پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را
پیرامون من

پیرامون من

خیال در همه عالم برفت و بازآمد که از حضور تو خوشتر نیافت جایی را

کیمیای زندگانی

انگار که ققنوس وار از میان خاکستر آتش درد و رنج سر بر آورده ام و با نگاهی تازه به جهان هستی، تمامیتش را به مبارزه می طلبم. آری اینگونه است که رنجها اگر تو را نکشند از تو موجودی مقاوم تر پدید می آورند از آن دست که پولاد نیز می گدازد امّا پسینِ آن هیچ چیز نمی تواند که بتازاند بر قامت آب دیده اش که نیست چیزی به نیرومندی به سانِ آتش گداخته.


پایداری به گاه توفانهای توفنده ی دلپریشی ها و سرنوشت

شکیبایی به گاه تندرهای هستی سوز دردها و اَلمها

ژرف شدن به گاه تهاجم لشکر تاتار کاستیهای زندگی


مرشد کامل است این زندگی که می آموزاند به انسان به هنگام سختی ناامید نباشیم و رنج را دستمایه ی رشد قرار دهیم اگر چه مانند سنگ آسیا گران و دُشخ وار باشد بردباری بر آن.


م.ر.الف 93/4/4 


این سه گانه ی عکس موسیقی و متن زیباست، تقدیم به همه ی دوستان لطفن بر روی نوشته ی رنگی کلیک کنید.

نظرات 98 + ارسال نظر
شیما شنبه 14 تیر 1393 ساعت 03:40 http://shibaba.blogfa.com/

حرف نداشت ..
عکس و زیباتر از اون متن .[گل]

خیلی ممنونم
قابل شما عزیز و دیگر دوستان رو نداره

شیما شنبه 14 تیر 1393 ساعت 03:42 http://shibaba.blogfa.com/

ما در هیچ حال
قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد
چرا که غم
ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد
انسان های بی اندوه
به معنای مُتعالی کلمه
هرگز " انسان " نبوده اند و نخواهند بود
از این "صافیِ انسان ساز" نترس...

نادر ابراهیمی عزیز
بسیاربه جا و قشنگ آوردیش شیما جان
سپاس از تو
در ضمن ورودت به جمع وبلاگ نویسها رو هم تبریک میگم
موفق باشی

نازی شنبه 14 تیر 1393 ساعت 08:20 http://daftarchehnazi.blogfa.com

سلام ُ صبح شما بخیر مطلب شما من یاد شعر ققنونس سروده نیما یوشیج انداخت جای خوندم که این شعر اولین شعر نو به زبان فارسی است ...شعر طولانی خواستم قسمت های از شعر براتون بنویسم..دیدم حق مطلب ادا نمیشه

ققنوس ، مرغ خوشخوان ، آوازة جهان
آواره مانده ، از وزش بادهای سرد
برشاخ خیزران
بنشسته است فرد
برگرد او به هرِ سر شاخی پرندگان .

او ناله های گمشده ترکیب می کند
از رشته های پارة صدها صدای دور
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه
دیوار یک بنای خیالی
می سازد .
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال و مرد دهاتی
کرده ست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم ، شعله خردی
خط می کشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور
خلقند در عبور .

او آن نوای نادره ، پنهان چنان که هست
از آن مکان که جای گزیده ست ، می پرد
در بین چیزها که گره خورده می شود
با روشنی و تیرگی این شب دراز
می گذرد .
یک شعله را به پیش
می نگرد .

جایی که نه گیاه در آنجاست ، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش
نه این زمین و زندگی اش چیز دلکش است حس می کند که آرزوی مرغها چو او
تیره ست همچو دود ، اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم می نماید و صبح سفیدشان .
حس می کند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار به سر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد .

آن مرغ نغز خوان
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته
اکنون ، به یک جهنم تبدیل یافته
بسته ست دمبدم نظر و می دهد تکان
چشمان تیزبین .
وز روی تپه
ناگاه چون به جای پر و بال می زند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر
آنگه زرنجهای درونیش مست
خود را به روی هیبت آتش می افکند.
باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ ؟

خاکستر تنش را اندوخته ست مرغ !
پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در .

‌سلام نازی خانم
بله درسته این نخستین شعر نوی تاریخ ادبیات ماست
و بسیار هم زیباست
اتفاقن کار خوبی کردی که کامل آوردیش
شعر واقعن زیباست دست شما درد نکنه

مریم شنبه 14 تیر 1393 ساعت 09:34 http://www.blueskyi.blogfa.com/

سلام ، نگارش اان بسان همیشه زیبا بود و کمتر نظیرش را در وبلاگ ها دیده بود ، قلمتـــآن همیشه برقرار و مانا ...

در آن جای که آن ققنوس آتش می زند خود را
پس از آن جا کجا ققنوس بال افشان کند در آتشی دیگر
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر
ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته است فرد
بر گِرد او، به هر سر شاخی، پرندگان
بانگی بر آرد از ته دل سوزناک و تلخ
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر
وانگه ز رنج های درونیش مست
خود را به روی هیبت آتش می افکند
باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ
خاکستر تنش را اندوخته ست مرغ
پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در ...

سلام مریم خانم
سپاس از نگاه شما
شعر هم زیباست
ققنوس یکی از شناخته شده ترین نمادها در جهان و از شاخصه های ادبیات و عرفان ماست به همراه سیمرغ

مریم شنبه 14 تیر 1393 ساعت 09:39 http://www.blueskyi.blogfa.com/



زندگی خوشتر بود در سایه ی وهم و خیال

صبح روشن را صفای سایه ی مهتاب نیست ...

رهی معیری

سپاس...

مریم شنبه 14 تیر 1393 ساعت 09:41 http://www.blueskyi.blogfa.com/



زندگی دل به خدا باختن است

تا درِ خانه ی او تاختن است

زندگی مثل عبوری است سریع

بذر عشق در دلِ شب کاستن است

زندگی مثل تلاشی است مُدام

با بد و خوب زمان ساختن است

زندگی پنجره ای رو به خداست

عشق حق در دل و جان داشتن است ...

زندگی در صدف خیش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است

مریم شنبه 14 تیر 1393 ساعت 09:45 http://www.blueskyi.blogfa.com/



دراسطوره ها مرغی است خوش رنگ وخوش آوا در منقارش 360 سوراخ داردکه از هر سوراخ آوایی خوش و نوایی دلنشین بر می خیزد.

چون به پیری رسد . بر کوهی بر می شود و هیزم بسیار فراهم می کند و به نغمه سرایی می پردازد. آنچنان می خواند که همه پرندگان پیرامونش گرد می آیند ومفتون ومحو او می شوند.

او می خواند وبال بر هم می زند و می جوشد ،می نالد تا آتش سوزان از پر و بالش در هیزمها می گیرد و شعله ور می شود.

از میان خاکسترش تخمی پدید می آید که از آن تخم ققنوش جوان سربر می زند ...

توصیفیست جامع در عین حال کوتاه از اسطوره ی ققنوس
چقدر کار خوبی کردی که این نوشته رو آوردی مریم جان
خیلی خیلی ممنونم از تو

نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم، .......................................... مینویسم از غم و دردم شاید آروم بشه درد درونم ، رویاهام بر باد رفته اما قلم نوشتن نه. در پناه حق...

سلام
خیلی خوش آمدید
امیدوارم به زودی دنیا به کام شما بشه و رویاها محقوق و آلام و درد اندک
در پناه حق انشاالله

دل آرام شنبه 14 تیر 1393 ساعت 14:43 http://delaram.mihanblog.com

گاهی موسیقی، بیشتر از تصویر مسئولیت حرف و هیجان را به عهده می گیرد .........
مثلا تمام پاپیون سکوت می کند وقتی ساز دهنی بر روی مرداب
از رهایی غمگین با تمام درد هایش می گوید ........
برای کسانی که موسیقی خوب را می فهمند:
مخصوصا طرفداران اکسپریمنتال با همان نگاه صامت همیشگی شان:
چشم هایتان را ببنیدید و از پاپپیون تا گوزن ها ، لنگ لنگان قدم بزنید

چقدر زیبا نوشتی دل آرام جان

ممنونم دوست قدیمی

برگ بی برگی شنبه 14 تیر 1393 ساعت 23:51 http://bargebibargi.com

سلام بر دوست عزیز
چقدر به حس نهفته در این پست نیاز داشتم ... مثل یه تلنگر ... مثل خوابی شیرین که فراموش کرده باشی و یه دفعه وسط شلوغی و هیاهوی زندگی به یاد بیاریش ...

هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند
هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا

....

راستی بابت فایل پاورپوینت هم ممنون

سلام نازنین خانم
خوشحالم که این پست برای یکی تلنگر بود
خمین برام کفایت می کنه

شما نخستین کسی هستید که فایل رو برداشته!!!!
بقیه...

آدیگل یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 03:30 http://pichokham.blogfa.com

آری مرد باید که در کشاکش درد سنگ زیرین آسیاب باشد!

باید تحمل کرد چاره ای نیست:)

چه خوش ذوقین شما عکس نوشته های آهنگینتونم عالی بود:)

آدیگل عزیز
ممنون از حضورت
این ضربالمثل از حکایات سعدی آمده از آن دست حکایاتیست که شکل شنیعی دارد اما نتیجه اش...
خاهش میکنم امید که همه دوستان لذت ببرند

پاییز یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 10:34 http://lamsenegah.blogfa.com

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
(محمد علی بهمنی)
چشمانم را می بندم انگار با من حرف میزنید
هدیه اتان بسیار زیباو گوشنواز بود سپاس

نامهربانی را هم از تو دوست خاهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست

قابا شما و دیگر دوستان رو نداشت
سپاس

برگ بی برگی یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 10:38 http://bargebibargi.com

واقعا اولین نفر ؟! ای بابا

نه اشتباه شد شما دهمین نفر بودی

مریم یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 11:46 http://http://blueskyi.blogfa.com/



بهانه برای گریه زیاد است

امـــــــــــــا

امان از گریه های بی بهانه ...

امان امان امان

مریم یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 11:48 http://http://blueskyi.blogfa.com/



از دلم پرسیدم عشق را خلاصه کن

گفت : آغاز کسى باش که پایان تو باشد...

عجب جمله ای!
به فکر فرو رفتیم

برگ بی برگی یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 13:18 http://bargebibargi.com

داشتم به این فکر میکردم که چی میشه شوق های آدم از دست میره و چطور دوباره برمیگرده ...
بعد یاد ققنوس پیر اینجا افتادم ...
واقعا قلب ما آدم ها مثل همین ققنوس هست ... چند سال یکبار باید از نو متولد بشه ...
فکر کنم دلم مثل ققنوسیه که باید به آتیش کشیده بشه و از خاکسترش ققنوس جدید زاده بشه ... اما نمی دونم چه شکلی ....

شوق های آدم به انگیزه هاش بر می گرده و اهدافش
یه جمله از یه بزرگی هست که میگه: به فراسوی هدف فکر کن تا با رسیدن بدان انگیزه در تو از بین نرود.

آدیگل یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 16:09

نه اونطوری که شما فکر میکنین نبوده جناب پاپیون :)مثل همه ی قصه ها داستان خودشو داره؛)
کاش اصلاٌ اینجوری بود اونوقت حداقل دلم نمی سوخت..

من جور خاصی فکر نمی کنم فقط حس اون لحظمو درباره ی نوشتن شما گفتم
همین
بعدشم ما هر چی میگیم شما میگی اینجوری نیست کاش اینجوری بود!

مسعود یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 21:56 http://mimsinpanah.blogfa.com/

این نوع پایداری کار هر کسی هم نیست ...

نه چون پایداری زیادی میخاد

"هزاران بار ما را سوخت
حریق حادثه تا مرز خاکستر
ولی ما نسل ققنوسیم
که از خاکستر خود
می گشاید پر..."

نیما خسروی هدا

****************
سلام و عرض احترام
بسیار زیبا. ققنوس رو دوست دارم. تا چندی پیش انجمن ادبی به نام ققنوس داشتیم که کفتارها گلوش رو دیدن...


سپاس از هدیه ی زیباتون . موقع مناسبی دریافت کردمش. سرشار از آرامش! زنده باااااااااااااااد
راستی اولش دست و پا شکسته ترجمه اش کردم ولی بعدش آلاله جانم به دادم رسید!

ارادت

سلام

ققنوس مانند سیمرغ از اساطیر شناخته شده ی جهانیست برای ایرانیان

انجمن ادبی رو نباید از دست می دادید باید کفتارها رو تار و مار می کردید

میگم خدا رو شکر آلاله جان انگریزیش خوبس

گچ رنگی دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 00:31 http://dardam.mihanblog.com

همیشه از ققنوس خوشم میومده!اوایل خود کلمه رو دوس داشتم...ققنوس!کلمه ی خوش آواییه!بعدش هرچی بیشتر با افسانه اش آشنا شدم،دیدم بیشتر ازش خوشم میاد!ب نظرم خیلی پرمفهومه!خیلی عمیقه!خیلی بزرگه!کلا دوسش دارم!و کلا متن شمارم دوس داشتم... وعکس...وفایل...جالبه!من ب نشونه ها سرسختانه اعتقاد دارم_و این روزا ک می خوام از نو شروع کنم،همه چی منو به تلاش و مقاومت دعوت می کنه!!:)نه

با شما موافقم در مورد افسانه ی ققنوس و آهنگ آواییش

دو قطعه از اشعار جناب یداللهی مناسب حال شما و این پست.

حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق ازادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست

قنقوس برمیخیزد و ما را تماشا می کند
شعله فرو می افتد و در بهت حاشا می کند!

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
شب از درون می پوسد و با یک تلنگر می رود
دستان ما در بند هم دور از تصور می رود

آدیگل دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 01:11

میدونین جناب پاپیون من خودم باعث از دست دادنش بودم قصه ی خاص خودشو داره که مثل قصه ی دوست دختر پسرای الانی نیست برای همینه که همه اشتباهی غصه شون میشه از حرفهای من...یه جورایی ما مال هم نبودیم ومن فقط دوستش دارم همین.یکم پیچیده است داستانش...من باب توضیح برای همون حستون گفتم:)

ممنونم
به هر حال من فکر می کنم هیچ آدمی این حق رو نداره که در گذشته سکونت کنه
باید به آینده ی احساساتمون هم فکر کنیم
هیچکس روی یک شرکت ورشکسته سرمایه گذاری نمی کنه!

پَر دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 02:03 http://pillows.blogfa.com

:) یه عالمه فکر افتاد تو کلم :)

و ممنون از این سه گانه ی خوب :)

خاهش می کنم قابلی نداشت

رز مشکی دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 06:51 http://nightsecret18.blogfa.com

سلام
حالتون خوبه؟
پاورپوینتی که گذاشتین جالب و البته دوست داشتنی بود.منم گاهی وقتا از این پاورپوینتا درست میکنم ولی فقط خودم میخونمش!
با اکثر چیزایی که نوشته بود موافقم.آهنگش خیلی قشنگ بود ولی صدای بلبل بود یا هر پرنده ی دیگه ای! خیلی رو اعصاب بود!!
(راستش من علاقه ای به پرنده ها ندارم)

واما ققنوس...عشقه...هیچ چیز دیگه نمیتونم راجع بهش بگم...
متنتون خاصه ولی راستشو بخواین خیلی حس خاصی رو بهم منتقل نکرد(معذرت میخوام)

احساس میکنم کامنتم مثل این پیام هایی که به برنامه های تلویزیونی میدن شده, گمونم یکم دیگه ادامه بدم میگم خوبه فقط وقتشو بیشتر کنین!!!

سلام رز خانوم مشکی
شما هم اگه از این سه گانه ها دارید بگذارید استفاده کنیم
البته بعضیها مثل اینجانب از صدای پرنده ها لذت می برند
هیچ و قت از اینکه رو راست هستید با دوستتون ازش عذر خاهی نکنید
من ممنونم که در اوج راستی حس واقعیتون رو گفتید

نازی دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 07:59 http://daftarchehnazi.blogfa.com

سلام
ببخشید که پست جدیدی نبود
اما
حالا هست

خیلی هم خوبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلسوختگان دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 09:44 http://taher4000.blogfa.com

وقتی که . . .
ذهنها . . .
کورند . . .
چشمها . . .
بی فایده اند . . !؟
. . . . . .
در سکوت . . .
بسیار حرفهاست . . .
برای آن که . . .
بشنود سکوت را . . .
و معنا کند حرفها را . . !؟

می فرماید
یار بی پرده از در و دیوار
به تجلّیست یا اولی الابصار
و باز می فرماید:
من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبیست
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست!؟
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
-------------------------------------- بودا می فرماید:
خوب گوش کن تا صدای سکوت با تو گفتگو کند آنگاه است که ‍ژرف خاهی شد

فراطنز دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 10:29 http://feratenz.mihanblog.com/

آفرین . عالی بود. قلمتان استوارباد

ممنونم

شیوا دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 14:12 http://shivayam-hamishe.blogfa.com

سه گانه عالی بود...
و نوشته ات... مطمین نیستم از پس این زندگی بربیام اما همچنان هر روز با جسارتی بیشتر فرومیریزیم و از نو بنا مینهیم بودن اتفاقی مان را..
باید دوباره بیایم و دوباره هزاران کلمه بنویسم...

قابل شما رو نداشت
لازم نیست از پسش بر بیایم فقط باید رنجها رو به جاهای خوب مغز منتقل کنیم تا نتایج خوبی دهند

منصور دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 14:14 http://mansour57.blogfa.com/

سنگینی باری که خداوند بر روی دوش ما میگذارد آنقدر نیست که کمر مان را خرد کند،آنقدر است که ما را برای دعا کردن به زانو در آورد.

این هم نوعی نگاه به دردها و المهاست
نیایش مقوله ای بسیار تاثیر گذار است از لحاظ روانی برای فرد رنج دیده

صبا دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 14:16 http://royekhateesteva.blogfa.com

زیبا زیبا زیبا
هم عکس ها و هم موسیقی .من که از دیدن و شنیدنش لذت بردم.دست شما درد نکند:)

خاهش می کنم صبا خانوم
خیلی خوبه که شما و باقی دوستان خوششون اومد
قابلی نداشت

منصور دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 14:18 http://mansour57.blogfa.com/

شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوندتا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم . . .

اشک ریختن برای دردها و رنجها یکی از بهترین راههای تحمّل آنهاست
من موافق این فکر که مرد گریه نمی کنه نیستم
مرد هم گاهی نیاز به گریه کردن داره

نیمکت قرمز تاریک دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 15:36 http://www.redsofa.blogfa.com

زیبا بود ...
آتشی که به جانت رخنه میکند و با هر زبانه کشیدن خاکسترت را بر جای می نهد ...بی حرف ...بی توضیح و خاکستر میماند و بستری برای برخواستن ....عین زندگی ست نه ؟..
هربار چند درجه از لذتی که میبردی را با خود به یغما می برد این آتش بی مروت ...

شما هم تمثیل زیبایی به کار بدیدها
من فکر می کنم توانمندتر می کنه ما رو این رنجهای زندگی

آدیگل دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 15:43 http://pichokham.blogfa.com

یه زندانی به رهایی فکر میکنه همیشه وهمیشه اما تا وقتی که زندانیه فقط زندانیه فکر هیچ خاصیتی نداره منم چیزی شبیه به یک زندانی ام فقط باید آزاد شد همین..
چشم ببخشین یکم تنبلی ام شد:)

پاپیون هم یه زندانی بود امّا تنها کسی که زندانی بودنش رو باور نداشت خودش بود فیلمش رو ببین
پاپیون یه شخصیت واقعی و زنده بوده

خاهش می کنم ممنونم

رز مشکی دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 15:54 http://nightsecret18.blogfa.com

دوباره سلام
راستش اغلب وقتی رک نظرتو راجع به یه چیزی که به کسی ربط داره بگی، طرف مقابل ازت دلخور و ناراحت میشه، و من اصلا دلم نمیخواد کسی ازم ناراحت باشه.واسه همین عذرخواهی کردم که نظرمو رک گفتم.

راجع به کامنتی که تو وبم گذاشتین، راستشو بخواین به محض خوندنش اولین چیزی که تو ذهنم تداعی شد این بود:
دل خوش سیری چند...
چون به نظرم فرمایشات شما در صورتی که فکرت آزادو بدون فشار باشه صدق میکنه

سلامی دوباره

من ناراحت نمیشم شما راحت باش با من

به هر صورت انسان می تواند رنجی را که می برد به محصولی قابل بدل کند

without name دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 16:37 http://without-smile.blogsky.com

چقدر این تصاویر ،زیبا بودن.بخصوص تصویر اون پروانه که روی گل نشسته بود.
متن قشنگیه.فکر میکنم درد و رنج کشیدن باعث صیقل خوردن روح میشه.
گاهی به گذشته نگاه میکنم و میبینم بعضی رنج هایی که تحمل کردم بزرگ تر از ظرفیت هر انسانی بودن و مقاومت من توو اون مقطع زمانی شگفت انگیز بوده.اما بعضی رنجها انسان و ضعیف میکنن.منظورم اون رنجهاییه که روح و خراش میده..اون موقع دیگه تحمل تکرار اون رنجها رو نداریم و حتی فکر تکرارشون روح ما رو مچاله میکنه.

+با پاسخی که به آقای منصور دادید موافقم.
مردایی که تو سختی ها اشک نمیریزن ،همونایی هستن که تو لحظات عاشقانه ،توان ابراز احساس و ندارن.اینجور مردا ترسناکن..

خاهش می کنم خوشحالم که دوست داشتی

چه توصیف و تقسیم بندی خوبی از رنجها کردی بی نام جان

درسته کسانی که جلوی حسشون می ایستند ترسناکند

سلامی دوباره
تا چندوقت پیش، از نوع برخوردها و... آزرده خاطر بودم . سر سفره ی حاضرآماده نشستن اما فقط ریخت و پاش کردن و نتیجه ای عایدشون نشد. همین که تا همیشه -با خفّت- روی آتش ققنوس نشستن و می سوزن تنبیه خوبیه!
فعلا" چندوقته انجمن آزاد جوجه ققنوس ها (مخصوص کودکان ونوجوانان) داره جون می گیره به کوری چشم کفتارها...

به قول شاعر: "ما نسل ققنوسیم..."

بسیار خوب من فکر کردم از فعالیت هنری منصرف شدید که خدا رو شکر اشتباه بود

آزاده سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 01:01 http://yekfenjanandishe.blogfa.com

هم تصاویر زیبا بودند هم متن ها صمیمانه از شما بخاطر انتشار این زیبایی ها تشکر می کنم

من این جمله را با این مضمون که اگر درد و رنج منو نکشه حتما محکم ترم میسازد به خوبی در زندگی درک کردم ...

متشکرم که وقتی می خوانمتان احساس بهتر حال بهتر و اندیشه ی بهتر از نوشته هایتان عایدم می شود

زندگی تان بی غم ... ولی نه این جمله را پس می گیرم چون گاه غم هایی وجود دارند مقدس و مثل آیه های قرآن همه نشانه اند و پیام که من برایتان این غم ها را آرزو می کنم ...

روزگار بر وفق مرادتان این جمله بهتر است ...

ممنونم آزاده خانم

خوشحالم که دوست داشتی
رنجها مثل آتش برای گداختن آهن هستند

سپاس از نگاه مثبت شکما به نوشته های من

همچنین من هم برای شما بهترین ها رو آرزو می کنم و آرامش روان را

آزاده سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 01:01 http://yekfenjanandishe.blogfa.com

به روزم با پستی از کتاب پیامبر ( جبران خلیل جبران ) [گل]

چشـــــــــــــــــــــــــــــــم می آیم

درودی دیگر....
حالا هم منصرف شدم منتها از همکاری با بعضی جاها...
اونمورد هم صرفا" برای خاطر شریف کودکان و نوجوانان مستعد است و بدون هیچ وابستگی به جایی! آزاد و رها...
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم...

بسیار عالی
راغب کردن کودکان و نوجوانها به مقوله ی فرهنگ و هنر اصیل ایرانی بعترین کار ممکن برای یه هنرمنده
بهتون تبریک میگیم

رسول سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 03:02 http://quiper.mihanblog.com

خیلی دوست داشتم این متن رو !
حداقل شاید چون خیلی به دیدگاه من نسبت به زندگی نزدیک بود!
مرسی پاپیون عزیز :)

رسول جان سلام

ممنونم از بذل توجهت
پایدار باشی

برگ بی برگی سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 08:05 http://bargebibargi.com

مرا یک شب تحمل کن ،که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

یه پیشنهاد دارم

آْلبوم "چه آتش ها" با صدای همایون شجریان رو تهیه کنید و این غزل جناب بهمنی رو با صدای همایون و آهنگسازی دوست عزیزم علی قمصری گوش بدید نازنین خانوم
باور کنید لذّتتون از این غزل صد برابر خاهد شد

مهربانو سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 11:22

من مرغ آتشم
می سوزم از شراره این عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم
چون شعله های سرکش جانم فرونشست
بار دیگر باز از دل خاکستر
تولد من آغاز می شوذ
و من دوباره زندگیم را
آغاز می کنم
پر باز می کنم
پرواز می کنم...


حمید مصدق

***نوشته زیباست..عکس هم..موسیقی را فعلن نشنیدم
اسیپیکر ندارم اینجا...

سلام

شعرهای حمید مصدق را همیشه دوست دارم
ممنونم
ولی دیدنش به همراه موسیقی یه چیز دیگس

برگ بی برگی سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 13:17 http://bargebibargi.com

خب گوش دادم که اصلا این شعر رو پیدا کردم
منم پیشنهاد میدم یه سر وبلاگم بزنید

خیلیم خوب
اومدم ولی هر کاری کردم نشد نظر بگذارم !!!!!

برگ بی برگی سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 13:41 http://bargebibargi.com

چقدر جالب !
اتفاقا چند وقت پیش -فکر کنم یکی دو سال - یه کنسرت بود اصفهان رفتم که آهنگسازش قمصری بود ، فوق العاده بود کارش ! آهنگسازی اش حرف نداشت ! فوق العاده بکر و تازه ... خیلی لذت بردم . صدای همایون شجریان رو هم خیلی دوست دارم ، خلاصه کنار هم کار قشنگی شده ...

کارای علی قمصری خاص و زیباست
پیچیدگی های ملودیک خاصّی داره
یه کار جدید بهار امسال داده با صدای خودش و گروه کر بانوان
به اسم"سخنی نیست" اونم زیباست برای گوش دادن

نسترن سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 14:15 http://nas-taran.blogfa.com

سلااااااااااام پاپیون گرانقدر....

از خواندنش واقعا بی هیچ اغراقی فقط و فقط
به وجـــــــــــــد آمدم....

سلام نسترن خانم

خوشحالم عزیز که لذّت بردی

tinivini سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 15:41 http://tinivinii.blogfa.com

شایید کوتاه بودنم نشانی نباشه از حضورم!
ولی هستم هرچند با نمایه ای کوتاه :)
نمیخام اما بودن هام کوتاه و خلاصه شده
نمی دونم .. اما خلاصه و کوتاه نیست احساس و افکارم به همه اطرافم!
موفق باشبد

دوستان یه کمکی به من بکنند این نوشته ی تینی جان رو برا من ترجمه کنن منم بفهمم چی گفته این عزیز دل

برگ بی برگی سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 16:53 http://bargebibargi.com

باید پیداش کنم ، گوش ندادم ...

زیباست به خصوص تِرَکِ چاهارش

دلسوختگان سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 19:35 http://taher4000.blogfa.com

عمر زندگی . . .
رو به اتمام است . . .
دقایق و لحظات زندگی . . .
گذرا و رو به فناست . . .
و می رسد روزی . . .
که حتی نمانند آدمها . . !؟
پس قدر لحظات را . . .
تا که هست بدانیم . . .
که دیر یا زود . . .
می رسد روزی . . .
که حسرت آن ایام . . .
می ماند بر دلها . . !؟

در لحظه زندگی کردن کار بسیار سختیست

شرنگ سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 20:18 http://reflection2.blogfa.com

بعد از مدتها وبلاگم به روز شد . . .
دعوت هستید به " چهاردهم ژوئیه " ..

[گل]

من عادت دارم فقط نوشته های دوستانی را می خانم که برای نوشته هایم ارزش قایل باشند و به اینجا بیایند و بخانند

شما بعد از هرگز آمدی و فقط خبر دادی که به روز شدم دعوتی! حتا یک واو از نوشته های منو نخوندی خانوم محترم من خودم اینقدر نوشته دارم که نخوندمشون برا همین وقت برای نوشته ی شما ندارم

این کامنتت رو هم پذیرفتم برای اینکه بدونی فضای وبلاگ فضای تبادل فرهنگیه نه تکتازی فرهنگی و گرنه که حذفش می کردم

در ضمن از لینکها هم خارجتون کردم
گفتم مطّلع باشید

برگ بی برگی چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 00:56 http://bargebibargi.com

مرسی از پیشنهاد خوبتون ...
دارم گوش میدم . الان همون ترک 4 هستم :)
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ...

خیلی زیباست ...

بله بسیار زیباست
فقط امیدوارم که به صورت غیر قانونی دانلود نکرده باشید و خریده باشیدش

tinivini چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 01:03


کلی خنده شد

برگ بی برگی چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 01:39 http://bargebibargi.com

هشت اش هم ...
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست

چقدر با حال و هوای نیمه شب و سکوت و نسیمی که از پنجره سرک میکشه می خونه ...

کارهای قمصری فضا سازی خوبی داره فقط گوش دهنده ی سنتی رو یه کم متعجب می کنه چون یه جاهایی تو آهنگسازی اون گردش ملودیکی که گوش دهنده ی سنتی بهش عادت داره رو نمی شنوه و با یک چینش ملودی و آکورد جدید روبرو میشه که ذهنش رو حساس می کنه و با دقت بیشتری به چرخش ملودیک گوش میده البته من فکر می کنم که تو این کار یه کم شعر فدای موسیقی و چرخش ملودیک شده به خودش هم گفتم که تا حدودی پذیرفت
اسم کار هشتم بی قرار هست با شعری از هوشنگ ابتهاج
این کار در فضای دستگاه نوا اجرا شده

آشنا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 07:01 http://www.ashana49.blogfa.com

سلام


اکنون بهتر و بیشتر اورا درکلیه ی امور میبینم...تغییر مسیربه علت

وجود سنگهای عظیم ..بر سر راه جویبار زندگی...


واینکه خواست به باطلاق نرسم..هرجند در دل کویر داغ مشکلات

تلاش را نصیبم ساخت تا احساس کنم که هنوز زنده ام وبازی همچنان ادامه داردومن گاهی تند گاهی ارام درجریانم وزمزمه سر داده ام که: ان مع العسری یسری

سلام
پس از هر سختی ای آسانی ای هست به راستی که هست

sh چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 09:12 http://osghoolanjz.blogfa.com

اگر نکشد...!
باید اموخت...!

خوش آمدی
بله اگر نکشد خاهد آموخت

برگ بی برگی چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 09:42 http://bargebibargi.com

دقیقا یه جاهایی با اون موسیقی سنتی کلاسیک توی ذهنمون فرق داره ...
اتفاقا من هم حساسیت خاصی روی خریدن سی دی ها به صورت قانونی دارم اما دیروز دوست داشتم یه آلبوم جدید گوش بدم و صبح تا شب سر کار بودم پس با عرض شرمندگی دانلود کردم اما مطمئنا می خرمش ... الان توی کمد سی دی هام کلی سی دی آک هست :))))) هی خریدم ولی دانلودی ها رو گوش کردم ...
البته سنتی ها رو چون می خوام دستگاه و این جور چیزهاش رو بدونم معمولا بازش میکنم ...

تا جایی که می تونی این کار رو نکن
همونطور که برداشتن وسایل یک مغازه بدون با خبر بودن صاحب مال درست نیست این کار هم درست نیست
البته شما میگی میری و سی دیش رو می خری ولی بهتره اصلن دانلود نکنی
ممنونم

پیرمرد چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 10:38 http://thepurge.blogfa.com/

تغییراتت رو به خوبی

ممنونم

برگ بی برگی چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 12:09

چشم :)

البته اگه این قانون رو واسه خودم بزارم فکر کنم دیر به دیر میتونم آلبوم جدید گوش بدم و بعد هم وقتی چند تا سی دی با هم بخری از هیچ کدوم لذت نمی بری ...
اما اینجوری آروم آروم گوش میدم و بعد هر بار رفتم به مرکز خرید سی دی همه اش رو با هم می خرم ...

چشم شما بی ترس انشاالله

منم کوشش می کنم کارای موسیقایی جدید و زیبا رو به شما معرفی کنم

آشنا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 12:24 http://www.ashana49.blogfa.com

In the world the unique funds of prosperity is kindness.بابت

عکس نوشته و موسیقی دلنوازتون متشکرم...عالی بود

ممنونم
خوشحالم که دوست داشتید

پسر بی پروا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 14:31 http://whnr.mihanblog.com

سلام اگه با تبادل موافقین منو با اسم وبم بلینکین بعد به من بگین تا لینکتون کنم

سلام
نه موافق نیستم ممنون ار پیشنهادت

برگ بی برگی چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 19:19 http://bargebibargi.com

ممنون از شعر زیبای جناب بهمنی

خاهش می کنم قابل نداشت

آدیگل پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 00:11 http://pichokham.blogfa.com

:)

forough پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 04:57 http://5nafar.blogfa.com

آنقدر در زمین لطافت هست
که به آن روز و شب رکوع کنی
خشم را بسپری به آب روان
با کمی مهر سّد جو کنی
بروی با بهانه ای زیبا
ناگهان عشق را شروع کنی
آنقدر شعر خوب و زیبا هست
که بخواهی به آن رجوع کنی
آسمان حدّ همطرازی تُست
گر به زیر آیی و خضوع کنی
شب یلدا بدون پایان نیست
می توانی از آن طلوع کنی

سلام بزرگوار
طاعات وعبادتتان قبول حق
[گل][گل][گل]

سلام فروغ خانم
دست شما درد نکنه شعر زیبایی گذاشتید

دلسوختگان پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 13:34 http://taher4000.blogfa.com

جاده یعنی . . .
حرکت . . .
عبور . . .
گذر . . .
جاده یعنی . . .
همیشه راهی هست . . !؟
. . . . . . . .
آخر هفته . . .
و دلتنگی خاص خودش . . .
(( اللهم اجل لولیک الفرج ))

جاده یعنی گذر یعنی عبور یعنی مقصد یعنی رسیدن

داداش حسین پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 15:31 http://mylovelymom.mihanblog.com

مردی مقابل گل ‌فروشی ایستاد. او می خواست دسته‌گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .
وقتی از گل‌فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می‌کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می‌کنی ؟
دختر گفت : می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می‌خرم تا آن را به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج می‌شدند دختر در حالی که دسته‌گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: می‌خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه، تا قبر مادرم راهی نیست!
مرد دیگرنمی‌توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

سلام
خوش آمدی
داستانک زیبایی بود حالا یک واقعه بشنو
دو روز پیش سومین سالگرد مرگ مادر نزدیکترین دوستم بود نزدیک افطار آمد در خانه و چند ظرف غذا برای مادرش خیراتی به من داد احوالپرسی کردیم رفت که سوار ماشین شود و برود بقیه غذاها را توزیع کند پیش از رفتن گفت: ما رفتیم مخلصیم سلام برسون و از طرف من دست مادرت رو هم ببوس گفتم ممنون تو آقایی گفت جدی مبگم از طرف من دستشو ببوس، اگه مردی از طرف خودت زانو بزن و به پاش بوسه بزن آمدم بالا و دقیقن همین کار را انجام دادم
گاهی بعضی چیزها تلنگر ژرفیست برای ما



سپاس از شما

شیما پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 23:22 http://shibaba.blogfa.com/

ما اصلا" زندگی ِ بشری نمیکنیم.
زندگی ِ ما ، زندگی ِ نباتی است ؛ درست مثل ِ یک درخت
زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت می نشیند به انتظار ِ بهار، تا برگ دربیاورد.
بعد به انتظار تابستان ، تا میوه بدهد.
بعد به انتظار ِ باران ، بعد به انتظار ِ کود ، و همین جور . . .
همه اش به انتظار ِ تحوّلات ِ طبیعی ، تحوّلات ِ از خارج...
غافل از اینکه اگر همه اش به انتظار ِ تحوّلات ِ خارجی بمانی ، یکدفعه سیل می آید.
یا یکهو باد ِ گرم میگیرد یا یکمرتبه خشکسالی میشود...

نون و قلم ...آل احمد

چه قطعه ای انتخاب کردی از چه کتابی!!
یکی از بهترین کتابهای جلال ن والقلم هست بسیار زیباست آدم مبهوت میشه که این ذهن این قصه رو چگونه پرداخته؟
چقدر مناسب بود شیما جان دستت درد نکنه

[ بدون نام ] جمعه 20 تیر 1393 ساعت 12:31

جامعه دو طبقه دارد . . .

آنهایی که کار نمی کنند و می خورند . . .

آنهایی که کار می کنند و نمی خورند . . .

(( دکتر شریعتی ))

زندگی . . .
سرای مهربانیست . . .
و تنها مهر و محبت ها خواهند ماند . . .
زندگی . . .
یعنی امید . . .
همه برای خود . . .
و هم آرزوی داشتنش برای همراهان . . .
زندگی . . .
یعنی رفتن . . .
اما با افتخار باید رفتن . . !؟

بله....
دست شما درد نکنه
چرا هیچ رد و اثری نگذاشتید؟!!

دوده جمعه 20 تیر 1393 ساعت 15:41

ممنون برای 3گانه ی خوبتان

چه عجب از این طرفا؟؟!!!
بعد عمری...

خاهش می کنم قابلی نداشت

مهدی جمعه 20 تیر 1393 ساعت 16:25 http://my-view.ir

بازم مثل همیشه عالی.

خوندن مطالبتون لذت بخشن

ولی یک چیزی هست
رنجها شاید ادمو نکشن و مقاوم کنن ولی ته تهشون یه تغییر کوچیک رو همراه خودشون دارن.

مهدی جان سلام
ممنونم دوست خوبم
حتمن رنجها تغییراتی رو در روحیه و رفتار ما ایجاد می کنند
قسمتی از پختگی رفتار انسان حاصل همین تغییراته!

آزاده شنبه 21 تیر 1393 ساعت 02:20 http://yekfenjanandishe.blogfa.com

به روزم با پستی در ارتباط با اهداء عضو . با کامنت های خوبتان شادمان می شوم [گل]

چشم خدمت می رسیم

پاییز شنبه 21 تیر 1393 ساعت 08:29 http://lamsenegah.blogfa.com

این روزها فقط مینویسم و پاک میکنم خواندنشان را نمی خواهم خواندنم را میخواهم

سلام
بنویس ولی پاک نکن

برگ بی برگی شنبه 21 تیر 1393 ساعت 10:16 http://bargebibargi.com

این شعر رو امروز خوندم یاد این پست کردم دوباره :
http://faryaadhaa.blogfa.com/post/29

دست شما درد نکنه

آن پریچهره که با ما سخن از جان می کرد
فـصل جـوشیدن می صحبتِ حرمــان می کـــرد

گـرچه در خلــوت مـن گرم سـخن بود ولی
گـه به گـه نیــم نگــاهی به رقیبــان می کــــرد

او که افســـون رخـش کفر ره دینـــم شد
دوش در بــزم بتــان دعوتِ ایمــان می کـــــــرد

آن طـرف تیــغ بـه دستان ابــــوذر می داد
این طرف جلوه در اندیشه ی سلمان می کـرد

تـا کـه بـازار کنـد گـــرم و فـروشـد نـــازی
راز پنهــان من و خویــش نمــایــان می کــــــرد

درد در عـالم ما عشوه ای از عالم اوست
قصد جان داشت سحر عشوه فراوان می کـرد

حشــمت دلبـــر ما بـین بـه هنگــام گــذر
مـــور بر خـــاک رهش طعنِ سلیمان می کـرد

تا که در دیده ی "فریـاد" کند جلوه ی ناز
زلف صد رشته ی صف بسته پریشان می کرد.

نازنین خانم شعر بسیار زیبایسست ولی شما باید بگی ارتباطش رو با این نوشته!

برگ بی برگی شنبه 21 تیر 1393 ساعت 13:41 http://bargebibargi.com

ای وای ببخشید می خواستم برای پست قبلی بزارم


عیبی نداره ما برا پست قبلی محسوبش می کنیم

مسعود شنبه 21 تیر 1393 ساعت 19:09 http://mimsinpanah.blogfa.com/

نمیدونم چرا خواستم بدونم چند سالتونه ، چی کارمیکنید یا ....
همینطوری ...

من سی و هفت سالمه
روزنامه نگارم و تدریس موسیقی هم می کنم اگه بشه کنسرت هم میدم
نظارت فنی چاپ هم انجام میدم که بیشتر مربوط میشه به چاپ مجلّات

دیگه چه پرسشی داری مسعود جان؟

آوای سکوت یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 00:16 http://avayesokot92.blogfa.com/

ممنون از قلم و توصیفات زیبا تون . فکر میکردم معلم هستید!!

خاهش می کنم
لطف دارید

با تدریس موسیقی میشه گفت شما اشتباه فکر نکردید!

امّا معلّم مدرسه نبودم هیچ وقت شوربختانه با اینکه دوست می دارم این شغل رو

محمد ح یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 16:59 http://dustevatan13.persianblog.ir

توصیف کردن آدمی به پولاد خیلی جالبه چون برخی محکم و مقاوم ترند که بستگی به فکرشان داره و برخی شل و آبکی ترند که باز هم بستگی به فکرشان داره وگرنه زندگی برای همه بدبختیها و سختیهای خاص خودش رو داره.

بله برای همه بدبختی داره امّا همه از کوره ی حوادث سالم بیرون نمی آیند و همه نمی توانند از رنجها پلی برای ترقّی بسازند اگر می توانستند دستکم آمار معتادان و مشغولان به ناهنجاریهای اجتماعی خیلی از این کمتر بود

برگ بی برگی یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 17:24 http://bargebibargi.com

مرسی از پیشنهاداتون

خاهش می کنم

مینو کلانتر مهدوی یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 18:41 http://minoomahdavi.blogfa.com

سلام
خوب هستید؟
سری به ما بزنید....

سلام ممنونم
حتمن

مریم دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 09:52 http://www.taameshk.blogfa.com

ممنون از لطف شما :) باعث خوشحالی من است که کسانی همچون شما که اینقدر قوی می نویسند از من تعریف کنند... البته حرفتان را تعریف می دانم اگر حمل بر خودستایی نگذارید... :)
اما واقعیت این است که کلی راه مانده تا نوشته هایم به قدرت و زیبایی نوشته های شما برسند :)
---
بازهم ممنون :)

خاهش می کنم مریم خانم
من بدون تعارف و اغراق از قلم و سبک نوشتارتون خوشم آمد
از این پس یک نفر به خاننده هاتون اضافه شد

بشار دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 11:00 http://bashshar.blogfa.com

آغاز را می پذیرم
آرامش را در سبدی می ریزم
و تقدیم به فردا می کنم
تا به فردایی برسم ...


سلام ، پست زیباییست ...

سلام بشار عزیزم
خوشحالم که دوست داشتی

میتینگ انلاین دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 11:35 http://meetingonline0.blogfa.com/

یا مثل سگ! یا مثل سنگ!
جز این نمی شویم.

درسته!

دلسوختگان دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 22:03

بخاطر میخی نعلی کنده شد . . .
بخاطر نعلی اسبی افتاد . . .
بخاطر اسبی سرداری کشته شد . . .
بخاطر سرداری لشکری شکست خورد . . .
و بخاطر لشکری مملکتی بر باد رفت . . .
اینها همه بخاطر کسی بود که میخ را درست نکوبیده بود . . .
................................................
ممکن است کار کوچکی را درست انجام ندهیم . . .
و چیزهای بزرگتری را از دست بدهیم . . .
حاصل یک ندانم کاری .. یک کم فکری .. بی اندیشی و غفلت .. یک اشتباه . . .
یک عمر ندامت .. پشیمانی و سالها تأوان پس دادن است . . !؟

فیدل کاسترو میگه کاری که می کنی بزرگیش مهم نیست مهم اینه که خوب به انجام برسونیش

پاییز سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 09:18 http://lamsenegah.blogfa.com

چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها
(نیما یوشیج)

برای یادها فقط...

آزاده سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 10:20 http://yekfenjanandishe.blogfa.com

سلام به روزم با یک دلنوشته . حضور شما در کلبه ی مجازی من روح نواز است [گل]

حتمن خاهم آمد

دلسوختگان سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 10:59 http://taher4000.blogfa.com

می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعلهٔ نگاه پریشانش


می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامُشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی


ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعلهٔ رمیدهٔ خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش


او غنچهٔ شکفتهٔ مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زدهٔ چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خوانَد


باید که عطر بوسهٔ خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد


باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینهٔ زیبایی


ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی ؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهُده می خندی


آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی


می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز
(فروغ فرخزاد)

فروغ فرخزاد با زندگی ای غمگین و سرد....

محمد ح سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 13:15 http://dustevatan13.persianblog.ir

سلام
این شکست خوردگانی که آوردید و گفتید بستگی به همون فکرشون داره که چنین شکستی از بدبختیها خوردند. چطور بگم. گیریم آدمی میشه کارخونه دار و آدمی کارتونخواب. اولی چون بامش بیشتره برفش هم بیشتره ولی قبول کرده که باید با رقیب، دزد، کلاه بردار، کارمندای فریبکار یا حتی برخی از اعضای خانواده اش که در انتظار ارث یافتن هستند بجنگه اما دومی بیشتر مشکلات رو گردن خدا می اندازه و گاه حاضر نیست تا برای دیگران کار کنه و پولی برای خودش جمع کنه.
چون پسر بزرگ خانواده ام یادمه که پدرم از کارگری شروع و حالا همه چیز داره اما بسیاری از افرادی که الان می بینم میان براش کار کنند بیشتر قصد فریب دارند برای رسیدن به پول تا شور و تلاش که دردآوره

سلام
دقیقن همه چیز بستگی به نوع اندیشه آدم داره

و اینکه روزگار بدی شده همه به جای راه راست راه میان بر رو انتخاب می کنند که معمولن ناراست و ناصواب است

پاییز سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 16:44 http://lamsenegah.blogfa.com

ممنون از انتخاب زیبایتان عالی بود

خاهش می کنم قابلی نداشت

مریم سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 20:30 http://www.blueskyi.blogfa.com/

سلام

گاهی باید آدم بدی باشیم تا بدانند

خوب بودن ما وظیفه نیست ...

نمی پذیرم به هیچ عنوان!!
شرمنده

مریم سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 20:31 http://www.blueskyi.blogfa.com/



به سلامتی اون لحظه ای که از همه دنیا دلت گرفت
نه کسی رو داری که باهاش درد دل کنی
نه دلت میخواد کسی رو ناراحت کنی
سکوت میکنی و تو دلت میگی باشه ...

تنهایی...

مریم سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 20:32 http://www.blueskyi.blogfa.com/



از خدا پرسیدم چرا آدم اول عاشق میشه
بعد تنها میشه
گفت منم اول عاشق شدم بعد تنها شدم
پرسیدم تو عاشق چه کسی شدی ؟
گفت عاشق تو
گفتم کی تنهات گذاشت ؟
گفت خودِ تو
گفتم بزار بیام پیشت
خندید و گفت : من پیش توام ، تو کجایی ...

تو با منی امّا من از خودم دورم

برگ بی برگی چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 01:06 http://bargebibargi.com



این کوه مگر چند تن وزن دارد؟!
با تیشه ام
تخت سنگ ها را خرد می کنم
می دانم اگر کوه کنار برود
چراغ های شهر تو معلوم می شود
و ما هر شب می توانیم
با کلید های خانه و پلک های پنجره
از دور به هم چشمک بزنیم.
- رضا ثروتی

اینم یه شعر دوستانه برای یه شب آروم :)

سلام
ممنونم نازنین خانم

این شاعر عزیز بهتر نبود به جای اینکه با تیشه بیفته به جون کوه سفر کنه به شهر دلدارش که خودش زنده و مستقیم چشمک بزنه لامپم نسوزونه!؟

آشنا چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 10:42 http://www.ashana49.blogfa.com

سلام


عکسهایی از شمال زیبا رو گذاشتم

آمدم دیدم عکسهای باغچه ی دایی کوچیکه رو

مریم چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 11:14 http://http://blueskyi.blogfa.com/



شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جایِ ما ، او را صدا کن
بگو یا رب ، فلانی رو سیاهست
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگو یا رب توئی دریای جوشان
در این شب رحمتت بر وِی بنوشان…

التمـــــــــــاس دعــــــــــــــا

یــــــــــــا علـــــــــــــــی مــــــــــــــــــدد

چی بگم والّا
ایشاللا شما که معتقدی خدا یه شبه ببخشدت مریم جان

دلسوختگان چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 18:53 http://taher4000.blogfa.com

پرندگان به برکه های آرام پناه می برند . . .
و انسانها به دلهای پاک . . .
زیرا دلهای پاک چون برکه های آرام . . .
بی انتها و قابل اعتمادند . . .
قلب پاکتان پایدار . . .
شب قدر است . . .
و درهای لطف و رحمت بی انتهای پروردگار . . .
بر روی تمامی بندگان باز است . . .
ما را هم از دعای خیرتان . . .
در این شب گرانقدر و عزیز . . .
بی نصیب نگذارید . . .
التماس دعا

امید که نیایش شما باورمندان مورد توجّه قرار گیرد
من هم التماس دعا دارم

شیما چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 23:49 http://shibaba.blogfa.com/

هعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی....

بلهٍٍٍ.ٍٍٍ......

سما پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 12:31 http://hobootekasif.mihanblog.com

بابت تاخیرم عذر میخوام پاپیون عزیز
سلام
و صد البته بابت پاورپوینت زیبات ممنون :)
خوش به حال ققنوس ، به قول کدکنی:
در آنجای که آن ققنوس آتش می‌زند خود را
پس از آنجا کجا ققنوس بال افشان کند در آتشی دیگر
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر...با آرزوی زایشی دگر
.....
گاهی عجیب دلم میخواد همه چیو بریزم به هم و از نو بسازم ....

سلام شما جان
خوشحالم از آمدنت
چه خوش ذوق شعر کدکنی نازنین رو استفاده کردی

خربا کردن و به هم ریختن راحته بازسازی و بهینه کردن سخته

موفق باشی

سما پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 12:47 http://hobootekasif.mihanblog.com

بابت تاخیرم عذر میخوام پاپیون عزیز
سلام
و صد البته بابت پاورپوینت زیبات ممنون :)
خوش به حال ققنوس ، به قول کدکنی:
در آنجای که آن ققنوس آتش می‌زند خود را
پس از آنجا کجا ققنوس بال افشان کند در آتشی دیگر
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر...با آرزوی زایشی دگر
.....
گاهی عجیب دلم میخواد همه چیو بریزم به هم و از نو بسازم .....

منصور جمعه 27 تیر 1393 ساعت 13:46 http://mansour57.blogfa.com/

دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم ، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم ، روزی

نسیمی خوشه ی اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

من اگر جای شما بودم این شعر رو بعد از نظر دادن درباره ی پست حکایتی هزل می نوشتم
انقدر با عجله نظر گذاشتید که متوجه نشدید برای پست پیشین نظر نوشتید

شیما دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 14:05 http://shibaba.blogfa.com/

آدم ها خسته اند! قبل ترها سر 50 سالگی خسته می شدند و حالاها از 20 سالگی خسته اند! به همان دلیلی که بچه ها قبل ترها تازه از 20 سالگی یک چیزهایی را می فهمیدند و حالاها از 5 سالگی بیشتر از من و شما می دانند!! جهان رو به جلو قدم بر می دارد و قدم هایش به دویدن و دویدن و تندتر دویدن نزدیک تر می شود نسل به نسل. و نمی شود جلودارش شد؛ و وقتی زودتر بفهمی، و وقتی زودتر تجربه کنی، و وقتی زودتر ببینی که تهِ همه چیز همین جا جلوی پا ست، به چه شوقی بروی!؟ اصلا کجا بروی!؟ چی را بخواهی تجربه و کشف کنی همه چیز آخرش از همان اولش پیداست!

چه نوشته ی رُک و دردناکی
دقیقن همینه شیما جان
زود به انتها می رسیم

الهه مهر یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 17:06 http://www.elaheyeemehr.persianblog.ir

این
پایداری
شکیبایی
ژرف شدن

چقد سخته و در عین حال چقد شیرینه ....
.
.
پاپیون من و یاد رمان شاریر میندازه

م . ر. الف من و یاد ه . اله . سایه میندازه

و این دنیای مجازش یاد یک جای دنج و آروم میندازه ... مثه دریا

سلام خیلی خوش آمدید
بله همیشه از پس کارهای سخت، هنر به وجود می آد!

خب فیلم پاپیون تقریبن بلاییه که سر هنری شاریر آمده
ه.الف. سایه تخلص استاد بزرگ هوشنگ ابتهاج هست که من آرزو دارم گرد راه ایشون باشم که نیستم
م.ر.الف کوتاه شده ی نام و نام خانوادگی بنده هست
دنیای مجازی رو....... دریا همیشه آروم و دنج نیست گاهی هم آدم گیر کوسه ها می افته
من افتادم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد