌کنند و دیگر هیچکس به صدا و ندای فعالان محیط زیست گوش نمی دهد.بساط چه کنم تعطیل می شود تا بار دگر سال دگر.

محمد اینانلوی عزیز فعال محیط زیست، مستند ساز، مجری و گوینده ی توانمند کشورمان هم که دیگر بینمان نیست. مردی که به علت شخصیت قوی  و آرامش مثال زدنیش  دوستش می داشتم. یکبار در مراحل پایانی ساخت مستند "یزد شهر بادگیرها" به واسطه ی دوستیم با کارگردان آن و مشاوره به او پیش آمد که از نزدیک با جناب اینانلو هم صحبت شوم، از هر دری سخن گفتیم و آخرش ختم شد به موسیقی که متوجه اطلاعات خوب وی از موسیقی فاخر شدم. بعد در مورد زاغ زرد صحبت کردیم از تیره ی کلاغ ها که بسیار کمیاب است و فقط دز بخشی از کویر ایران یافت می شود و ایشان برای نخستین بار اینگونه از پرنده را شکار دوربین خود کرده.

روانش شاد.

طبیعت یا همان محیط زیست، گناه نکرده که پذیرای موجوداتی مثل ما شده. زمین میلیاردها سال عمر کرده و پدیده های نابودگری مثل واقعه ی شهاب سنگ چیکسولاب را پشت سر گذاشته پس جان سخت تر از آن است که ما ویرانه اش کنیم. اگر فعالان، هنرمندان و دوستداران طبیعت فریاد ای وای برآورده اند همه اش به خاطر آینده ی تیره و تار خود ما موجودات دوپا و دیگر جانداران است که از بد حادثه با جنبندگانی صاحب اختیار و هوشمند! مثل ما هم سیاره اند.

کمی‌کمتر زباله درست کنیم(اگر فکر کنیم چیزهای بهتر از زباله می آفرینیم)، چراغ کم تری روشن کنیم، هوا را آلوده نکنیم، از دولت بخاهیم که آلودگی هوا را جدی بگیرد چه می شود یکی از مطالبات ما از دولت آینده به صورت جدی همین باشد؟


                        م.ر.الف

                       ۹۴/۱۰/۱۳

نظرات 16 + ارسال نظر
نسترن یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 15:10

با احترام سلام
و فقط سر به زیر انداختم از این پست.
سکوت میکنم.

سلام
اختیار دارید
سپاس

مژگان یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 16:21 http://cinemazendegi.blogsky.com/

منم مستنداشُ دوست دارم
+ و وقتی شنیدم خیلی متاسف شدم
+ یکی از دلایل کثیفی هوا مصرف بنزین های آشغالی تولید داخل هستشُ هیچ کسم صداش در نمی یادش.

سلام
بله دلایل اساسی دیگه ای هم هست مثل خودروهای فرسوده

مهسا م یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 18:31

سلام.محمدرضای عزیز کاری که موجودات دو پا به مرور با طبیعت، با بقیه موجودات دو پای دیگه و با جانداران محکوم به هم زیستی با ما میکنن هیچ شهاب سنگی با زمین نکرده.ما ملتی هستیم که در حال سقوط آزاد از اخلاق به انتهای هر بدی ممکن و تعریف شده ایم.این کوتاهی هم از جانب مسئولین که فقط به فکر پر کردن خندق های بانکی شونن هم از طرف ما ملت که نسبت به هر چیزی بی تفاوت شدیم هست.امیدوارم یه روز خوب برسه و معجزه ای بزرگتر از عصای موسی و پرتوان تر از گلستان کردن آتش ابراهیم پیش بیاد و همه چی و همه کس تو این مملکت گل و بلبل تغییر ماهیت بده و فرهنگی رو تو وجود آدما زنده کنه که ازش اثری نمیبینیم.روح جناب اینانلو شاد امیدوارم کسانی باشند که جای خالی ایشون رو پر بکنند و هر از گاهی یه تلنگری به جسم خاک گرفته از بی تفاوتی های ما بزنن.
قلمتون مانا استاد

چه عجب مهسا خانم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قابل دپونستید خط و خوطهای بی رنگ و ورشکسته ی بنده رو؟¡¡¡

چقدر چقدر چقدر خوب نوشتی و بی کم و کاست این نظر خودش می تونه یه پست باشه

دل آرام یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 20:12 http://delaram.mihanblog.com

مدیر عامل فولکس واگن در پی رسوایی که سر نرم افزار تست آلایندگی بودجود آمد استعفا داد و هنوز دولت سرسختانه پیگیر این موضوع هست ... شهروندانشان از خرید این خودرو امتنا ع نموده و خبر های دیگر که قطعا همه در جریان هستند .. انوقت در ایران ماشین های دیزلی از رده خارج روسی رو تعمیر کرده و مورد استفاده قرار می دهند .. یا ملت به خاطر یکی دو میلیون خود روهای فرسوده رو خریداری کرده و استفاده میکنن...
از تاثیرات زیست محیطی اورانیوم هم که نمیتوان صرفنظر نوده و چیزی به میان نیاورد !

یادش بخیر تا همین پارسال وسط زمستون اقلا یه دو تا آدم برفی رو درست کرده بودیم . امسال وسط پاییز دو روزمون برف اومد . الان هم وسط زمستون دریغ از یک نمه ...
اینجور که من پیش بینی میکنم اواسط اردیبهشت برف سنگینی رو خواهیم داشت ...
و این بی نظمی در روند طبیعی و بارش برف و باران ضایعات بسیار سنگینی رو ببار میاره ..

وقتی خودمون برای خودمون ارزش قایل نباشیم آقا گرگه...
چه دردآوره این قیاسی که کردی دل آرام احساس نومیدی احاطم کرد

نسترن یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 21:32

مجدد سلام و پوزش برای حضورم.
بعد از خاندن این پست بر خلاف نوشته های ادبی و داستان های شما، گونه ای دیگر ذهنم بر آشفت. در مورد داستان ها و روایت ها حرف ها گونه ای دیگر بودند. هر حرف تازه، دریچه ای بود برای رسیدن به یک مفهوم جدید و القای معآنی تازه و ... که در قلم ادبی شما به وضوح به این نکته ی روشن رسیدم و بحثش در اینجا در این پست نیست.
اما درباره ی این پست که از حال انتقاد گذشته در بستر مرگ یک عاشق هستی، نگاشته شده، فقط و فقط درابتدا که گفتم به سکوت رسیدم از ترس بر اعتراف هایی که می توانستم داشته باشم. از جهانی که با ذکر جزئیات دقیق می توانیم بگوییم  چه میزان زجرش داده ایم و برایش در مقابل کسانی باید جوابگو باشیم که مدل زجر دادنشان فرق می کند. اما چون مسئول و ... هستند مقدس اند و حرفی نمی شود زد.
بعد از این پست رو راست برگه ای برداشتم و تمام آنچه شخص خودم بر سر زمین می آورد مثل گناهکاری نوشتم و جالب این بود که تا ده مورد می خاستم به پایان برسد که نرسید. و سر آخر بر غلط ها و عادت ها و خودخاهی های خودم یک سه نقطه گذاشتم که زمین کاملش کند!
انشا نمی نویسم. بعد از فکر کردن و کمی گریه کردن تصمیم گرفتم آنچه در من برای انجام دادن وجود دارد را به ثمر برسانم. برنامه ای بریزم و با دوستانم کار هایی که سابق انجام می دادیم و به حد دست های کوچک خودمان تلاش میکردیم، از نو شروع کنم. دوباره برگه ای برداشتم و به وظایفم که در خیال خود نوعی مهر به زمین بود که خیلی خب باشد گریه نکن خوب میشویم رسیدم به بدبختی تازه تری که چه قدر کار باید انجام می دادم و ندادم و چه قدر هم خندان دو هفته ی پیش به دوستی گفته بودم ول کن این اصطلاحات و خاله بازی ها را. ماشین کثافتکاری  چیست. زندگی طبیعی خودمان است دیگر. و در گوشم زنگ زد که هی وای. خیلی خیلی پایین تر از آنچه که فکر می کنی قرار گرفته ای.
سکوت اختیار کرده بودم چون فکر می کردم حرف زدن درست نیست.
اما من در این جا در این کامنت فقط و فقط هدفم اعتراف بود که بگویم من یکی از همین آدم های به ظاهر خوبم با لبخندی ساده که اطرافش را نگاه می کند و دوست دارد بنویسد اما ... کثیف ترین آن هاست.
تصمیمی دارم که اگر عملی شد و شهامتش را داشتم گزارش اش را در این پست خاهم نوشت.
معذرت از زیاده گویی. اما بغضی بود که احساس کردم در این متن که بی ربط نیست و جایگاه نوشتنی که دارم عاجزانه بنویسم تا بدانم که چه میخاهم. بر من ببخشید جسارت حضورم را و عذر تقصیر.

باز گلی به گوشه ی جمال شما که اینقدر صافی که بعد از این پست نشستی و کمی فکر کردی
شاید از هر ده نفری که این پست را می خانند یک نفر هم مثل شما ذهنش درگیر نشود

رفیق پاییزی یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 23:42

سلام

من الان ذوق مرگم !
باید یه پن شنبه جمعه بیاد ،تا دقیق بخونم ...
اما محض اعلام وجود
دوست ناب من
یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز ، یک زمستان و یک بالا رفتن از ‫‏سفارت‬ را دیدی
از این پس همه چیز جهان تکراریست.

سلام رفیق جان
باعث خوشحالیه بندست خاندن شما
این ترکیب "یک بالا رفتن از سفارت" را خوب آمدی

مهسا م دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 08:46

شرمنده نفرمایید آقا محمدرضا به قول خودتون من از خواننده های خاموش تون هستم. همیشه ولی در سکوت لذت میبرم.

اختیار دارید
خب اینجور خاندن شما به من کمکی نمی کنه من میخام که مخاطبم با بنده در ارتباط دیدگاه باشه و انتقاد و پیشنهادش رو بگه
شما هم همین کارو بکن لطفن

کاکایوسف دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 15:05 http://alitarikh.mihanblog.com

نقد زیبایی بود.
از آلودگی و کویر ذکری شد، یاد این شعر سهراب افتادم که میگفت: آب را گل نکنیم، در فرودست انگار کفتری میخورد آب...
انشاا.. خداوند قرین رحمتش کناد جناب اینانلو را.

ممنون
هردو روانشان شاد باد .... که هست

رفیق پاییزی دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 20:24

سلام
ای یار، نگاهِ تو سپیده‌دمی دیگر است
تابان‌تر از سپیده‌دمی که در رؤیای من بود.
آهسته وزن کم کنید!
چنانچه وزن کم می‌کنید، ولی سرعت کاهش وزنتان را دوست ندارید، ناامید نشوید. وزن از دست دادن، زمان می‌برد. همان طور که اضافه کردن آن زمان برده است.
شنیدیم که
خاورمیانه را آفرید
از روی چشم های شرقی ات
پر آشوب ،
رنجور ،
خسته ،
زیبا..
محمدرضای گرامی !
آیا مجال فکر کردن یافته ایم ؟
هرگز !
پس چرا باید محکوم شویم !
فرصت ابراز عشق را یافته ایم ؟
هرگز !
پس چرا باید سرزنش شویم !
من ، اعتمادی به خود و یارانم و اطرافیانم ،خیلی ندارم ...
به دولتم هم نیز همچنین !
__________
برای دوست ناب من

دریغا انسان
که با دردِ قرونَش خو کرده بود؛
دریغا!
این نمی‌دانستیم و
دوشادوش
در کوچه‌های پُر نَفَسِ رزم
فریاد می‌زدیم.
در ظلماتی که شیطان و خدا جلوه‌ی یکسان دارند
دیگر آن فریادِ عبث را مکرر نمی‌کنم.
مسلک‌ها به جز بهانه‌ی دعوایی نیست
بر سرِ کرسیِ اقتداری،
و انسان
دریغا که به دردِ قرونَش خو کرده است.
(تا پن شنبه صبرم می ریخت)

اولن من چه خوشبختم که مخاطبینی مثل شما دارم
دومن که چقذر ناب بود این نوشته

انسانی که به درد قرونش خو کرده
جایی خاندم که اگر بشر حماقتی را هزار سال ممتد انجام دهد این رفتار به خوی ژنتیک بشر تبدیل می شود.!

مولود امامی سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 13:38 http://www.peykesahar.blogfa.com/

مولود خانم چرا غمگینی؟!

مهسا م سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 14:34

محمدرضای عزیز من امیدوارم که هرچه زودتر یه پست از معرفی کتابت رو اینجا ببینم مبادا که دلمشغولی ها و گرفتاری های روزانه چشم انتظارمون بگذاره.

هزار هزار سپاس
بنده هم امیدوارم
البته گرفتاری ها هر روز بیشتر و بیشتر می شوند شوربختانه ولی به انجام رساندن انتشار کتاب هم از دلمشغولی هاست که امیدوارم با دعای دوستان گل و نیکی مثل شما به انجام برسد

عبور از من یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 19:35 http://elahe131353.blogsky.com

سلام سلام سلام
و ادب و ارادت و احترام.
خیلی مخلصیم. فقط یه خورده پیچ و مهره های دستم زنگ زده و نیاز به روغن کاری داره تا دوباره یه تکانی بخوره... تنبلی هم مزید بر علت شده و کمتر تایپ می کنم. اما خواننده ی پروپا قرص اینجام. آخه مگه ما کجا رو داریم که صاحبش اینقدر خوب و کامل بنویسه؟ هاااااان؟
وااای یاد جناب اینانلوی عزیز به خیر باد و روحش شاد. چه قدر گریه کردم وقتی از تلویزیون این خبر تلخ رو شنیدم . بعضی افراد واقعا" حیفند که سایه شون از سر زمین و زمان کم بشه. اون صدا و هیبت مثال زدنی.... یکبار چند سال پیش دکتر الهامی خطاب به ایشون گفتند:
قیامت قامت و قدت قیامت / قیامت کرده ای با قد و قامت
و واقعا" این شعر برازنده ی اون بزرگمرد بود. خدا رحمتش کناد.
ممنون از این یادکردها.

ارادتمند همیشگی.
نفس تون گرم.

انگار نوشتم ها...

سلام الاهه خانم گل
انشاالله زود زود دوباره چشمه ی هنر شاعری شما فوران کنه
شما چوبکاری می فرمایید بنده رو
اینانلو بزرگمردی بود و چه حیف که اینجور آدم ها کم عمر می کن اونوخ بعضی از زالوها و گرگها نمیر المومنین میشن
آدم دلش میسوزه
مخلصیم
تاج سر مایی شما

اسماعیل بابایی جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 09:26 http://fala.blogsky.com

واقعا تا کی باید مساله ی محیط زیست رو جدی نگرفت؟! همین خطوط آخرتون، خودش یه گام رو به جلو هست.
هر کردوم از ما سهمی داریم این وسط؛ گاهی حس کرده م که چند کلمه حرف زدن برای بچه های کلاس، واقعا موثر بوده ، هر چند کوتاه مدت بوده باشه.

مساله ی محیط زیست همیشگیست آقای بابایی
به نکته ی خوبی اشاره کردید شما به عنپان یه معلم در جایگاه خوبی قرار دارید برای اینکه فرهنگ سازی کنید.
خیلی از نکات مهم هست در رعایت محیط زیست که نوجوانان می تونند ناقل اون به والدین باشند
نقش خودتون رو حدی و اساسی در نظر بگیرید.
ممنونم

مریم شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 10:15 http://blueskyi.blogfa.com/http://

سلام ، خوب هستین آقا محمد رضا ؟

پس کو کامنت های من ؟؟؟؟؟!!!!! من تو این پست و یه پست بالایی کامنت گذاشته بودم !!!! یعنی نرسیده دست تون ؟؟؟؟؟!!!!!!!

سلام مریم خانم گل
اخلاق بنده رو می شناسید که هیچ نظری رو بی پاسخ نمیذارم
چیزی دستم نرسیده عزیز

مریم شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 10:26 http://blueskyi.blogfa.com/http://

سلام آقا محمدرضا ، از اونجا که قدیما ( اونطور که شنیدیم ) زندگی ها ساده تر بود . آدمها دلیلی برای حرص و طمع نداشتند ، کار می کردند ، زحمت می کشیدند ، در آرامش و آسایش کنار هم زندگی می کردند ، خوب به مراتب زندگیشون خیلی بهتر از حالا بود . با پیشرفت علم و صنعت ، زندگی ما متحول شده ، علیرغم ساده تر شدن ، سخت تر هم شده . همه جور امکانات هست ولی افسردگی ها ، غم و غصه ها ، مریضی ها و مشکلات نیز به همون نسبت بیشتر شده . با وجود پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، آلودگی هوا هم بیداد میکنه ؟ به نظر من زمانی ما می تونیم زندگی بهتری داشته باشیم که در مرحله اول خاطری آسوده داشته باشیم . که نداریم ؟؟؟ و این خاطر آسوده زمانی حاصل می شه که فارغ باشیم از مشکلات و درگیریهای زندگی ماشینی ، نه اینکه بخوام نفی کنم پیشرفت کردن رو ، می خوام بگم طبیعت رو فراموش کردیم ، فضاهای زیبای دور و برمون رو که بتونیم یه چند ساعتی از شبانه روز ، بدور از مشکلات و مشغله های کار و زندگی باشیم و بجنگیم با افسردگی و غم و غصه و ناخوشی ها رو فراموش کردیم ، اما ، آیا داریم این فضاها رو ؟ دور و برمون رو شلوغ کردیم با ساخت کارخانه ها و ساختمان های سر به فلک کشیده و خودمون هم زندانی شدیم در میان این سنگهای بی جان که نه روح می بخشند و نه سلامتی پس می دهند و فقط آلودگی و آلودگی و آلوگی ... دیگه زیبایی ها بر باد رفتن و سیاهی جای آنها نشسته . با همین حرفها روزهایمان گذشت ، اما روزگار از ما نگذشت ولی ما از روزها و روزگارمان گذشتیم .

دقیقن اصلی ترین نکته رو نوشتی مریم خانم
ما شورش رو در آوردیم از بس تا گلو در تکنولوژی و راحت طلبی و شهری گری غرق شدیم اصلن طبیعت رو از یاد بردیم
معتقدم هر چه به طبیعت نزدیکتر بشیم آسوده خاطر تر خاهیم بود.

جودی دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 23:51 http://DOMINHO.BLOGFA.COM

من مخاطب پست های خرده روایت هم هستم.بشدت.اما تا اونجا رو خوندم که رمزش 531 بود

جودی جان سر وقت برس که به رمز و این بساط نخوری عزیز
مثلن همین الان خرده روایت شب سپید پوش رو نمی خونی بعد میای رمزشو می خای!!!! خب الان که بی رمزه بخونش دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد