پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

از رنج بودن

که در شش ماه شش بار با کُلت برادرت به سبک رُلت روسی خودکشی کرده باشی که هر بار ماشه بر پوچِ قرقره ی گلوله ها چکانده شده باشد که سی و دو قرص آسپرین را در یک بطر ویسکی حل کرده باشی و شبانه همه را یکجا به کام کشیده باشی که صبح مرده باشی ولی از هر روز سرحال تر برخاسته باشی که دکتر گفته باشد به شکل معجزه آسایی قرص و الکل اثر هم را خنثا کرده اند که از فرط ملال و اندوه زندگی در استخر مدرسه ای که پدرت مدیر آن است خود را پرت کرده باشی و لی نجاتت داده باشند. بعد به این فکر کنی که این زندگی نیست که به معجزه ای نیازمند است برای تو، بلکه این فرآیند مرگ است که دستانش را چون جذامی ای نیازمند به سمت معجزه دراز کرده است.

و چاره ای نیابی جز نوشتن. بنشینی بنویسی و بنویسی و بنویسی و حاصلش بشود "قدرت و جلال"(power & glory) یا بشود "کنسول افتخاری" امّا با این همه نوشته های ژرف و عمیق بگویی من تنها چیزهایی نوشته ام برای سرگرمی مردم

که بگویی بعد از نوشتن هر کدام از این ها فکر می کرده ای تنها خاننده ی آثارت خودت باشی و بس!

باز چاره نیابی تنهایی و درد درون را و دست بیازی در بُن عشق های زود گذر به زن ها و دخترکانی که یک هفته ای به تو می گویند"عشقم" و ما حصل این سرسپردگی ها با خوبترینشان بشود تنها یک دختر و بعد بگویی این ها که آمدند و رفتند چون آب نمک بودند برای مردی تشنه.

بعد در ادامه و در اوج افتخار و بزرگی با فروتنی بگویی من جمع اضدادم در من همان اندازه که عشق به زندگی هست ملال بودن نیز سنگینی می کند. من به اندازه ی تمام ایمانم شک دارم و فکر می کنم قدّیس و گناهکار می توانند در یک صف شمرده شوند و این تمام دلیلت برای نوشتن" قدرت و جلال"  داستان همان کشیش بیچاره ای که یک ایالت پلیس دنبالش بودند تا تیربارانش کنند و آخر، سرِخود را پای وظیفه ی معنویش داد.

همان کشیش یکسره مستی که بزرگترین گناه خود را خابیدن با یک زن و فرزند دار شدنش از او می دانست و وقتی تیربارانش کردند از تمام دنیا فقط همان دخترک برایش مانده بود که آن هم حتا دو روز پشت سر هم کنارش نزیست.

گراهام گرین نویسنده ای ست که تمام قد در برابرش می ایستم و به احترامش کلاه  از سر بر می دارم برای او که گفت: تمام نوشتن های من فقط برای این است که مردم کمی به عدالت بیاندیشند. برای او که سفر و نوشتن را برگزید به جای هر چیز دیگری و در تمام عمر نه چندان کوتاهش به هیچ کلیشه ی از پیش تعیین شده ای تن نداد و نوشتن را علاجی می دانست بر رنج بودن. 

نظرات 47 + ارسال نظر
mrx چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 16:15 http://mrx.blogfa.com

ای کاش اینجا هم میشد نظر خصوصی گذاشت ...
دوست داشتم اینقدر به پست قبلیتون بخندم و مسخره تون کنم که حد نداره ... خدایی سیزده سال تو کف نصیحت سوم پیشگویی؟!دمت گرم قربان ...آقا ای کاش یه نگاه به موهای پیشگو می انداختی یه وقت بنده خدا خودش مو بور بوده و نصیحت سومش این بوده باشه که همیشه دقیق نگاه کن ...
---------
واقعا بیانتون رو دوست دارم ...
مخصوصا این پست شور انگیز از گراهام گرین ...
---------
اون رمان نیمه بلند که دارید می نویسید درباره گراهام گرینه ؟
ای کاش بتونیم بعد از تکمیلش بخونیمش...
---------
ارادتمند


تو کف که نه ولی هر موقع یادش می افتم بیشتر به نصیحت سوم فکر می کنم تا اون دوتای دیگه
___________
ممنونم
گراهام گرین واقعن نویسنده ی بی نقصیه
___________
نه اون در مورد یه نویسنده ی ایرانیه البته نویسنده ای خیالی به نام اسفندیار صمیمی
آماده بشه و ناشر براش پیدا کنم حتمن چاپش می کنم

نسترن چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 16:34 http://nas-taran111.blogfa.com

چقدر خوب قدرت و جلال را خانده ای که تمام وجود ات را با نویسنده ، با کشیش با مرگ عجین کرده ای. تو گویی هر سه یک نفر بوده اید در هاله ای از نبودن ..

کلمه های این پست تک تک شان باری بر دوش داشتند که باید به جایی می رساندند و چه خوب رساندند. من نخانده ام این کتاب را و چه خوب که نخانده ام. چون گاهی وقت ها یک چیز هایی را به دست می آوری و نمی دانی چه هستند. کارشان چیست. عاقبت ات با آنها چه می شود. نمی شناسی شان. و من با این پست به گونه ای دیگر ... شاید در زمانی که هیچ فکری در من نباشد با وجد و اشتیاقی خاص این کتاب بزرگ را بخانم.
بی نهایت از این پست که پر از معنا بود و معرفی یک اثر ممنونم.
درود بر شما نویسنده ی گرامی.

وقت خاندن این رمنس هر کسی در لحظاتی از داستان خودش رو جای کشیش می گذاره و می تونه بفهمه چی کارست
وقتی از گرین در مورد شخصیتهای داستانهاش پرسیدند که خودش به کدومشون نزدیکتره گرین میگه همین کشیش داستان قدرت و جلال من به این شخصیت شبیه ترم
ممنونم نسترن خانم شما لطف داری

غیر از مغضوب علیهم چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 22:25 http://ghazalkhuni.mihanblog.com

یه دفعه بوکفسکی گفت بعضی مخاطب هام همون کارهایی رو از من می پسندن که زمان دائم الخمری و هرزه بازی می نوشتم

خیلی خوش آمدی دوست هنرمندم
واقعن بعضی نویسنده ها بهترین آثارشون رو در از خود بی خودی کامل نوشتند.

طاها پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 01:55 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

کمی به عدالت اندیشیدن می شود بزرگترین تفکر برای ذهن همچون من ها...نویسنده ها اگر قرار بود مثل بقیه باشند اصلا نویسنده نمی شدند،منظورم نویسنده های واقعی است

شاد باشید

سلام

گرین آرا و افکارش خیلی به اگزانسیالیست ها نزدیک بود. هر کس اگر کمی به عدالت فکر کند وجدانش همیشه بیدار می ماند و این خیلی مهم است.
نویسنده ها اکثرن توسط آدم های عادی درک نمی شوند
نویسنده نویسنده است واقعی و غیر واقعی ندارد که فقط شدّت و ضعف هنر مطرح است...همین

شما هم خوش و خرّم باشید

آقای جیغ جیغو پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 09:29 http://jighagha.persianblog.ir

...نوشتن من فقط برای این است که مردم کمی به عدالت بیندیشند !
چقدر زیبا !!!

به نظر من ،چکیده ی تمام احساسات نویسندگان و شاعران و هنرمندان در همین جمله می باشد

من که دیگه خرفی برای گفتن ندارم !

با درود بر محمد رضا عزیز

سلام جیغو جان

همه ی این ها برای این است که فقط جهان کمی به سمت بهتر شدن برود.

مخلصیم

ترمه جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 00:56 http://boghcheterme.persianblog.ir/

جز جانب دل به دل نیاییم
یک لحظه برون دل نپاییم
ماننده نای سربریده
بی‌برگ شدیم و بانواییم
همچون جگر کباب عاشق
جز آتش عشق را نشاییم
ما ذره آفتاب عشقیم
ای عشق برآی تا برآییم
ما را به میان ذره‌ها جوی
ما خردترین ذره‌هاییم
ور زانک بجویی و نیابی
بدهیم نشان که ما کجاییم
در خانه چو آفتاب درتافت
گرد سر روزن سراییم

"حضرت مولانا"

چقدر زیبا بود ترمه خانم

این صور خیال حضرت مولوی واقعن رشک برانگیزه
جدّن از بی نشان ترین چیزها پر معنا ترین کلام رو بیان می کنه

رز مشکی جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 03:01 http://www.Nightsecret18.Blogfa.Com

سلام
چقدر خوب کتابو خوندین. انگار که خودتون نوشتین یا یکی از شخصیتاش هستین! توصیف مرگ عالی بود خیلی عمیق و وسوسه انگیز مینویسین. خیلی ترغیب شدم این کتابو بخونم... انقدر این متن کشش داشت که آدم نمیتونه با این وسوسه مقابله کنه.... ممنون جناب پاپیون, احساس میکنم این کتاب خیلی میتونه حال منو خوب کنه

سلام رز خانم مشکی
خیلی خیلی ممنونم
کتاب خوبیه و اوج هنر گرین هست

شاید به حالت کمکی کنه اگه اینطور بشه خوبه

سما یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 00:45 http://hobootekasif.mihanblog.com

سلام دوست خوبم
از گراهام گرین یه کتاب به اسم مرد سوم خوندم که دو تا ترجمه اش تو بازار موجود. و صد البته ترجمه اقای ازرم دلچسب تر از اقای تورانی به نظر اومد.

سلام سما خانم

اون کتاب هم فوق العادست

نازی یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 15:36 http://daftarchehnazi.blogfa.com/

خسته ام از جنگی که نامش زندگی است
.
خیلی خسته ام

سراسر زندگی مبارزه است حتا آن لحظات که خابیم

سوژه ی قاصدک ها یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 18:01 http://elaheh-ariyaei.blogfa.com

سلام و احترام
و سپاس از این همه شوروشعور.
چه قدر زیبا نوشتید درباره ی این مرد بزرگ. به قول شاعربزرگواری از دیارمان:
"بزرگ باید، تا پایه ی بزرگ بداند"
زنده باد جوانمرد اردیبهشتی

سلام الاهه خانم
لطف دارید گرین نویسنده ی جاویدیست
من به گرد این طور نویسنده ها هم نخاهم رسید

اردیبهشت هر روز کمتر می شود و ناراحتی من بیشتر

سوژه ی قاصدک ها یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 18:38 http://elaheh-ariyaei.blogfa.com

"سلام بر آنان که در پنهان خویش، بهاری برای شکفتن دارند..."
و این که بگویم:
امروز:
بیستم اردیبهشت هزاروسیصدونودوچهار(دوهزاروپانصدوهفتادوچهار) است
سال پیش برای نخستین بار بود که به اینجا آمدم و از آن تاریخ تاکنون هربار آمدم با دست پر بازگشتم.
خواستم تشکر ویژه ای از جنابعالی داشته باشم.
ارادت.

سلام
چه جمله ی زیبایی نوشتید خانم آریایی

و چه خوب که سال پیش قدم رنجه کردید که من با کسی چون شما آشنا بشم
من باید سپاسگزار باشم از شما به خاطر منّتی که بر بنده می گذارید و هر بار مورد تفقّد قرار می دهیدم

خاک پای عزیزان و هنر دوستان و هنرمندانی چون شما هستم

دلسوختگان یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 22:20 http://taher4000.blogfa.com

انسانهاخلقتی یکسان دارند .. اما زندگی متفاوت دارند . . .

درون انسانها و باورها .. متفاوت و مختلف است و نوع نگرش هر کسی از محیط .. دیگران .. گفته ها و دیده ها با هم فرق دارد و هر کسی برداشتی منحصر بفرد می تواند از موضوعات داشته باشد . . .
عامل تحرک و اقدام هر انسانی "انگیزش" نام دارد و میزان افزایش شدت و کاهش آن در افراد مختلف است .. انگیزه عاملی است درونی که باعث ایجاد تغییر و تحول می شود و شخص را بسوی هدف یا اهدافی می کشاند و میزان موفقیت و تحرک آدمی به میزان انگیزشی است که در فرد بوجود آمده است . . .
نویسندگان و شعرا بزرگ و نامی .. دانشمندان .. ادیبان و .... همگی دارای قدرت انگیزشی بالایی هستند و عامل یا عواملی باعث این تحرک و ایجاد اثراهای شگرف شده اند که در شخص آنان بوجود آمده است . . .
مطمئنن زندگی گراهام گرین یک زندگی عادی و معمولی نبوده و یک سری اتفاقات و عوامل مختلف زندگی ایشان را از سایر متفاوت ساخته و از ایشان چنین شخصیتی برجسته و منحصر بفرد بوجود آورده است . . .
سلام محمد رضای عزیز و دوست داشتنی . . .
باز هم مطلب شما زیبا و آموزنده بود و جالبتر معرفی هنری به یک شیوه خاص و جذاب و البته منحصر بفرد . . !
حرف از کشیش که به میان آمد یاد کتاب کازابلانکا افتادم البته زمان زیادی از خواندش می گذرد(حدود 25 سال) . . .
مهربان دوست .. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید و روزهای پایانی اردی بهشتان پر از نشاط و حس خوبیها باشد . . .
انشاا... .

سلام بهرام جان
گرین فقط کلیشه ای زندگی نکرد یعنی نخاست که اینگونه باشد.

ممنونم از نگاه تو همیشه عمیق بوده و هست

پاییز دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 11:25 http://lamsenegah.blogfa.com

درود بعداز اینهمه ابراز نظرهای زیبا و دوست داشتنی فقط میتوانم بگویم به داشتن دوست گرانمایه ای چون شما میبالم

سلام پاییز خانم چند روزه که با نظر گذاشت تو وبلاگ شما و چند تا از دوستای دیگه که بلاگفایی هستند مشکل پیدا کردم
سیستم نظر دهیتون در دسترس نیست

شما به من همیشه لطف داشتید ممنونم

نسترن دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 16:54 http://nas-taran111.blogfa.com

روز های پایانی اردی بهشت است و  ..
امیدوارم تمام لحظه لحظه های تان رنگ و بوی اردی بهشت را داشته باشد
و تمام ماه های این سال فقط و فقط برای شما حسی از اردی بهشت دوست داشتنی تان را داشته باشند و درد دوری اش را حس نکنید
دلتان خوش و حالتان نیکو پاپیون گرانمایه

سلام
آره شوربختانه اردیبهشت خیلی زود گذشت
امّا ماه بدی نبود هر چند چیزهایی تو این ماه شنیدم که شتخ در آوردم امّا باز هم زندگی جاریست

دل آرام سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 21:31 http://delaram.mihanblog.com

محمد رضا این پست هم مثل بقیه پست ها فوق العاده بود .. با دقت خواندم ..
لذا اینجا خودکشی پررنگ به چشم میرسه .. مثل کسی که مامور شده تا تلخی زندگی را به گوش ایندگان برساند که بنویسد و بنویسد و بنویسد.. ارنست همینگوی هم جز نویسندگان برتر دیگری هست که در داستام وداع با اسلحه جریان لمس مرگ و زندگی را وارد روح شخصیت اصلی داستانش کرده .. روحی که دمیده از تجربیات واقعی اش نشات گرفته ....

...............................................................
اما پست قبلی که مهر و مومش کردی... آقا جان این عجوزه که ارد دادن لابد چند شوهر دیده ء ناکامی بوده که از مه جبینان زیبا رخ گیسو کمند و سیاه ، دل خوشی نداشته !
اما خدایی چشم گربه را راست گفته ... حس بدی به آدم القا میکنه

سلام دل آرام خانم گل
می دونی؟ انسان عاصی همیشه دنبال معنای زندگی می کرده و وقتی پیداش نمی کنه زندگی رو چیز اضافه ای می دونه
امّا نکته ای که در مورد گرین قابل تفکّر هست اینه که مثل اینکه دستی او رو از همه ی خودکشی ها حفظ کرده که بعد او بیاد خالق آثار ماندگاری بشه و معنای زندگی خودش رو در جان بخشیدن به شخصیت های تخیلی بکنه
ولی بسیاری از نویسندگان همونطور که شما هم گفتی به جریان خودکشی خیلی خیلی دقیق توجّه داشتند و ازش در آثارشون استفاده کردند.
خودکشی بزرگترین چالش انسان با خودشه!

هر وقت یاد اون پیر زن می افتم به جای اون دوتا نصیحت یاد نصیحت سوّمش می افتم که نفهمیدم چیه!

سما چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 08:26 http://hobootekasif.mihanblog.com

چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
صبحانه شعری امروزم شعری از استاد ابتهاج دوس داشتنی بود ، برای شما دوست عزیزم.

به به آقا به به
سما خانم انتخاب شعرت با زمان و مکان و حال آدم جفت میشه اونوقت اینقده به وجود آدم می شینه که حد نداره

این جناب سایه هم که دیگه اشعارشون نهایت ایهام و استفهامه آدم غرق میشه در تمثیلاتشون

ممنونم هزار هزار سپاس

سما چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 13:06 http://hobootekasif.mihanblog.com

ممنونم پاپیون عزیز
امیدوارم سایه سلامت عزیزان شما تا همیشه برقرار باشه

خاهش می کنم
روح عزیز از دست رفته شاد

پاییز چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 13:30 http://lamsenegah.blogfa.com

بله متاسفانه بلاگفا تا آخر اردیبهشت قطع است بخاطر انتقال سرور

هی وای من

نسترن چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 17:43 http://nas-taran111.blogfa.com

سلام.
قدر اینجا را بدانید جناب نویسنده.
آدم وقتی از دست می دهد جایی که برای نوشتن داشته می فهمد چه چیزی ازش گرفته اند.
حالتان خوب و دلتان خوش.
این دعای هرروزه ی من برای دوستان خوبی چون شماست.

سلام نسترن خانم
یه فکرهایی دارم برای حفظ اینجا مثل گذشته
ممنونم از شما دوست و همراه گرامی

دلسوختگان چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 21:39 http://taher4000.blogfa.com

در نوازش‌های باد
در گل لبخند دهقانان شاد،
در سرود نرم رود،
خون گرم زندگی جوشیده بود.

نوشخند مهر آب،
آبشار آفتاب،
در صفای دشت من کوشیده بود.

شبنم آن دشت از پاکیزگی
گوییا خورشید را نوشیده بود!

روزگاران گشت و گشت
داغ بر دل دارم از این سرگذشت
داغ بر دل دارم از مردان دشت

یاد باد آن خوشنوا آواز دهقانان شاد
یاد باد آن دلنشین آهنگ رود
یاد باد آن مهربانی‌های باد
«یاد باد آن روزگاران یاد باد»

"فریدون مشیری"

گاهی موضوعی از گذشته ذهن را مشغول خود می سازد و تصاویر و افکاری گوناگون را برای آدمی بوجود می آورد و خیلی از دقایق عمر را مشغول خود می سازد که در پایان نه مفید است و نه کارساز .. فقط تشویش و نگرانی به همراه داشته و خود ساخته ذهن بر موضوعی که هیچگاه واقعیت نداشته و قرار هم نیست زمان به عقب برگردد ..!
انسانها در شرایط و زندگیهای متفاوتی از هم قرار می گیرند و رفتارها و واکنشهای متفاوتی از خود بروز می دهند .. انسانی که یک شاهکار ادبی یا علمی از خود بجا می گذارد و بسیار متفاوت با سایرن عمل می کند .. خود برگرفته از محیط و روزگارانی هست که داشته و تحت تأثیرات آن متفاوت از دیگران می نماید .. اکثر کسانی که دستی به قلم دارند و متفاوت می نگارند .. زندگی تأثیر گذار از موضوع یا موضوعاتی داشته اند . . .
از هر دلنوشته ای .. می توان بسیار ناگفته ها را فهمید و درک کرد . . .
همیشه شاد و آرام باشید مهربان دوست . . .
انشاا... .

سلام بهرام جان
شعر بلند و زیبای استاد مشیری بسیار زیباست

نباید خیلی روی اتفاقات گذشته مکث کرد من معتقدم همیشه باید در اکنون زندگی کرد.
آدم هایی که هنر را سرلوحه ی زندگی می کنند بسیار متفاوت فکر می کنند و متفاوت عمل می کنند.

ممنونم بهرام جان

دلسوختگان شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت 15:05 http://taher4000.blogfa.com

پروین اعتصامی

محتسب ، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست ، این پیراهن است ، افسار نیست
گفت : مستی ، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت : جرمِ راه رفتن نیست ، ره هموار نیست
گفت : میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم
گفت : رو صبح آی ، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت : نزدیک است والی را سرای ، آنجا شویم
گفت : والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست
گفت : تا داروغه را گوئیم ، در مسجد بخواب
گفت : مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت : دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت : کار شرع ، کار درهم و دینار نیست
گفت : از بهر غرامت ، جامه‌ات بیرون کنم
گفت : پوسیدست ، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت : آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت : در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست
گفت : می بسیار خوردی ، زان چنین بیخود شدی
گفت : ای بیهوده‌گو ، حرف کم و بسیار نیست
گفت : باید حد زند هشیارمردم ، مست را
گفت : هشیاری بیار ، اینجا کسی هشیار نیست

بهرام جانم ممنونم
این شعر یکی از بهترین اشعار تاریخ ادبیات ایران است
بعضی اشعار هستند که جهان بینی و شناخت شاعر را رقم می زنند و این یکی از آن اشعار است
اتفاقن دو سه روز پیش در خلوت خودم داشتم همین شعر رو زمزمه می کردم
ممنونم از شما دوست گلم

سما یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 ساعت 10:29 http://hobootekasif.mihanblog.com

این نوشته ی زیبا از صمد بهرنگی رو حیفم اومد که نخونین:
بالاخره در زندگی هر آدمی ،...
یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده....
قدمی زده وبعد اما بی هوا غیبش زده و رفته .
آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ...
اینکه بعد از روزی روزگاری ، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید ،
آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است.
اینکه بعد از گذشت چندسال ، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است .
اینکه آن ذهنییت مثبت است یا منفی.....
اینکه تورا چطور آدمی شناخته ، مهم است.
منطقی هستی و میشود روی دوستی ات حساب کرد !؟
می گوید دوست خوبی بودی برایش ، یا مهمترین اشتباه زندگی اش شدی.....
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد ، یا نه..
اینکه رویایی شدی برای زندگیش ، یا نه درسی شدی برای زندگی....
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند ، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد

وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند.
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺏ ﺷﻨﺎﺧﺖ !
ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺯ
ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ... ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﻨﻈﻖ ﺷﺎﻥ ... ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺍﺩﺏ ﺷﺎﻥ... ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ... ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺷﻌﻮﺭ ﺷﺎﻥ ... ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺷﺎﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﻬﺮﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺷﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .

سما خانم خیلی خیلی ممنونم نوشته ی عالی ایه
به خصوص پاراگراف آخر که من تجربش کردم
البته اون اوایل نوشته یه چیزی که هست اینه که این روزها مردم هم بی انصاف هستند و هم خیلی خود خاه یعنی اگه انگشتت را بزنی در عسل و بگذاری دهانشان آخرش می گوین کم عسل داد حق من بیشتر از این بود!
یا می گویند عسلش اضافه بود خاست یه منّتی سر ما بگذاره خوروندش به ما
این نوشته این روزها کمتر صدق می کنه شوربختانه
ولی پاراگراف آخر اصل سند هست

سوژه ی قاصدک ها یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 ساعت 12:35 http://elaheh-ariyaei.blogfa.com

سلام و این که بگویم:
این بار دیگه از بلاگفا کوچ می کنم. یه کوچ بی بازگشت...
هرچند بیش تر نوشته هام توی وبلاگم نیست، اما... خیلی از نوشته هام هم ثبت موقت هستن و با این اضاع بلبشوی بلاگفا نمی دونم چی میشن چه بلایی سرشون میاد...!!!

سلام
بلاگفا افتضاح ترین سیستم وبلاگ دهی تو ایرانه فقط داره نون اوّل بودنشو می خوره وگرنه سالهاست که به مفت نمی ارزه
همین که اجازه ی دخل و تصرّف در نظرات رو به وبلاگ نویس می ده باید فاتحشو خوند.
شما حتمن باید بک آپ بگیری از نوشته هات بلاگفا سرویس بک آپ گیری داره
انشاالله مشکلی برای نوشته ها پیش نیاد
بلاگ اسکای رو پیشنهاد می کنم یا میهن بلاگ البته در مورد بقیه اطلاعاتی ندارم

موید باشی خانم تاجیک زاده

دل آرام یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 ساعت 16:50 http://delaram.mihanblog.com

به به ... این کامنتی که سما جان از صمد بهرنگی نوشتن فوق العاده بود .
هرچند نوشته های صمد منتشر نمیشه . چاپ نمیشه . و شاید خوانده نمیشه .
چقدر خوشحال کننده است وقتی جایی که انتظارش رو نداری متنی
بخوانی از شخصیت و نویسنده ای که به نظر در حاشیه رفته و ترک شده انگاشته شده ...

بله نوشته ی سما خانم به جا بود.

این که کتاب های صمد چاپ نمیشه درسته ولی این که خانده نمیشه رو نمی پذیرم
نوشته های بهرنگی زیبا هستند و خاندنی و نسل جدید هم به ایشون به عنوان یه کلاسیک نگاه می کنه

سما سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 13:08 http://hobootekasif.mihanblog.com

از صبح تا الان سرم تو کتابای فروغ بود . رسیدم به این شعر دیگه نشد بزنم صفحه بعد. و ظهرانه شعری من و دوستان شد
من ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ "ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ" ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ "اﺣﺴﺎﺱ" ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ میﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِ ﺩﻝِ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...!
فروغ فرخزاد
.....
ممنونم دلارام عزیز. در مورد صمد بهرنگی همین رو بگم که وقتایی که کم میارم بی استثنا سرم میره تو کتاب ماهی کوچولو و دوباره یادم میاد زندگی یعنی تلاش و من شاید بتونم ماهی سیاه کوچولو باشم....

سلام سما خانم
ممنونم از شعر زیبای فروغ
اشعار فروغ شاید خیلی ساده و امروزی بیان شده امّا چیزی که فروغ رو فروغ کرد تفاوت نگاهش به مسایل در مقایسه با زمان خودش هست و ساختار شکنی ای که آن زمان بانیش شد.
او زندگی خیلی دردناکی رو تجربه کرد و مرگ دردناک تری هم داشت.
روانش شاد

رسول سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 19:45 http://quiper.mihanblog.com

سلام!
حالتون چطوره؟ :))
اومدن اینجا، این بلاگ همیشه خوبه! خسته نباشید پاپیون عزیز :))

سلام
به به آقا رسول گل
سرباز جانباز وطن

موفق باشی دوست من

عبور از من جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 15:27 http://elahe131353.blogsky.com

درود و ارادت همیشگی
این بار از این دریچه و از این راه با خوبانی چون شما همسفر می شوم.
عزّت تان مستدام.

سلام
خیلی خیلی ممنونم که نشانی تازه گذاشتید
اگر اشتباه نکنم شما سر کار خانم تاجیک زاده هستید

ارادت

[ بدون نام ] شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 00:14

سلام

به خاطر زیبایی این پست .. رفتم و نشستم و در مورد گرین مطالعه کردم... به مطالبی برخوردم که ترجیح دادم اینجا در همین پست به اشتراک بذارم تا دوستان علاقمند نیز مطلاعه کنن..



http://bookcity.org/news-3209.aspx

ممنونم دل آرام عزیز

من وزارت ترس رو نخوندم هنوز امّا شناخت مترجم از نویسنده کمک شایانی به ترجمه ی خوب می کنه

لطف شما همیشه شامل حال من هست

دلسوختگان یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 12:52 http://taher4000.blogfa.com

گاهی نخواسته های روزگار . . .
ما را بسویی می کشاند . . .
گاهی تنهایی به اجبار . . .
مسیری تازه به ما می نماید . . .

سلام محمد رضای عزیز . . .
مدتی است که بلاگفا قطع شده و فرصتی پیش آمده که بیشتر به جستجوی و تکاپو در وبلاگها روی آوریم و مطالب گوناگون را مطالعه کنیم که اتفاقا بسیار مفید و سودمند هست .. اگر به اتفاقات هم به دیده ی مثبت بنگریم می توانند بسیار سودمند افتند و کارساز (این هم از لج بلاگفا) . . .
امید سالی که با پیوند نوروز و شنبه رقم خورد کارساز و مفید واقع شود . . !!!
شاد .. تندرست و همیشه شاد باشید . . .
انشاا... .

سلام بهرام جان

مضخرف ترین سرویس دهنده ی وبلاگ در تمام دنیا بلاگفاست امّا چون در ایران اوّلین بوده همه در بلاگفا وبلاگ باز می کنند و هر روز یه بامبولی داره براشون بلاگفا
باشد اَر عبرت بشر گردد

ممنون از دعای خیرت برای من
بنده هم منتظرم مشکلات بلاگفا تمام شود تا پست جدید بگذارم آخه یه اتفاقاتی میخاد بیفته که از این به بعد نمیشه هر کی سرشو بندازه پایین بیاد اینجا هر چی میخاد بخونه
از این به بعد اینجا فقط پذیرای دوستانی که رفیق راه بودند و هستند خاهد بود.

منتظریم بلاگفای تحفه ی دوزاری مشکلاتش حلّ شه

سوخته دل دوشنبه 4 خرداد 1394 ساعت 21:48 http://http://sokhthdl.persianblog.ir/

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن ...
مهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن ...
تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی ...
قصد کدام خسته جگر می‌کنی مکن ...
از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو ...
دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی مکن ...
ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست ...
ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن ...
چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری ...
سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی مکن ...
کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده‌ای ...
از عهد و قول خویش عبر می‌کنی مکن ...
ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو ...
از خطه وجود گذر می‌کنی مکن ...
ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو ...
بر ما بهشت را چو سقر می‌کنی مکن ...
اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم ...
آن زهر را حریف شکر می‌کنی مکن ...
جانم چو کوره‌ای است پرآتش بست نکرد ...
روی من از فراق چو زر می‌کنی مکن ...
چون روی درکشی تو شود مه سیه ز غم ...
قصد خسوف قرص قمر می‌کنی مکن ...
ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری ...
چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی مکن ...
چون طاقت عقیله عشاق نیستت ...
پس عقل را چه خیره نگر می‌کنی مکن ...
حلوا نمی‌دهی تو به رنجور ز احتما ...
رنجور خویش را تو بتر می‌کنی مکن ...
چشم حرام خواره من دزد حسن توست ...
ای جان سزای دزد بصر می‌کنی مکن ...
سر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست ...
در بی‌سری عشق چه سر می‌کنی مکن ...

"مولانا"

سلام بهرام جان
این شعر مولانا برای زمانیه که شمس تبریزی داشت برای نخستین بار از دیار مولوی می رفت ایشان این شعر رو گفت مریدان نوشتند و پسر بزرگ مولوی سلطان ولد آن را به همراه مریدان بد و از شمس خاست که بازگردد که همینگونه هم شد امّا دوباره ایشان(شمس) از حسد اطرافیان مولوی به علّت توجّه بسیار زیاد مولوی به او در امان نماند و بار دوّم رفت که رفت

ممنونم از شما دوست گلم خاندنش پر از لطف است

سوخته دل سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 09:37 http://http://sokhthdl.persianblog.ir/

تنهایی فرصت است ...
برای اندیشیدن ...
برای شناختن ...
برای درک کردن ...
و برای بازگشتن ...
به جایی که باید باشم ... و باشد ..!؟

سلام محمد رضای عزیز . . .
اشعار مولانا همه زیبا هستند .. گاهی جایی از زندگی می رسیم که یک سروده از قدیما .. بسیار گفته ها را به همرا دارد و چه پند و اندرزها . . .

وقتی که تمنای به خواستن است . . .
چرا میل به جدایی و رفتن است . . ؟
این وجود سراپای عشق و شور . . .
تنهایش .. شکستن و خود باختن است . . !؟

سلام بزرگوار
تنهایی فرصتیست مغتنم برای کسی که توانایی استفاده از آن را دارد.

این الان وبلاگ جدید آقا بهرام گلمونه؟!

می گفتی با شیرینی میومدیم

عبور از من سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 14:25 http://elahe131353.blogsky.com

سلام و سپاس بیکران نثارتان
ارادتمند

سلام خانم تاجیک زاده ی عیز و محترم

دل آرام سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 17:26 http://delaram.mihanblog.com

سلام
محمدرضا جان . ما اگه بیصبرانه منتظر خواندن داستانتون باشیم .. چیکار باید بکنیم...

من که مطلب جدید میخوام. مابقی دوستان رو هم میدونم که با من موافقند...

آقا یه تکونی بدین به این وبلاگ ...
دوستان بلاگفایی که جز کیمیا شدن.

جز آن عده از دوستان که اسباب کشی کردن .. ولو موقت هم باشد باز میشه بهشون دسترسی پیدا کرد ..

سلام دل آرام عزیز
من الان چندین روز هست که میخام ادامه ی داستان تراژدی رو بگذارم ولی بیشتر دوستان در بلاگفا وبلاگ دارند و از اونجا که این دفعه برای خاندن دعوت میشن دوستان لذا باید وبلاگشون نظر بپذیره که من رمز عبور بهشون بدم اینه که منتظرم بلاگفای دوزار کارش درست شه یا بقیه ی دوستان هم مثل خیلی های دیگه کوچ کنند به یه سرویس دهنده ی درست و درمون

میگم خوب شد مسوولین بلاگفا مدیریت توالت های عمومی شهر رو به عهده نگرفتن وگرنه...

دل آرام چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 04:03

عفت کلام رخصت نفرمود. وگرنه در باب مدیریت و تغییر سرور ها درفشانی نغزی در چنته به ولوله و بلواست....

ممنون.

مدیریت؟؟؟!!
بلاگفا آشغال است
بلاگفا خر است گاو من است

من نمی دونم این دوستان بلاگفایی چه خیری ازش دیدند که چسبیدن بهش!!!خب ادامه ی کارتون رو تو یه وبلاگ دیگه بدید

پاییز چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 15:02 http://lamsenegah.blogfa.com

درود دوست گرامی
می بینید چه اوضاعی است از دست این بلاگفا دستمان از دوستانمان هم کوتاه شده است

خانم پاییز سلام
جایی دیگه از یه سرویس دهنده ی دیگه خب وبلاگ باز کنیدو
میخام قسمت پنجم داستان روو بگذارم باید بهتون رمز بدم

نسترن چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 18:56 http://nas-taran111.mihanblog.com

از این بنده ی حقیر بیاموزید.
فورن به تغییر آدرس اقدام نمودیم. والاع.
کاملن موافق با سخنان نیک دوستان درباب بلاگفا هستیم.

خیلی هم خوب

سوخته دل چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 20:28 http://http://sokhthdl.persianblog.ir/

ما را برای رفتن ساخته بودند ...
روحمان به ماندن عادت نداشت ...
اگرچه پاها مانده در گل ...
روحمان اما پر می کشید ...
برای رفتن ...
ما اسارت کشیدیم ...
اما ...
در آرزوی رفتن ...
روزگار گذراندیم ...
دلمان پر میزد برای رفتن اما ...
اسیر قفس بود ...
.............................................
سلام محمد رضای عزیز . . .
دوباره مشغولیات زندگی و دوری از فضای مجازی .. تا آخر خرداد نیستم .. امیدوارم تا آن زمان دعاها مستجاب بشه و بلاگفا شروع بکار کنه .. البته نه بخاطر بلاگفا ! بلکه بخاطر دوستان خوب و گلمان .. بی صبرانه منتظر ادامه داستان و نوشتار زیبای شما هستیم . . .
همیشه شاد شاد شاد باشید مهربان دوست . . .
انشاا... .

سلام بهرام جان
امیدوارم مشغولیتت زود تموم شه و برگردی
به زودی قسمت پنجم داستان تراژدی از کجا آغاز شد رو می گذارم

رز مشکی شنبه 13 تیر 1394 ساعت 00:15 http://www.Nightsecret18.Blogfa.Com

سلام
حال شما؟ خوبین؟

چون کامنتای دو پست آخر بسته بود و بنده هم بی رمز به ناچار اینجا کامنت گذاشتم. بی زحمت رمزو مرحمت کنین که بی صبرانه منتظر متناتون هستیم. بلاگفا هم کاملا درست شده و بقیه دوستان کامنت گذاشتن و مشکلی نبوده. زیاده عرضی نیست، مستدام باشین

سلام
ممنوم شما خوبین؟

خیلی هم خوب، بله رمز براتون ارسال شد

ش پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 11:42 http://osghoolanjz.blogfa.com

درود
داشتن رمز برای پست هنرمند شرایطی میخواهد؟

سلام

شما تازه وارد هستید؟ اگر اینگونه هست خوش آمدید

سوده یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 20:14 http://taravosh.blogfa.com

وقتی شروع کردم به نوشتن , یهو خودش اومد!!! فعلاببلاگفا هستم تا یه چند وقت دیگه که عوضش کنم وبلاگ رو ... رمز نوشته ها رو میتونم داشته باشم؟

همیشه همین جوریه نباید از نوشتن دست برداشت

سوده پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 15:01 http://ye-zehne-sholoogh.mihanblog.com

اٍ کامنت من ثبت نشد؟؟؟

من که پاسخ دادم به نظر شما !
اگه منظور بعد از اونه که چیزی برای من نیومده

سوده جمعه 26 تیر 1394 ساعت 02:38

نه بعد از اون بود!! مثل اینکه ثبت نشده.... راستش. الان دقیق یادم نیست که محتوای. کامنتتون چی بود..چون وقتی جواب دادم اک کردم و ممتاسفآنه الان دقیق یادم نیست..
راجع به نبودن که خب من تقریبا یه ماهی میشه. که هستم. ولی چون نت خونه مشکل داشت و کلا قطع شده بود , کامنت گذاشتن جدا از سختیش , خیلی اوقات ثبت نمیشد اصلا!!
و متاسفانه از طرف شرکت و مخابرات و همه جا کلا تا تونستن کشش دادن و با اینکه بارها پیگیری. میکردم , بعد چند هفته بالاخره وصل شد!!
داستان های شما رو هم من فکر کردم که رمز ها. یکی یه و از ااول شروع میکردم به خوندن نه اینکه بخوام از وسط داستانی که در موردش نمیدونم , بخونم..
ولی خب اگه رمزها فرق میکنه که خب نمیشه از اول خوند و متوجه شد!

سلام
بعد از اون نظر برای من از طرف شما نظری نیومده
داستان تراژدی رمزهاش فرق می کنه فکرهاتو بکن چون داستان بلندیه اگه می تونی دو سه روزه بیای و بخونیش که برسی به قسمت ششم من برات بازش کنم و رمز بهت بدم البته دیدگاهت نسبت به داستان و نقاط ضعف و قوتش رو حتمن باید گوشزد کنی من به خاننده ی صرف نیازی ندارم کسی که خنثا باشه و فقط بیاد بخونه
اینه که باید نگاهت و برداشتت رو برام بگی
منتظرم

ناهید شنبه 27 تیر 1394 ساعت 11:11 http://realist.blogfa.com/

درود دوست عزیز ....
از گراهام گرین چیزی نخوندم متاسفانه . اتفاقا الان داشتم برای دوستی می نوشتم که هر چه میخوانم باز می بینم که از خیلی ها چیزی نخواندم . امیدوارم آشنایی با شما آشنایی ای باشد با گراهام گرین های متعدد

سلام ناهید خانم
گرین نویسنده ای فوق العادست
حتمن ازش بخونید

مهربانو یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 14:38 http://avapaeez.blogfa.com/

سلام.....زیبا بود مانا باشید

سلام مهربانو خانم
تشریف فرما شدید؟
اگر اشتباه نکنم وبلاگ رو حذف کرده بودید
درسته؟

مهربانو.. دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 10:38

سلام..
متاسفانه دو ماه بلاگفا دچار مشکل شده بود و وبلاگ باز نمیشد..
الان مجددا درست شده و تونستم صفحه قبلی رو داشته باشم
اما...
بسیاری از پست ها از بین رفتند متاسفانه

خوشحالم که مجددا در جمع دوستان بی ریا و پاکدل هستم
شاد باشید

سلام
ولی من مطمئنم که شما خیلی پیش تر از اون دوماه نبودید و غایب بودید
و مدتی پیش هم که حذف کرده بودید
به هر حال
موفق باشید و پایدار

اسماعیل بابایی چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 17:38 http://falsafehayelajevardi.blogfa.com

سلام جناب پاپیون،
بعد از مدت ها اومدم وبلاگتون.
هنوز پست ها رو نخوندم.
سلام و علیکی بود صرفا.
ایام به کام!

سلام آقای بابایی عزیز
خیلی خوش آمدید
شما غیر از خرابی بلاگفا غیبت صغرا هم داشتیدا
من گفتم شاید درگیر تولید و ساخت فیلم کوتاهتون هستید
موید باشید

مهربانو شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 09:08 http://avapaeez.blogfa.com

سلام ...روزتان خوش

نه حذف نکرده بودم ..فقط مدتی تنگ حوصله بودم..همین
مدتی هم که بلاگفا خراب بود
الان هم که هستم تنگ حوصله .. اما به روز..!

خوشحال میشوم به آوای پاییز سری بزنید

شما چرا پست هایتان را قایم کرده اید....!


دلگرم باشید..

سلام روزگارتان خوش
چشم حتمن می خانمتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد