پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

نو وار

جنگ بد است. بد است . بداست و حاصلش جز ویرانی و تباهی نیست.

جنگ نوباوگان را یتیم، نو عروسان را بیوه و مادران را داغدار می کند.

جنگ رویاهای جوانی را چون کابوسی هولناک در می رباید و برای بسیاری آینده را عقیم می کند.

بی شک آنکه در ستایش جنگ می گوید، دیوانه ای است که اگر نَسَبش به نرون یا چنگیز نرسد، روانش وامدار آنان است.

این مرز و بوم در گردش روزگاران، جنگ های زیادی را دیده. تاخت و تازهایی که مردمش را مقهور و بیمناک خود کرده و ای  بسا باعث شده صدها سال بیگانگان بر این دیار حکمرانی کنند. اینکه این بیگانگان وقتی آمدند همچو یوز و دد بیابان، وحشی بودند و وقتی دستشان از این آب و خاک کوتاه شد به مدد فرهنگ ایرانی و نخبگان و دانشمندانش، صاحب دیوان و آداب و علم و معرفت  شده بودند نوشتاری جدا می طلبد. ناگفته نماند که پسله ی همین بیگانگان شد قاجاریه که فتحعلی شاه(اسم این بشر با کُنش مردانه اش در تنافر شدیدیست) زن باره اش نیمی از ایران را به باد داد.

باری

کمتر از چهل سال پیش در چنین روزهایی باز، متوهّمی دیوانه که مثل بادکنک بادش کرده بودند، رویای سردار قادسیه بودن داشت که جوانان برومند و سلحشور مان این رویا را برایش به کابوسی دهشتناک بدل کردند.

این جنگ می توانست زودتر به پایان برسد و ضررهای کمتری داشته باشد که نشد.!

به هر روی بر خودم وظیفه دانستم که با این نوشته یادی کنم از همه ی آنان که بالاترین داشته شان یعنی جان خود را فدای ایران و ایرانی کردند و بی ادعا، مردی و مردانگی را جلایی تازه بخشیدند.

یاد همه ی کشته شدگان جنگ ایران با عراق زنده و نام همه ی آسیب دیدگان جنگ پر آوازه باد.

این جنگ به ما ایرانیان چیزهای زیادی آموخت هر چند که شوربختانه میخ کج برخی را محکم تر کردامّا جهان چهره ی جدیدی از ایرانیان را دید و پایمردیشان را سنجید.

امید که هیچگاه دیگر میهنمان درگیر توهّم ابلهی مسخ شده که گاه در لباس خودی بر طبل جنگ می کوبد نشود  و ما ایرانیان بتوانیم در صلح و آرامش خودمان را در زمره ی بهترین ملل جهان نظاره کنیم چنانکه در دیرباز بوده ایم.


                                                                                                                                                           م.ر.الف     1394/6/31      


نظرات 30 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 16:46 http://delaram.mihanblog.com

آه دلم به در آمد محمد رضای عزیز ..

همسایه ای داشتیم ... که بعد گذشت بیست و چند سال هنوز هم جلوی در منتظر پسرش مینشست..
اون روزها که آزادگان وارد خاک وطن شدن بیچاره زن کار هر روزش شده بود پا برهنه رفتن به سمت کاروان . نذر کرده بود !
حالا اونهایی که جگر گوشه خودشون رو خاک کردن یک درد و اونهایی که نمیدونن پیکر جگر گوشه شون کجا ست و چگونه دفن شده هزار و یک درد .

قلم از وصف توبسیار خجالت بکشد
شعر از این غربت غمبار خجالت بکشد
پیرزن ، سوز نگاه تو مرا آتش زد
جگر سوخته، بگذار خجالت بکشد
اشک شوقی بفشان در قدم فرزندت
تا زمان،لحظه دیدار خجالت بکشد
پیر زن نه ، به خدا شیر زن جیرفتی
مرد از این هیبت تودار ، خجالت بکشد
آه مادر!چه دل سوخته ای داری تو
داغ از این داغ شرر بار خجالت بکشد
سال ها منتظر بوی شهیدت ماندی
انتظار از در و دیوار خجالت بکشد
ربع قرن است که تقویم ورق خورده ی سال
زدل لحظه شمار تو خجالت بکشد
پسرت در پی لالایی تو برگشته
عقده بُگشا که دل زار، خجالت بکشد
استخوانی و پلاکی به تو برگرداندند
مدعی زین همه ایثار، خجالت بکشد
گل پر پر شده،دامان تو را خوشبو کرد
در هوایت گل و گلزار خجالت بکشد
رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست
بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد
به شکوه و به (جلال)تو قسم ای مادر
حیرت از سبک و قرار تو خجالت بکشد

امان از دل مادرها
مادرهایی که جوان رعنا به جنگ فرستادند و ...
مدّعی زین همه ایثار خجالت بکشد
مدّعی زین همه ایثار خجالت بکشد
مدّعی زین همه ایثار خجالت بکشد
مدّعی زین همه ایثار خجالت بکشد
مدّعی زین همه ایثار خجالت بکشد
رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست
رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست
رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست
رگ غیرت قلم دست چروکیده ی توست
بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد
بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد
بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد
بنویس عشق، که انکار، خجالت بکشد

عجب شعر قرصی چه شاه مصرع هایی داره

ممنونم دل آرام عزیز

نسترن سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 17:41 http://nas-taran111.mihanblog.com

سلام
من تا به حال با اینکه کتاب های زیادی با حال و هوای دفاع مقدس خوندم و فیلم هایی که دیدم ولی هیچ وقت نتونستم رنج و عذابشونو درک کنم. ولی دیشب وقتی توی تلویزیون جانبازان اعصاب و روان رو دیدم خیلی گریه کردم و واقعا غصه خوردم و بعد ریز ریز درد خونواده هاشون و خودشون رو درک کردم. یعنی واقعا حسش کردم.
با این نوشته هم که از شما خوندم واقعا دوباره حال بدی پیدا کردم.و سپاس گزارم از این متن
من ک فاقد درک این رنج عظیمم و حرف نزدنم فکر کنم بهتره. فقط ممنون بابت این پست

گفتی جانباز اعصاب و روان و کردی کبابم
یه سال تو خیابون یه صحنه ای از برخورد یه جانباز اعصاب و روان با زن و بچّش دیدم
منه مرد گنده نشستم وسط خیابونو زار زار گریه می کردم رفتم جلو بگیرمش بچه رو نزنه منو می زد و فحش می داد و من فقط گریه می کردم.
زنش هق هق می کرد و از من عذر خاهی می کرد. رسوندمش خونشون تا عصر پیششش بودم حالش که خوب شد اینقدر با هم گفتیم و خندیدیم ، بهترین حس ها رو داشتم از اون هم صفایی که در وجودش بود.
هنوزم با هم دوستیم فقط دیگه تهران زندگی نمی کنه

لعنت بر کسی که آتش جنگ بیافروزد

دلسوختگان سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 21:56 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

آه !!!
که بر دلان چه زخمها نهاده پیکارها .. و چه ویران نموده دنیاها .. و چه عقب رانده انسانیتها .. و باز آه !!! که هنوز دنیای پند نگرفته از این همه اندرز و پندهای وحشیانه و باز پیکار و نبرد و جنگ .. که حاصلی ندارد جز باخت باخت دو سره .. و هیچگاه پیروزی نداشته و نخواهد هم داشت .. زیرا که دنیای را با مهر و مهرورزی ساخته اند نه با زور و جبر و حرف شیرین است که بر کرسی می نشیند نه تندگویی !!!!! و باز انسانهای کوته فکر . . !!!!!؟؟؟؟؟

این دیار بارها مورد هجومها واقع شد و چه وحشیانی از عرب و مغول بر این دیار تاختند و حاصل آن نابودی سالها تلاش و کوشش ادبا و اندیشمندانی بود که عمری را با نگارش خود صرف کردن و یک شبه این دژخیمان با آتش به فنا کردن .. غارت و چپاول مردمان و کشتن مردان و به کنیزی گرفتن بانوان .. و حال افتخاری که نصیب مفت خوران شده و این فتح و فتوح را آزادگی از بند اسارت می پندارند .. مگر کسی نیست بپرسد از این کوته فکران که بدون جنگ هم نمی شود از قید و بند اسارات دنیای درآمد . . !!!!!؟؟؟؟؟

پسری با ظرفی که برای بردن مصالح ساختمانی استفاده می شد داشت قطعات ریز ریز مادرش را زیر آوار جمع می کرد .. قسمتی از پای که در سیم تیر برقها گیر کرده بود .. سوخته ی بدنهایی که در ماشین سوخته شده بود .. و چه شیر مردان و شیر زنانی که اینگونه نیست و نابود شده بودند .. آنکه ادعا دارد چنین که من دیده ام ..... دیده است . . . آن هم در دوران کودکی !!!!!

آه از این متوهّمان ددمنش
بهرام جان ما چه خوشوقتیم که در زمانی زیستیم که جوانان سلحشورمان پوزه ی حیوان صفتانی را پاسار خود کردند تا نتوانند حتا یک وجب خاک و نه ناموسمان را خدشه دارکنند.
من در همان سنین کم پیش از ده سالگی چند ماهی در مناطق جنگی مثل اندیمشک و دزفول زندگی کردم و حالا می فهمم تا از نزدیک نبینی نمی توانی به تمامی عواقب جنگ را بفهمی
یک نمونه اش خارطرات شیماست

شیما سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 22:24

هر وقت اسم جنگ میاد ناخودآگاه صدای اون آژیر خطر لعنتی میاد توی گوشم (توجـــــه،توجــــــــه.....)خیابونای پر از بوی خون و باروتِ اهواز که باوجود اینکه بچه بودم ولی هیچ وقت از جلوی چشمم نمیره .... یاد بچگی که بیشترش در انتظارِ اومدنه بابام سپری شد ..که ببینیم این دفه سالم میاد یا نه ...:|
یاد زیر زمینی که تنها پناهگاهمون بود توی اون شهری که کمتر کسی توش مونده بود! که هر وقت مامانم صدای آژیر رو میشنید مارو میبرد اونجا و میزاشتمون گوشه ی دیوار و دستهاشو عین حفاظ دورمون میگرفت و مایی که فکر میکردیم غیر قابل نفوذترین سنگر رو داریم و دلمون گرم میشد و نفهمیدنِ پدری که هیچ وقت حاضر نشد عین خیلیای دیگه از اون شهر کوچ کنیم با اینکه خودش هیچ وقت نبود و اگرم میومد دوروز میموند و باز.....
هر وقت اسم جنگ میاد یا صحنه ایی از اون سالها میبینم تمام اینا عین یه فیلم ضبط شده جلو چشمم رژه میره .....
کاش هیچ وقت هیچ جا جنگ نباشه ....
یه چیزی هم اون سالها نوشته بودم که نمیدونم میشه اسمشو شعر گذاشت یا نه اگه پیداش کنم حتما کامنتش میکنم واسه این پست

ای کاش هیچ وقت هیچ جا جنگ نباشه

منتظر اون شعر هستم شیما
ممنون

parvazesorkh چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 08:21 http://parvazesorkh.blogsky.com

آمیننننننننننننننننن
یاد این عزیزان گرامی باد این جنگ هم کلی فلسفه برای خودش داشت که مثنوی هفتاد من میشود
نمیدونم چرا وسط این داستان جنگ یاد بعضی از آدمهای به ظاهر آدم افتادم که همانند همان ابلهی که شما گفتید مدام میان دیگران بر طبل جنگ میکوبد تا از آب گل آلود ماهی بگیرد و سفره ای برای خودش دست و پا کند به هرحال امید آنکه جهانمان پاک شود از لوث وجود این ابلهان

آمین
خدا خودش شیطان های رجیم را نابود کند.

شیما چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 15:16

آوازهای آسوده،
از مادران مضطرب
به ارث نمی رسند.
...
ببین!
دهانم،
حرف هایم،
بوی باروت می دهد.
.....
در بطن مادرم
موشک بارانِ جنوب را
هول کرده ام.
....
تفنگ را چطور دست بگیرم
تا شبیه ساز دلخواهت باشد؟

چه شعر زیبایی
واقعن طبعات جنگ تا سالهای سال بعدش هم باقی می مونه
شعر سپید زیبایی بودها
شما اینطور نوشتن ها رو ادامه بده

دل آرام پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 18:24 http://delaram.mihanblog.com

وقتی این پست رو خوندم ناخود اگاه یاد سیاوش افتادم و اون آهنگ زیباش که میگه :

ﺗـﺼـﻮر ﻛـﻦ اﮔـﻪ ﺣﺘﻲ ﺗـﺼﻮر ﻛﺮدﻧـﺶ ﺳـﺨﺘـﻪ
ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺗﻮ اون ﺧﻮﺷﺒﺨﺖِ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻪ

‫ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ اون ﭘﻮل و ﻧﮋاد و ﻗﺪرت ارزش ﻧﻴﺴﺖ
ﺟـﻮاب ﻫـﻢﺻـﺪاﻳﻲﻫﺎ ﭘﻠﻴـﺲ ﺿـﺪ ﺷـﻮرش ﻧﻴﺴﺖ

‫ﻧﻪ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪای داره، ﻧﻪ ﺑﻤﺐاﻓﻜﻦ ﻧﻪ ﺧﻤﭙﺎره
دﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ ﺑﭽﻪای ﭘﺎﺷﻮ روی ﻣـﻴﻦ ﺟﺎ ﻧﻤﻴﺬاره

‫ﻫـﻤـﻪ آزادِ آزادن، ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻲدرد ﺑـﻲدردن
ﺗﻮ روزﻧﺎﻣﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻲ، ﻧﻬﻨﮕﺎ ﺧﻮدﻛﺸﻲ ﻛﺮدن

‫ﺟـﻬﺎﻧﻲ رو ﺗﺼﻮر ﻛﻦ، ﺑﺪون ﻧـﻔﺮت و ﺑﺎروت
ﺑﺪون ﻇﻠﻢ ﺧﻮد ﻛﺎﻣـﻪ، ﺑﺪون وﺣﺸﺖ و ﺗﺎﺑﻮت

‫ﺟﻬﺎﻧﻲ رو ﺗﺼﻮر ﻛﻦ، ﭘﺮ از ﻟﺒﺨﻨﺪ و آزادی
ﻟـﺒﺎﻟﺐ از ﮔﻞ و ﺑـﻮﺳﻪ، ﭘﺮ از ﺗـﻜﺮار آﺑﺎدی

‫ﺗﺼﻮر ﻛﻦ اﮔﻪ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﻮر ﻛﺮدﻧﺶ ﺟﺮﻣﻪ
اﮔﻪ ﺑﺎ ﺑﺮدن اﺳﻤﺶ ﮔﻠﻮ ﭘﺮ ﻣﻴﺸﻪ از ﺳﺮﻣه

‫ﺗﺼﻮر ﻛﻦ ﺟﻬﺎﻧﻲ رو ﻛﻪ ﺗﻮش زﻧﺪان ﻳﻪ اﻓﺴﺎﻧﻪاس
ﺗـﻤـﺎم ﺟـﻨﮕﺎی دﻧـﻴﺎ، ﺷـﺪن ﻣﺸـﻤﻮل آﺗـﺶﺑـﺲ

‫ﻛﺴﻲ آﻗﺎی ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺎ ﻫﻢاﻧﺪ ﻣﺮدم
دﻳـﮕﻪ ﺳـﻬﻢ ﻫﺮ اﻧﺴﺎنِ ﺗﻦ ﻫﺮ دوﻧﻪی ﮔﻨﺪم

‫ﺑﺪون ﻣﺮز و ﻣﺤﺪوده، وﻃﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻪ دﻧﻴﺎ
ﺗﺼﻮر ﻛﻦ ﺗﻮ ﻣﻲﺗﻮﻧﻲ ﺑﺸﻲ ﺗﻌﺒﻴﺮ اﻳﻦ روﻳﺎ


بی ارتباط با پست و متن و کلام نبود اشتراکش...



http://s6.picofile.com/file/8213855600/Tasavor_Kon_1.wmv.html

بله این ترانه برای یغما گلرویی هست
واقعن ئنیایی با این توصیفاتی که در این شعر هست بسیار جای لذّت بخشتریه نسبت به این جنگلی که الان هست!

ممنونم دل آرام

عبور از من جمعه 3 مهر 1394 ساعت 06:24

سلام و سپاس بیکران برای این یادنامه. جنگ به راستی گره ی کور زمینه. یاد همه شهیدان و آزادمردان و زنان این مرزپرگهر گرامی باد. "پدرم 100 درصد به جبهه رفت و 1 درصد او را پس از سال ها آوردند... بعضی از همسنگرانش کارآفرینان خوبی بودند با 99 درصد پدرم میز و صندلی های زیادی ساختند"...... درضمن شعری که دلآرام جان نوشتن من رو یاد فیلم شیار143 انداخت و بیت بیت باهاش گریه کردم.... بین فیلم هایی که دربره ی جنگ ساخته شده شیار143 و بزرگمرد کوچک، بیشترین تاثیر رو روی من گذاشته... شعر شیماجان هم بسیار زیبا بود. زنده باد. (: بازهم از شما و دوستان خوب این خانه ی دوست داشتنی سپاس گزارم. ارادتمند

سلام سرکار خانم تاجیک زاده
کاشکی هیچ وقت دیگه جنگ نشه!
بله دوستان خیلی خوب ابراز نظر و احساس کردند
از شما هم ممنونم برای نوشتن این قطعه ی زیبا
مخلصم

مریم جمعه 3 مهر 1394 ساعت 22:18 http://blueskyi.blogfa.com/http://

سلام آقا محمدرضا ؛ موضوع زیبا و پرمحتوایی رو به چالش کشیدید ، مررررررررررررررررسی ، ای کاش روزی فرا برسه که در جهان صلح برقرار باشه و جنگی صورت نگیره که پیامد اون قربانی شدن زن و بچه های بی گناه باشه و خساراتش ویرانی ها ...

در این جا لازم دیدم یاد کنم سخنانی از بزرگان را درباره جمگ و صلح :

آغاز و پایان جنگ توسط خون صورت می‌گیرد. همر

اگر مردم با این همه پول که در راه جنگ خرج می‌کنند زمین بخرند، ارزانتر از زمین هائی که به وسیله جنگ و خون ریزی به دست می‌آورند، تمام می‌شد.» فرانکلین

اگر می‌توانستیم جزئیات حوادث را بشناسیم شاید در حین موازنه سود و زیان ، جنگ را کاری نافع نمی‌یافتیم زیرا فتوحات در قبال خساراتش ارزش ندارد.» بایرون

اگرچه جنگ برای اصلاح حال ملت و افزایش آبادانی آغاز می‌گردد لیکن حقیقت این است که در طی جنگ در حیات اجتماعی و سیاسی بحرانی عظیم پدیدار می‌شود.» امرسون

ممنووووووووووووووووووون ...

سلام مریم خانم گل
خاهش می کنم من هم امیدوارم

چه تذکرهای عاقلانه ای گفتند این سیاستمداران و نخبگان

دلسوختگان یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 11:09 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

عقل می گفت : که دل منزل و ماوای من است ...

عشق خندید : که یا جای تو یا جای من است ...

عقل پرسید ؟ که دشوار تر از مُردن چیست ..؟

عشق فرمود : که فراق از همه دشوار تراست ..!؟

پرواز یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 15:25 http://parvazesorkh.blogsky.com

می خواستم شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود
دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم:
باید زمین گذاشت قلم ها را
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ
از لوله تفنگ بخوانم
با واژه فشنگ
می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
شعری برای شهر خودم- دزفول-
دیدم که لفظ ناخوش موشک را
باید به کار برد
اما
موشک
زیبایی کلام مرا می کاست
گفتم که بیت ناقص شعرم
از خانه های شهر که بهتر نیست
بگذار شعر من هم
چون خانه های خاکی مردم
خرد وخراب باشد و خون الود
باید که شعر خاکی وخونین گفت
باید که شعر خشم بگویم
شعر فصیح فریاد
- هرچندناتمام- قیصرامین پور

خیلی ممنوم پاییز عزیز
زیبا بود زیبا زیبا زیبا

رفیق پاییزی یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 22:36

سلام

نوشته خیلی صریح و بی پرده بار منفی نسبت به انیرانیان دارد و در دل خود اینکه چرا نویسنده ما بجای یک دوره قبل از حمله صدام یعنی پهلوی مستقیم به دوره قاجار حمله کرده و بدون در نظر گرفتن آناکرونیسم به بررسی این دوره پرداخته عجیب است .
چرا؟
شاید بد نباشد محمدرضای عزیز به مقایسه نقشه ایران در دو دوره زندیه و دوره افشاریه (که اتفاقا از پسله ها !!! همان بیابانگران است) نگاه کند تا ببیند خائن و بر باد دهنده ایران کیست ...
و باز به نقشه دوره قاجار بنگرید تا باز افتضاح وکیل رعایا را بیشتر حس کنید !

شاید بد نباشد محمدرضای عزیز سری به کتاب رستم التواریخ زده و مطالعه کند که چگونه کریم خان زند در حمله به شمال غرب به جای در نظر گرفتن ادوات به فکر در نظر گرفتن زنان بدکاره برای ارتش خویش بود !؟؟؟
محمد رضای عزیز چقدر تاریخ خوانده اید ؟
قاجار 12سال بر سر مناطق از دست رفته با روس ها جنگید ... رضا خان برای دشت نامید که به افغانستان داد و باعث شد انبار غله ایران به بیابان خشکی تبدیل شود و یا مناطقی به شوروی تحت قرارداد آخال داد یا مناطق استراتژیکی که به آتا ترک داد تحت پیمان سعد آباد چقدر جنگید ؟ بحرین ؟آرارات ؟
شاید هم تصمیم دارید بجای مطالعه مستقیم به مستند" من و تو " اعتماد کنید؟

آیا میدانید من جز خانواده شهید هستم و به همان شهید قسم جنگ ایران و عراق زمانی کلید خورد که بخشی از مرز ایران که همین اروندرود باشد در زمان رضاشاه،به عراق واگذار شد ؟!
نه !
اشتباه پشت اشتباه ...
عرب و ترک هم ساکن و صاحب این ملک مشاع هستند هر یک با خود آورده ای دارند ...چنانچه فارس ها !همه مهاجرند.
توصیه اکید دارم در دیدگاه خود تعدیل فرمایید.
خیلی خطرناک نوشته اید !

سلام
کجای این نوشته علیه ایرانیان بار منفی دارد؟؟!!!!
این نوشته به قصد قضاوت و بررسی تاریخی نوشته نشده که ان را به زمان پریشی (اناکرونیسم) محکوم می کنید قطعن هر سلسله ای معایبی داشته اما بیشترینه ی مردم فاحش ترین به باد دهی میهن را از ان قاجارها می دانند
قصد من بررسی پهلوی نبود غرض از یاداوری قجر این بودکه اگر در جنگ ایران و عراق هم ناتوانی نشان می دادیمالان ایرانی نصفه نیمه مانده بود.
موافق اینکه نادر شاه افشار را از پسله ی مغول ها می دانید نیستم او از طوایف اتروبایگانی و از ایل بزرگ افشار بود
نه سلجوک بود نه تورک
بنده از مستندیکه یاد کردیدخبزی ندارم اما باز اشاره می کنم اگر قرار باشد در نوشته ای از پاسداری سلسله ای دفاع کنم قطعن این نوشته نیست بلکه مقاله ای چندین صفحه ای خاهد شد
از همین جا هم اعلام می کنم بنده طرفدار هیچ شاه و سلسله ا
ی نبوده و نیستم حتا نادری که مرزهای ایران را تا هند گسترش داد
بنده کجای نوشته عرض کردم عرب زبان ها و اذری زبان ها مالکان این اب و خاک نیستند؟؟؟
اگر از نظر شما هرکس عربی سخن گفت عرب است و هر کس اذری زبان بود ترک است که باید واویلا گفت
ان هم ترک هایی که نصف کلماتشان روسی نصف دیگر عربی و بقیه هم فارسی ست چه دخلی دارند به اذری زبا نها؟
خوب می دانم چه دسته از ادم ها این نوشته را خطرناک می دانند
راستی من از لفظ کشته شدگان جنگ استفاده کردم نه شهید
رفیق پاییزی میخ کج کج است با ماله و چکش هم صاف نمی شود

دلسوختگان دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:31 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

خداجو با خداگو فرق دارد ...

حقیقت با هیاهو فرق دارد ...

خدا گو حاجی مردم فریب است ...

خداجو مومن حسرت نصیب است ...

خداجو را هوای سیم و زر نیست ...

بجز فکر خدا فکر دگر نیست ...

خدا جو با خداگو فرق دارد ...

حقیقت با هیاهو فرق دارد ...

بسا مشرک که خود قرآن بدست است ...

نداند در حقیقت بت پرست است ...

"مهدی سهیلی"

ممنونم بهرام جان
همیشه به این فکر می کنم که چرا اینقدر کم از مهدی سهیلی یاد میشه؟!
شاعر نازنینی است ولی نسل جدید خوب نمی شناسندش شوربختانه
زیبا بود انتخابت ممنونم

پریـــ خانوم دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 15:19 http://tabasom2020.mihanblog.com/

الهی
رویم را نیکو کردی،
خوی م را هم نیکو گردان!

علامه حسن زاده آملی

خوبی خوی دست خود ادمه نه دست خدا
راستی خوش امدید

دلسوختگان دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 21:03 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

نشود فاش کسی آنچه میـان من و توست
تا اشـارات نظـــر نـامـــه ‌رســان من و توست
گوش کـن با لب خـاموش سخـن مـی‌گویــم
پاسخـم گـو بـه نگاهـی که زبان من و توست
روزگــاری شـد و کـس مـرد ره عشق نــدیـد
حالیـــا چشــم جهانـــی نــگران مـن و توست
گــر چــه در خـلوت راز دل مـا کــس نرسیــد
همــه جا زمزمه عشــق نهــــان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خــزان باش، ار نـه
ای بسا بـاغ و بهــاران که خـزان من و توست
این همـه قـصــه فــردوس و تمــنای بهشـت
گفـت و گوئـی و خیالی ز جهــان من و توست
نــقش مـــا گــو ننـگارنــد بــه دیباچــه عقــل
هر کجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکــده ماست فـــروغ مــه و مهــر
وه ازین آتش روشن که به جــان من و توست

« هوشنگ ابتهاج »

ابتهاج عزیز با این شعر مثل قند و مشهورش
اینشعرو خیلی دوست دارم
ممنونم بهرام جان

دلسوختگان سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 10:25 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

قسمتی بسیار تلخ از سریال قهوه ی تلخ . . .

http://www.aparat.com/v/As9VX

بهرام جان سلام دلم برات تنگ شده
به محض سروسامون گرفتن حتمن می بینمش
ممنونم گلم

برگ بی برگی سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 14:47 http://bargebibargi.blogfa.com

به امید صلحی فراگیر ...

امیدواریم گرچه محال می نماید

درودها...
بله. کاش هیچ وقت در هیچ کجای دنیا جنگی نباشه. بی تردید جنگ کار احمقانه ای ست؛ گرچه گاهی مجبور می شیم جلوی احمق ها بایستیم و از شرف و مرزوبوم مون دفاع جانانه کنیم.
یاد همه ی جان بخشان گرامی.
راستی ممنون اما اون سروده ار بنده نبودها (:
ارادتمندم دوست

خانم تاجیک زاده مخلصیم
فرمایشاتتون کاملن صحیحه
من عادت کردم همیشه سروده های شما رو خوندم واسه همین اشتباه شد ببخشید

پرواز سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 14:55 http://parvazesorkh.blogsky.com

درود گرامی
اینجا چه سوت و کوره کجایید پس
متن جدید داستان ..........
دلمان پوسید

سلام پرواز خانم
داغون شدم
خودم نه کامپیوترم
تراژدی رو تا اخر نوشتم خیلی هم طولانی شده ولی با تبلت نمیشه بذارمش

مریم سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 18:07 http://blueskyi.blogfa.com/http://

سلام آقا محمد رضا ، خوب هستین ؟ کجایید ؟ نگران تون شدم ؟ انشاءالله که سلامت باشید ...

کامنت خصوصی

سلام مریم خانم
کامپیوتر پکید!!!!حالا هم با تبلت اومدم دعا کنیدمهدی از انقلاب مهدی درستش کنم منه تنبل:

برگ بی برگی چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 10:36 http://bargebibargi.blogfa.com

http://www.radiogramophone.com/music-videos/pallett_ain-tmyhome.html

نازی خانم سلام
ممنون الان نمی تونم ببینم ولی در نخستین فرصت حتمن می بینم فایل های ارسالی شما همیشه عالیه

دل آرام شنبه 18 مهر 1394 ساعت 14:29 http://delaram.mihanblog.com

پاپیون عزیز. جای خالیتون کاملا احساس میشه... نکنه عیالوار شدین و ما بیخبر.....
در هر صورت هرجا که هستین امیدوارم که این نبودنتان از روی درگیری برای خوشی ها و شادکامی های زندگی باشه.

سلام دل ارام خانم
کامپیترم در اقدامی انتحاری خودش را منفجر کرد و الانم با تبلت امدم
عیالوار که بودیم چاهارتا زن و شونزه تا بچه داشتیم یه تو راهی هم داریم
تا حالا ببینیم کی رایانه مند می شویم که باز بیاییم البته این نبودن کلی هم به نفعمان شد به خیلی از کارهای باقی مانده رسیدیم

دلسوختگان سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 10:34 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

خود را به خدا بسپار وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است ...

خود را به خدا بسپار چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او چون دور ز نیرنگ است ...

خود را به خدا بسپار آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری ...

خود را به خدا بسپار همراه سراسر اوست
دیگر تو چه می خواهی بهر طلبت از دوست ...

خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی ...

خود را بخدا بسپار چون اوست نوازشگر
چون ناز تو می خواهد او را ز درون بنگر ...

خود را به خدا بسپار وقتی که تن ات سرد است
وقتی که دل از دنیا آمیخته درد است ...

خود را به خدا بسپار داروی دلت با اوست
سردی ز تنت شوید گرمای وجودت اوست ...

خود را به خدا بسپار آن لحظه که می خندی
آن لحظه که راه دل بر مرثیه می بندی ...

خود را به خدا بسپار چون چشمه خوشرویی است
لبخند به هر رویی از اوست که بر رویی است ...

بنده ی عاصی هیچ راهی جز تسلیم و رضا ندارد
خیلی خیلی ممنونم بهرام جان که به یادمی

parvazesorkh چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 08:50 http://parvazesorkh.blogsky.com

به به چشممان روشن
ای بابا حالا که شما تایپ کردید کامپیوتر پکید دنیای غریبی است
به امید روزی که ما این داستان را بخوانیم

پرواز خانم خودم هم فکرش رو نمی کردم ولی داستان تراژدی خیلی طولانی تر از اون چیزی شد که فکر می کردم ایده های تازه به ذهنم رسید و نوشتمش به نظر خودم خیلی جذاب شده
نگران نباشید از ماجرا با خبر خاهید شد

دلسوختگان چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 19:47 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

سلام محمد رضای عزیز و دوست داشتنیم . . .
نبود شما ما را کم کم نگران می کرد .. خوشحال و مسرورم از اینکه باز حس بودنت را احساس می کنم و جملات شما را دوباره زیارت دارم .. امید که همواره شاد و تندرست باشید .. انشاا... .

دل ما به وجود شما دلگرم است . . .
کلمات ما به داشتن شما دلناز است . . .
چند ایامی که نباشد خبری از شما . . .
قلب ما بی تاب و دلهرها مهمان است . . .

مخلصم بهرام جان
با تبلت پست نوشتن سخته ببینم چه می کنم

رفیق پاییزی چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 21:46

ضمن آرزوی سلامتی برای شما

این جمله "ان هم ترک هایی که نصف کلماتشان روسی نصف دیگر عربی و بقیه هم فارسی ست چه دخلی دارند به اذری زبا نها؟"
همان میخ کجی است که سعی در صاف کردن آن هستید.
نخیر عرب ،عرب است؛ کرد ، کرد است ؛بلوچ، بلوچ است و...
این نظر من است فکر می کنم منطقی و منصافه باشد .
زبان خود ما فارسی هم کم لغت روسی و عربی ندارد .
در مورد نادر شاه افشار کتیبه ای از ایشان مانده ،کنده شده و حکاکی شده تبارش را آنجا نوشته است و ضمنا تعجب کردم بابت این جمله :"بیشترینه ی مردم فاحش ترین به باد دهی میهن را از ان قاجارها می دانند "شما که وارد به علم کلام هستید این مغلطه است .
باری
حتما سو تفاهم بوده

سلام رفیق
من هم مخالف این نیستم که عرب عرب است و کرد کرد
من مغلطه نکردم فقط گفتم از تشبیه مشهور استفاده کردم و تمثیل آوردم
همین
شاید سو تفاهم بوده
از شما بابت دقت نظرتون ممنونم

دلسوختگان پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 21:31 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

کاروان رفت ...
تو در خواب ...
و بیابان در پیش .....
.
.
.
کی روی ..؟
ره ز که پرسی ..؟
چه کنی ..؟
چون باشی .....!؟

ای وای اگر راهمون رو گم کنیم

ممنونم بهرام جان

از بودن تان خوشحالم. همین!

بنده هم همچنین دلخوش به بودن دوستان فهیمی مثل شما هستم

دل آرام سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 05:28 http://delaram.mihanblog.com

ﺷﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻣﺶ
ﭼﻨﺪ ﺷﺎﺗﯽ ﻫﻢ ﻣﻬﻤﺎﻧﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ .
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ
ﻭ ﺍﻭ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ
ﻭ ﺍﻭ ﻣﺮﺩ
ﻭ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻡ .
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ ,
- ﻣﺜﻞ ﻣﻦ -
ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ , ﻣﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺪﯾﻢ .
ﺑﻠﻪ !
ﺟﻨﮓ ﺟﺎﯼ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺳﺖ
ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺵ
ﭼﻨﺪ ﺷﺎﺗﯽ ﻫﻢ , ﻣﻬﻤﺎﻧﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ...


توماس هاردی

جنگ درگیری بین دو آدم است که هیچ مشکلی با هم ندارند به دستور دو آدم که برای طمع وتصاحب بیشتر جنگ افروزی می کنند.
زیبا بود دل آرام خانم

کوروش جمعه 8 آبان 1394 ساعت 17:13 http://www.parse77.blogfa.com

دلت را بتکان
اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لابه لای اشتباهایت ، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن..... وبزن به دیوار دلت
اشتباه کردن ، اشتباه نیست
در اشتباه ماندن ، اشتباه است

خیلی خوش آمدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد