پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

یادمان

می خاهم اگر بشود از کسی بنویسم که از "زمستان" نوشت و در تابستان رفت. از کسی که تاریخ و سیاست را دستمایه ی آثارش کرد. اویی که "پوستین کهنه اش" را در "زمستان های ناجوانمردانه سرد"سیاسی و غارت های ددمنشانه ی اهریمنان این خاک کهن، تنها داشته ی سرزمینش می دانست که موهبتی بود  بر اندوهِ ستمِ رفته بر این مردمان.

از اخوان نوشتن ، حتمن کسی محیط تر از من می خاهد بر ادبیات این مرز و بوم، کسی چونان استاد شفیعی کدکنی.

اخوانی که میراث دار یوشیج بود و بزرگترین شاعر همروزگارمان در زنده کردن سبک کهن خراسانی. کتاب ارغنونش خود به تنهایی گواهیست بر احاطه ی بی نظیر وی به انواع شعر از قصیده و قطعه و مثنوی و مستزاد و رباعی تا نوخسروانی ها که او دوباره از بطن ادبیات زنده شان کرد. اخوان، مکتب شعر خراسانی را در قالب نیمایی نشاند و زبانی حماسی، آهنگین و روایت گونه در اشعارش پدید آورد. شعر "زمستان" اش گواهی این ادعاست.

بیست و پنج سال پیش در چهارم شهریور سال شصت و نه، خورشید حضورش غروب کرد و زان پس در آثارش تا ابد زنده است. یادش جاودان.

پوستینی کهنه دارم من
یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبارآلود
سالخوردی جاودان‌مانند
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار‌آلود
جز پدرم آیا کسی را می‌شناسم من
کز نیاکانم سخن گفتم؟
نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه‌ی خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن‌گفتن، که من گفتم
جز پدرم آری
من نیای دیگری نشناختم هرگز
نیز او چون من سخن می‌گفت
همچنین دنبال کن تا آن پدر‌جدّم....

                                                                                            

                                                                                                        

نظرات 12 + ارسال نظر
رز مشکی چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 17:55 http://www.Nightsecret18.Blogfa.Com

دیگر همتای مرحوم اخوان ثالث در ادب پارسی نخواهد آمد... یاد و نامشان تا ابد گرامی...

یادش گرامی

نسترن پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 00:05 http://nas-taran111.mihanblog.com

با آنکه شب
شهر را دیرگاهی ست
با ابرها و نفس دودهایش
تاریک و سرد و مه آلود کرده ست
و سایه ها را ربوده ست و نابود کرده ست
من با فسونی که جادوگر ذاتم آموخت
پوشاندم از چشم او سایه ام را
با سایه ی خود در اطراف شهر مه آلود گشتم
اینجا و انجا گذشتم
هر جا که من گفتم ، آمد
در کوچه پسکوچه های قدیمی
میخانه های شلوغ و پر انبوه غوغا
از ترک ، ترسا ، کلیمی
اغلب چو تب مهربان و
صمیمی
میخانه های غم آلود
با سقف کوتاه و ضربی
و روشنیهای گم گشته در دود
و پیخوانهای پر چرک و چربی
هر جا که من گفتم ، آمد
این گوشه آن گوشه ی شب
هر جا که من رفتم آمد
او دید من نیز دیدم
مرد و زنی را که آرام و آهسته با هم
چون دو تذرو جوان می
چمیدند
و پچ پچ و خنده و برق چشمان ایشان
حتی بگو باد دامان ایشان
می شد نهیبی که بی شک
انگار گردنده چرخ زمان را
این پیر پر حسرت بی امان را
از کار و گردش می انداخت ، مغلوب می کرد
و پیری و مرگ را در کمینگاه شومی که دارند
نومیده و مرعوب می کرد
در چار چار زمستان
من دیدیم او نیز می دید
آن ژنده پوش جوان را که ناگاه
صرع دروغینش از پا درانداخت
یک چند نقش زمین بود
آنگاه
غلت دروغینش افکند در جوی
جویی که لای و لجنهای آن راستین بود
و آنگاه دیدیم با شرم و وحشت
خون ، راستی خون
گلگون
خونی که از گوشه ی ابروی مرد
لای و لجن را به جای خدا و خداوند
آلوده ی وحشت و شرم می کرد
در جوی چون کفچه مار مهیبی
نفت غلیظ و سیاهی روانبود
می برد و می برد و می برد
آن پاره های جگر ، تکه های دلم را
وز چشم من دور می کرد و می خورد
مانند زنجیره ی کاروانهای کشتی
کاندر شفقها ،‌فلقها
در آبهای جنوبی
از شط به دریا خرامند و از دید گه دور گردند
دریا خوردشان و سمتور گردند
و نیز دیدیم با هم ، چگونه
جن از تن مرد آهسته بیرون می آمد
و آن رهروان را که یک لحظه می ایستادند
یا
با نگاهی بر او می گذشتند
یا سکه ای بر زمین می نهادند
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مرد کی را که می گفت و می رفت : این بازی اوست
و آن دیگیر را که می رفت و می گفت : این کار هر روزی اوست
دو لابه های سگی را سگی زرد
که جلد می رفت ،‌ می ایستاد و دوان بود
و لقمه ای
پیش آن سگ می افکند
ناگه دهان دری باز چون لقمه او را فرو برد
ما هم شنیدیم کان بوی دلخواه گم شد
و آمد به جایش یکی بوی دشمن
و آنگاه دیدیم از آن سگ
خشم و خروش و هجویمی که گفتی
بر تیره شب چیره شد بامداد طلایی
اما نه ، سگ خشمگین مانده پایین
و بر
درخت ست آن گربه ی تیره ی گل باقلایی
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم خورد ،‌ هی ریخت خوردم
خود را به آن لحظه ی عالی خوب و خالی سپردم
با هم شنیدیم و دیدیم
میخواره ها و سیه مستها را
و جامهایی که می خورد بر هم
و
شیشه هایی که پر بود و می ماند خالی
و چشم ها را و حیرانی دستها را
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مست شوریده سر را که آواز می خواند
و آن را که چون کودکان گریه می کرد
یا آنکه یک بیت مشهور و بد را
می خواند و هی باز می خواند
و آن یک که چون هق هق گریه قهقاه می زد
می گفت : ای دوست ما را مترسان ز دشمن
ترسی ندارد سری که بریده ست
آخر مگر نه ، مگر نه
در کوچه ی عاشقان گشته ام من ؟
و آنگاه خاموش می ماند یا آه می زد
با جرعه و جامهای پیاپی
من سایه ام را چو خود مست کردم
همراه آن لحظه های گریزان
از کوچه پسکوچه ها
بازگشتم
با سایه ی خسته و مستم ، افتان و خیزان
مستیم ، مسیتم ، مستیم
مستیم و دانیم هستیم
ای همچو من بر زمین اوفتاده
برخیز ، شب دیر گاهست ، برخیز
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دست
دیگر نه پای و نه رفتار
تنها تویی با من ای خوبتر تکیه
گاهم
چشمم ، چراغم ، پناهم
من بی تو از خود نشانی نبینم
تنهاتر از هر چه تنها
همداستانی نبینم
با من بمان ای تو خوب ، ای بیگانه
برخیز ، برخیز ، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می کنم راه خانه
با من سخن سر کن ای ساکت پرفسانه
آیینه بی کرانه
می ترسم ای سایه می ترسم ای دوست
می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کرده ست ؟
ایکاش می شد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده ست ؟
هشدار
ای سایه ره تیره تر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن ، ای من ، ای دوست ، اما
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
و آنسو هیولای هول است
وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه ، ناگه دلم ریخت ، افسرد
ایکاش می شد بدانیم
نا گه کدامین ستاره فرومرد ؟


یاد مهدی اخوان ثالث گرامی ...
و واقعا ممنون از این پست
من باید وقت برای شناخت این بزرگوار بگذارم. ممنونم.
به واسطه ی پست یادمان شما کمی وقت گذاشتم و سعی کردم شعر های این شاعر را بخانم و درک کنم.

بی نظیرن جناب اخوان
اشعارش خیلی خوب حس رو به آدم منتقل می کنه

دلسوختگان پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 11:10 http://http:dlsokhthgan4000.blogsky.com/

سلام محمد رضای عزیز و دوست داشتنیم . . .
چه زیباست که جایی سفر کوتاهی با مجاز دنیاهاست .. و رویت نوشتاری پند و اندرز گویان از بزرگان دیار کهنی که بی رحمانه از سوی نسل تازه دورانی به باد فراموشی سپرده شده است .. و زیباست که گاهی تلنگری بسیار کوچک هم .. وسعت دید بزرگان و اندیشمندانی را بیان می نماید که هماره عمر همچون شمعان همیشه جاودان گونه خود را .. نور را ز آب شدن خود نمودند و چه زیباتر سرودن نغمه هایی از این دیار کهن پارسی . . .
ممنون مهربان دوست خوبیها . . .
سپاس و درودهای بی پایان . . .

سلام بهرام جان
خاهش می کنم اخوان رو خیلی دوست دارم و هنر و خدمتش به این مرز و بوم رو می ستایم

دلسوختگان پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 19:44 http://http:dlsokhthgan4000.blogsky.com/

نیمی از مردم جهان ...
افرادی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ...
ولی قادر به بیان آن نیستند ..!
و نیم دیگر ...
افرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ...
اما همیشه در حال حرف زدن هستند ..!؟

"رابرت لی فراست"

چه جالب پس مردم جهان از این لحاظ به دو دسته تقسیم میشند
پس اون دسته ای که حرف هایی برای گقتن دارند و گوش محرم پیدا نمی کنند کجای کارند؟!!!

ممنونم بهرام جان

دل آرام شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 03:41 http://delaram.mihanblog.com

فرموده اند : هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

که اخوان و اخوانها که در سر رشته کلام و جوهر قلمشان زنده اند.. و زنده خواهند ماند.


البته اشعار زیادی از زنده یاد بر خاطر ندارم... تنها یه دو سه بیتی که پارسال ازبرم شد..

----------------------------------------------

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نستاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما

پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر

سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان

مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار

عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

بله چنین آدم هایی همیشه در یاد و خاطره ها تکرار می شوند
این شعری که نوشتید مربوط می شود به همان کتاب ارغنون که اشعار وزین و کلاسیک ایشان رو در بر می گیره

ممنونم دل آرام خانم

الهه شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 05:55

"هان، ماه ماهان! کجایی؟/ خورشید اینک برآید/ تنها تو ب او برآیی" .......... درود و ارادت همیشگی محمدرضای گرامی

مخلصیم خانم تاجیک زاده

عبور از من شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 06:14 http://elahe131353.blogsky.com

بازهم درود ..... و عذر تأخیرهای ناخواسته... . بسیار سپاس برای یادمان اخوان بزرگ. یادش به خیر! چندروز پیش سر مزارش بودیم... و باز هم غربت توس و غریبی حماسه سرایان... اما باز طنین این شعر در گوش جان مون می پیچید: "چو ایران نباشد تن من مباد" ....... ارادتمند ............... پ ن : راستش غافلگیر شدم! فکر نمی کردم با این گوشی نفتی هم بتونم کامنت بذارم :)

سلام و صد سلام خانم تاجیگ زاده شاعر عزیز
می دانید که هر بار اینجا می آیید چقدر خوشحالم می کنید.
اوج احترام رو براتون قائلم چون با گوشی آمدید و منو یاد کردید
جای آرمیدن پیکر اخوان همانا کنار بزرگترین حماسه سرای ایران فردوسی بزرگ است.
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
(اخوان)

parvazesorkh شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 08:10 http://parvazesorkh.blogsky.com

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها
پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می ترسم تو را خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی...

یکی از با حس ترین اشعار اخوان هست مربوط میشه به زمانی که ایشون در تبعید بود. جایی که خیلی طبیعت بکر بود ولی ایشون از دوستان و آشنایانش دور بود.

ممنونم خانم پرواز خیلی وقت بود این شعر رو از ایشون دوره نکرده بودم

parvazesorkh یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 16:48 http://parvazesorkh.blogsky.com

سرشار از احساس و دلتنگی بند بند این شعر بند دل را میلرزاند

سپاس از شما بخاطر این نوشته زیبا از مردی بزرگ که امروز ناجوانمردانه از خاطرها دور شده است

شعر بسیار بلند و زیباییست
خاهش می کنم دوستداران واقعی ادبیات و شعر نو هیچ وقت اخوان و ماننده های او را فراموش نمی کنند.

دل آرام دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 00:46 http://delaram.mihanblog.com

هرچند که در مورد زنده یاد ، از زبان مسعود امین زیاد و در خور شنیده بودم. لذا این پست شما وا داشت اندکی بیش از آنچه شنیده ام به تفحص بپردازم.
مقاله و متنی در این خصوص جستم. دور از حسن نبود اشتراک کردنش .. که علاقمندان مطالعه خواهند نمود..

ممنون محمد رضا


بارگاه حکیم توس و اخوان همیشه در وطن غریب !



http://www.kalam.se/t-toos-akhavan-03.htm

اخوان رندی دیوانه بود به قول خودش لولی وش مغموم
یادش همیشه زنده است.
مقاله ی بسیار ارزشمندی گذاشته سایت کلام
ممنونم دل آرام خانم

دلسوختگان دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 10:17 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

کاش می شد فهمید همه دنیای را . . .
کاش درک می شد همه آدمهای بزرگ را . . .
کاش می شد ما هم بزرگ می شدیم . . .
همراه و همسفر شناختن دنیای را . . .
.
.
سلام بر محمد رضای عزیز و دوست داشتنی . . .
چه افزون شادیهاست گشت در دنیای مجازی . . .
و رسیدن و برخورد بر عمیق کلمات و جملاتی . . .
که هر کدام دارند بسیاری معنایی . . .
و بزرگی که سکان وبلاگی دارد . . .
و یاد می دهد دنیای و بزرگ مردان دنیایی . . .
.
.
همه آرزویم .. همیشه شادی و تندرستی و سلامتی مهربان دوست خوبم هست ..... انشاا... .

سلام بهرام جان

خیلی خیلی ممنونم دوست گلم
از اشعار اخوان هم بخون

مریم دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 13:51 httphttp://blueskyi.blogfa.com/

سلام آقا محمدرضا ، خوب هستین ؟

اشعارشان بسیار بسیار زیباست و ممنووووووووون از شما بابت این یادآوری و پست زیبا ، یادشان گرامــــــی و روحشــــان شـــــــاد ...

به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است...

مهدی اخوان ثالث

سلام ممنونم خوبم
خاهش می کنم
منم ممنونم از این تکّه شعر اخوانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد