ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بُز عزازیل قوچی بود که جماعت، گناهانشان را می نوشتند بر گردنش می آویختند و پس از آنکه کاهن بزرگ دست بر سرش می کشید و به جای همه به گناهان اعتراف می کرد قربانی اش می کردند. به این شکل با انتقال گناهان موستوجب کیفر به حیوان، او بود که به جای دیگران مجازات می شد تا همه از بلایا ی آسمانی در امان باشند پیشینیان اینگونه بر ترس هایشان مَرهم می گذاشتند.امروزه نیز وقتی می ترسیم از بلایایا وقتی شرّی از سرمان می گذرد باز قربانی می دهیم خونی بر زمین می ریزیم!
البته قربانی کردن حیوانات پس از یک دوره تکامل بشری رخ داد و گر نه که پیش از آن انسان را برای خدایان قربانی می کردند از ترس خشم خدایان .
ریشه ی برخی از اعتقادات ما در ترس نهفته است به خصوص وقتی به ماوراء الطبیعه و به از ما بهتران اعتقاد داشته باشی.
*ترس بود که بر زندگی انسانها تسلّط داشت و به نظر نمی رسید کسی بر آن پیروز شود. ولی امکان داشت بتوان آن را آرام کرد و به نوعی کاهش داد با ظرافت با آن بازی نمود. صورتکی بر آن نحمیل و مقامش را در مجموعه ی حیات تعیین کرد روش های مختلف قربانی کردن نیز به همین کار می آمدند. ترس بر تمام حیات انسانها سنگینی می کرد و بدون این فشار پر قدرت، زندگانی، بی شک وحشت هایش را از دست می داد ولی از حِدّتش نیز کاسته می شد. احترام را جایگزین بیم و ترس کردن برداشتن گامی بزرگ به جلو بود. کسانی این کار را کرده بودند کسانی که ترسشان تبدیل به زهد و تقوا شده بود انسان های با ارزش و عوامل پیشرفته ی آن دوران بودند.*
هیچ موجودی به جز انسان به چیستی و کاستی های خود آگاه نیست و همین او را نیازمند و ترسا می کند.
انسان همواره نیازمند وصل به نیرویی غیر مادی و توانا در هر امریست تا بر ترسهایش تسکین و بر چیستی اش چرایی را معنا کند.
به رفتارها پندارها و گفتارهای روزانه مان دقت کنیم بی شک اگر نگوییم در همه ی آنها ترس، بیم و نگرانی هست می بینیم در بیشتر آنها از این دست توهمات را خاهیم یافت.
ما همواره در ترسیم. ترس از آینده ترس از زندگی ترس از مردگی ترس از خیانت ترس از ترک عزیزان و هزاران ترس دیگر که تنها نام آن را تغییر می دهیم. به نظر می رسد ترس در تکامل بشر از دیر باز تا به امروز نقش عمده ای داشته.
م.ر.الف 92/10/27
پ.ن
-* هرمان هسه داستان کوتاه باران ساز
-نیچه: شجاعت در این نیست که نترسی بلکه در این است که نفهمند ترسیده ای
-ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن
-نقاشی اثر آلبرشت دورر
دلـــــم گـرفته خـدایـا تــو دل گشــایی کـن من آمدم به امیـدت ، تـو هـم خدایــی کن
به بـوی دلکــش زلــفت کـه ایـن گــره بگشای،دل گــــرفته مـا بـین و دلگشــــایی کن
.
______________ _____________ ______ _________________ __
سلام ما اومـدیم بهتون سر زدیم و نظر دادیم لطفا شما هم تشریف بیارید و نظر بدید
کــارت پستــال عاشـــقانـه کــارت پستــال تبریـک تـولـد و مناسبـت های خاص
اس ام اس عاشـــقانـه اس ام اس خــداحـافظی و تبریک و . . .
دانـلـود مستـقیـم آهنـــگ هــای بــروز و جدید
مــدل های لبــاس روز :
______________ _____________ ______ _________________ __
ورودی گوگل سایت فتوکده خیلی خوبه ما رو در لیست پیوند های وبلاگ خود قرار بدید
به این ترتیب رتبه وبلاگ شما در موتورهای جستجو بهبود پیدا خواهد کرد
سایت رو با نام : کارت پستال و اس ام اس لینک کنید .
.
منتظریم بیاید و نظرتون رو هم درج کنید
.
.
(( بعد از ورود به سایت آدرس اصلی سایت رو میبینید اون آدرس رو لینک کنید ))
.
چشــــــــــــــــــــــــــم
سلام استاد
خیلی زیبا و آموزنده بود،با شما موافقم. جایی گفتید انسانها را قربانی کردند، یاد فیلم اپوکالیپتو از مل گیبسون افتادم
مچکرم
گل
بله اون معبد هنوز در شیلی هست
ممنونم
چه سخت هبوط میکند انسان مسخ شده ... که از بنی آدم تنها صورتکی بر پیکره اش نقش میندد .. ان زمان که حتی گناه دانسته و کرده خویش را یارا نیست به دوش خویش کشد و جانداری بی گناه را مسلخ گناههان کریه به دستان الوده ی دیگیر میسپارد...
دل آرام میگوید بودن آدمیت درد میکند از هبوط سخت در شهری که ابو جهل اش پیامبر میشود..
انسان همواره در ترس و سختی آفریده شده
و میان بیم و امید آونگ است
یادآوری قشنگی بود از هرمان هسه خیلی دوستش دارم :)
ممنون
سلام
کاش از خدا و مکافات و بازگشت اعمالمون هم به راستی می ترسیدیم !!!
انتخاب موضوع عالی بود ، دستمریزاد بزرگوار ...
خاهش می کنم
ترس خدا می سازد؟ یا خدا ترس یا هیچکدام؟
یکدم از گفتن نیاساید
تیغ هم گر بر زبان من زبان ساید
که در هر گام می روید بر لبهایم این حرف :
کاشکی هستی رها از چنگ انسان بود
یا که انسان نیز انسان بود !
یاکه انسان نیز انسان بود!
ما با ترسهایمان زاده می شویم و با انها می میریم/ با شما موافقم درمورد قربانی دادن و ترس و وحشتی که با ما عجین شده/ نیمی ناشی از توهمات درون ما و نیمی علل بیرونی داره / در هر صورت هست و انکارش ممکن نیست....
انچه از همه دردناک تر است فقر و بیماری نیست، بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است!
-رومن رولان
اینجا منظور /فقر فرهنگی و خرافه پرستی هم می تونه باشه/....
البته
ترس عامل بسیاری از قراردادها و مناسبات بشری هست
ممنون پوریا جان
جالب بود
شاد باشی
ممنونم
شما هم همینجور
سلام.
نقاشی برای من قابل مشاهده نیست. با بروزر خاصی باید این صفحه رو باز کنم؟
یا کل ایده کاملا موافقم! ترس هم اثر خوب داره هم بد....
سلام
نه بروزر خاصی نمی خاد شاید سرعت اینترنت شما پایینه
و اثرات مخربش بیشتره
زیبا بود زیبا...
"شجاعت در این نیست که نترسی بلکه در این است که نفهمند ترسیده ای"
ممنونم
گمونم ترس و منطق یه جورایی مقابل هم باشن... :-؟
گاهی البته منطق معنای ترس را تغییر می دهد
ملاحظه کاری زهد و تقوا و.....
مهم خود ترس نیست.....آنچه مهم است اینه با وجود ترسهایمان پیش برویم...شجاعت یعنی همین
پست بسیار خوبی بود پاپیون عزیز...ممنون
بله انسان محکوم است به پیشروی
بنده هم ممنونم
در مورد بز عزازیل چیزی نمیدونستم! جالب بود!
ترس انگیزه و پیشرانه ی بزرگیه. مطمئنا .
مطمئنن...
میدونین یه مقداری که مطلب ثقیل میشه کلا مث بخش هایی از درس که بلد نیستم به قول بر و بچ تکل میرم از روشون !
میگم منکه چیزی نمی گیرم پس خوندن و نخوندنش چه حاصل ! :دی
خوندن این مطلب اولی هم باشه واسه یه موقعی که مغزم همچین باز باشه دو کلوم بلکه عایدم شه
(اندر باب نظر گذاشتن واسه پست قبلی آره این بود حکمتش ! :دی )
موفق باشی
باشه هرجور راحتی میخای به خودت زیباد فشار نیار
خیلی وقتا ما آدما از ترس اتفاقای ناخوشایند خیلی چیزارو قربانی میکنیم که قربانی کردن یه حیوان بی گناه خوش بینانه ترینشونه!
ولی خب چیزی که هست اینه که قربانی کردن تو دین ما هست چیز خرافی هم نیست :)
فکر نکنید که آنچه در دین هست مربوط است به ملکوت اعلا
بسیاری از اینها که امروز به هعنوان مسلک دین به خورد جامعه داده می شود ریشه در تاریخ پیش از اسلام دارد و ما می اندیشیم که....
مثل قوانین ازدواج و مهریه گرفتن و ...
عجیب این نوشته اتان به حال این روزهای من نزدیک است !
ترس از مردگی...
چه بد!
سلام.ممنون
تلخ است اما...اجتناب ناپذیر
همیشه انچه میخواهی نمی شود
مرد هزار چهره می گفت:
نمی دونم چرا تو زندگیم هی نمیشه
بفرمایید اینم شیرینی
http://www.img.aksfa.org/Reza/2010/ashya/Sweetness/sweetness%2520%283%29.jpg
به به
به شما می گن دختر خوب
آورین خاله شده شیرینی میده
هر وضعیت ناهماهنگ ، نشانه ی ناهماهنگی در درون خود آدمی است .
همه چیز در درون ما اتفاق می افتد
سلام
و .... هزاران ترس دیگر که تنها نام آن را تغییر می دهیم
دقیقن همینه .... اسمش رو تغییر میدیم و اونم بخاطر اینه که نگیم ترسو هستیم ...
جایی خوندم بهترین راه غلبه به ترس اینه که همون کاری که ازش واهمه داری رو انجام بدی ... بری توو دله ماجرا ... بجنگی باهاش ... اونوقت وقتی انجامش دادی بخودت میخندی که مثلن چرا از رانندگی میترسیدی .... ما از ترس یه غول می سازیم که به هیچ وجه توانایی مقابله باهاش رو نداریم .... همه ی ما بجای انجام دادنکاری که ازش میتریسیم طفره میریم و اسمشم تغییر میدیم که روی ترسمون درپوش بزاریم .... و اینجوری خودمونو آروم میکنیم و توجیهش می کنیم
اما از اونجایی که ما آدم هستیم و ظرفیت ما کوچیکه ... مطمئنن شاید این ترسو بودن هم بنوعی جزئی از آدم بودنمونه ... نمیدونم ...
متاسفانه نتونستم تصویر این مطلب رو ببینم ... خوشم میاد که تصاویر منتخبتون هم پیوندی با هنر داره ....
موفق باشی
چقدر کامل و موجز
ممنونم مهشید خانومِ رجایی
قبول دارم
از هر انچه که بترسی سرت میاد من که سرم اومد ناجورش
هَی وایِ من
سلام.
جالب بود. کاملا موافقم. ترس همیشه بوده و هست.
باید یاد بگیریم چطوری باهاش کنار بیایم.
نقاشی هم بسیار زیبا.
"هنگامی که از چیزی می ترسی خود را در ان بیفکن، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن سخت تر است."
ممنون
ممنونم از اینکه اومدین
ترجمان دیگر شجاعت همینه که شما گفتی
شاید،شاید که ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بوده ایم.
ما هرگز از آن چه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم
ترسی نداشتیم.ترس،سوغات آشنایی هاست.هیچ پایانی به
راستی پایان نیست.در هر سرانجام،مفهوم یک آغاز نهفته است.
چه کسی میتواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد
بار دیگر شهری که دوست می داشتم*** (نادر ابراهیمی)
.
.
عرض سلام و درود...مقاله تون جالب بود و انتخاب تصویر،فوق العادست...داستان بز عزازیل رو نشنیده بودم...یه چیز جالب بگم استاد گرامی:
فرزند خواهرم، 3 ساله ست،(تا حالا کسی اونو از چیزی نترسونده،مهد هم نمیره) دیروز در حالیکه خوابیده کنارم میگه؛خاله جون...!؟، این لوستر اتاق، منو میترسونه...میگم چرا خاله،این لوستر،مهربونه،اون اتاقو روشن میکنه برامون،میگه نه...نه...اون منو میخوره ها...پاشو بریم بیرون!!!؟؟؟
بسیــــــــــــــــــــــــــــــار زیبا بود نوشتت ترمه خانوم
گاهی توهم ترس وحشتناک تر از خود واقعست
مثلن اگه لوستر بتونه آدمو بخوره خب تهش اینه که آدم میمیره و مرگ هم که برای همه یه سرنوشت محتومه ولی این توهم ترسه که بیشتر باعث واکنش ما میشه
لذت بردم از نظر شما ممنونم
ترس یک غزیزه انسانی و موهبتی الهی است ... که باعث صیانت از نفس می شود ... اما ... جنبه های افراطی و تفریطی آن مضر می باشد ... مثل سایر غرایز ...
موهبتی الاهی!!!!!!!!!!!!!!
سلام فقط می تونم بگم :عالی بود .آفرین
ممنون
درودبرشما من هم بانظز شما موافقم .
بر شما هم درود
شاید عقل و فهمیدن دلیل ترس بااشد چون انسان تا وقتی بچه است نه از ایستادن لب قله کوه میترسد نه از دست گذاشتن توی پریز برق. به نظر من تمام ترسها ریشه در فهمیدن دارد . فهمیدن ضعیف بودن انسان.و دلیل اینکه در طول تاریخ دنبال یک قدرت مافوق برای پناه بردن بوده ،آگاه بودن بر ناتوانیه خود بوده است. بعضی وقتها به غلط بت پرستی و بعضی وقتها خرافه پرستی. شاید همین ترس خیلی وقتها سبب شناخت خدا بوده است.
بسیار متن زیبایی بود
بله
هیچ موجودی به جز انسان به چیستی و کاستی های خود آگاه نیست و همین او را نیازمند و ترسا می کند.
ترس احساسی معمولاً ناخوشایند اما طبیعی است که در واکنش به خطراتِ واقعی ایجاد میشود...
"هیچ موجودی به جز انسان به چیستی و کاستی های خود آگاه نیست و همین او را نیازمند و ترسا می کند."
بنظرم هر چه سطح آگاهی بالاتر بره ترس واقعی تر میشه ...
سلام
من البته فکر می کنم آگاهی و ترس رابطه ی معکوس دارند
به خصو.ص در رابطه با چیزهای غیر مادی
ممنون
وقتی خواستنها بوی شهوت میدهند
وقتی تنهاییها بی هیچ یادی از یار، باهرکسی پرمیشود
وقتی نگاهها هرزه هرسو روانه میشودوغریزه احساس راپوشش میدهد
وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود
دیری نخواهدگذشت
حیوانات برای کوچک شمردن یکدیگر بهم بگویند"انسان”
--------
سلام دوست عزیزم...
سلام دوست من
حیوانات برای کوچک شمردن هم بگویند انسان
در وبلاگ یکی از دوستان این جمله رو خوندم و لذت بردم:
کاش باران ببارد و تمام بدی های ما را پاک کند.
یعنی اگه همچین بارونی بباره و همه ی بدیهای ما پاک شه بعدش سعی می کنیم که خوب بشیم؟ خوب باشیم و راست بگیم؟
دروکیف کردم
جان؟
سلام
یعنی کدوم خدای بی رحمی به این همه خون نیاز داره؟
و این پرسش من هم هست!
کدامین خدای این همه خون خاه است؟!
من مطالب شمارامی خوانم و با دوسه نام دیگرهم نظرمی گذارم
شک نکنید
شما خیلی گلی
ممنونم از لطفی که نسبت به این حقیر دارید؛ و... دوست دارم نوشته تان را با دقت بخوانم و بعد نظری بدهم. پس تا بعد.
سلام
چه صادقانه ممنونم
منتظرم
سلام عاقا تازه فهمیدم چرا"ترسیدم" اونروز مطلبو بخونم چون بز عزرائیل خوندم و چند کلمه بعدشم هضم نشد واسه همین فک کردم چه فلسفیه :دی
ترس واسه همه هست.چه خوبه آدم خداترس باشه. بدونه پشت کاراش چی خوابیده. شایدم گناه ترس واژه بهتری نسبت به خداترس باشه چون عقوبت گناه خودمونه که دامن گیرمون میشه
ترس ترس ترس ترس ترس
همین ترسه که نیاز به قدرتی توانا مثل خدا رو در ما پرورش میده
همین؟
به قولمراد بیک: ها، نه په چه؟
این روزها ترسو شده ام. ولی نمی دانم از چه می ترسم. شاید بیشتر بشود نامش را دلهره گذاشت تا ترس. بهرحال خیلی دور از هم نیستند. انگار یکی پیش درامد یا پس درآمد دیگری است. هر چه هست، به فال نیک گرفته ام. شاید رویش کم بشود و گورش را گم کند و برود.
ترس با تارو پودمان عجین شده
سگ جان تر از این حرفهاست که برئد لعنتی
انقدر زندگیمان را تحت تاثیر قرار می دهد که گاهی فکر می کنیم او راهبرمان است تا عقلمان
خواستم برات گل بذارم نبود !
بجاش گذاشتم...
موفق باشی
ممنونم
لطف کردی
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ★
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ★
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ★
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام ★
سلاااااااااااااااااااااااااام ★
سلاااااااااااااااااااام ★
سلااااااااااااااام ★
سلاااااااااام ★
سلاااااام ★
سلاااام ★
سلاام ★
سلام ★
سلام ★
.... ★ و سپاس از حضورتون استاد گرامی
و سلام به شما
خاهش می کنم خانوم ترمه خانوم
دوست خوبم قربانی کردن از حضرت ابراهیم برای ما مونده به شکرانه ی نعمت هایی که از دست نداده ایم ومربوط به همین دین اسلام ومراسم حج هست درسته که مال پیش از اسلامه ولی در اسلام هم هست چون به هم ربط داشته اند..
در مورد کامنتتون دوست خوبم باید بگم تقصیر بلاگفاست بنده بی تقصیرم کامنتی دریافت نکردم که تایید کنم دوباره بنویسینش رسیدگی می کنم:)
آهنگمم چون دل خون میکنه گذاشتم دیگه آخه سادیسم خودآزاری ودیگر آزاری دارم
خسته نباشین
تا حالا پرسیدی از خودت چرا خونریزی؟مثلن چرا به شکرانه ی چیزی درخت نمی کاریم؟ یا از این دست کارا.
سلام.
شما خصوصی نزده بودید...بعدشم من حواسم نبود..........پوزش
خاهش می کنم
می دونی که آلبرشت دوور این نقاشی رو برای باسمه کاری کشیده؟ یعنی همه ریزه کاری های این نقاشی روی تابلو های مسی حک می شده و این کاری بسیار سخته
ممنون از اطلاعاتی که دادی
خواهش می کنم کاری نکردم
گل
متشکرم بزرگوار !
اختیار دارید
درود
وانسان با ترسهایش بزرگ و کوچک میشود...
سلام
بله ترس می تواند زهره ی آدم را نشان دهد
سلام..
ممنون که سر زدید..وبلاگتون رو لینک کردم
سلام
خاهش می کنم
بنده هم همچنین
جالب بود
ممنون
همه می پرسند: چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند،
که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوترها
چیست در کوشش بی حاصل موج
چیست در خنده جام
که تو چندین ساعت،
مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها،
نه به این آتش سوزنده که لغزید به جام،
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاینده هستی را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را می شنوم، می بینم،
من به این جمله نمی اندیشم!
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت، همه جامن به هر حال که باشم
به تو می اندیشم
تو بدان این را، تنها تو بدان!
تو بیا، تو بمان با من، تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب!
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند!
اینک این من که به پای تو در افتادم
بازریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر، تو ببند! تو بخواه،
پاسخ چلچله ها را، تو بگو!
قصه ابر هوا را تو بخوان! تو بمان با من،
تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!..."فریدون مشیری"
به به
یکی از شعرایی که خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوستش دارم
ممنونم ترمه خانوم
ما که همینجوریش خونریز هستیم وحیوونارو می کشیم واسه خوردن حالا چه بهتر که در راه خدا باشه که اسمش بشه قربانی :)
والا به بنده که باشه اصلاٌ گوشتخوار نیستم از خونریزی هم متنفرم رسم روزگار همینه دیگه چه میشه کرد؟
حالا شما با قربانی کردن مشکل دارین یا خونریزی؟یا نه خدای نکرده با اسلام؟
با هر سه
عه .... ای بابا اینجا ک هنوز آپ نشده که
خوبه دیگه نیایم اینجا !؟ :p
چرا نیاین؟ بیاین
پس مشکل از خودتونه کاریش نمیشه کرد!!!
بهلــــــــــــــــــــــــه از ماست که بر دوغ
سلام
ترس از قدیم بوده ولی ما می تونیم هر چیزی رو ترس معنی کنیم یا فقط فقدان اطلاعات بوده؟
مثلا قدیم وقتی کسوفو خسوف رخ میداد فکر میکردن بلا هستش یا خشم خدایان ولی امروز یک امر طبیعی هست و جنبه علمی گرفته !
جالب بود !
سلام
بله جنبه ی علمی گرفته ولی هنوز اگه بترسی باید نماز وحشت بخونی
دانایی هم عامل ترس است هم نیرویی که می توان بر ترس غلبه کرد!
اره تو این دنیا همه چیز دو حالت داره ! مثل چاقو
نماز وحشت هم باعث ارامش درونی ما میشه
خوب گفتن ترس اگه رام نشه باعث ایجاد بیماری یا ... میشه
با این کارها علاوه بر ستایش ، خودمون رو وصل میکنیم به ذات الهی
تا زیر سایه اش احساس قدرت کنیم.
----------
اگه قسمت شد من کره رو ترجیه میدم
میگم تو این کشور با این سرعت چیکار میکنن؟
ایمیل چک میکن؟ وبلاگ مینویسن؟
دانلود میکنن؟ سرچ میکنن؟
فیلم در کمتر از پنج دقیقه دانلود میشه
امتحان کردم
موافقم.....کاملا.هر روز با ترس زندگی میکنم....البته کسی به اسم خدا هست که بهم آرامش میده و امیدوارام میکنه به زندگی و وقتی میترسم حتی توی خواب هام اسمش رو ک صدا میکنم آروم میشم.
کابوس ک میبینم توی خواب همیشه صداش میکنم و این باعث میشه امید به رهایی داشته باشم.......
میدونی شده حضورش رو حس کنی.....اینک کنارت نشسته و نگات میکنه.....
البته من همیشه از عصبانی شدنش هم میترسم....از اینکه منو نخواد واز دستم ناراحت باشه......این اشتباهه ک از آتیش جهنم بترسی.....اصلا جهنم چیه؟
نوشته ات راجع به ترس عالی بود و منو بدجوری برد توی فکر.
ممنونم
بله آدم به خاطر ترسهاش و چیزای دیگه نیاز به وصل به ذاتی رو داره که او رو از شر بلایا نجات میده (بگو پناخ می برم به خدایی که پروردگار جهانیان است بخشنده و مهربان است)
من با پاپیون قهرم !
اینو بهش بگین
چــــــــــــــــــــــــــــــرا؟؟!!!!!
چه کردم؟؟
نوشته را دوباره خواندم. مرا به فکر فرو برد....
با شما موافقم! به ویژه آنجا که از تاثیر "ترس" در تکامل بشری گفته اید؛ راستش اصلاً به آن فکر نکرده بودم. "ترس" در تار و پود زندگی مان تنیده است!
بله
اساس بسیاری از کارهایمان ترساست
بیچاره حیوونا از دست ما در امان نیستن ! والا ... اولشم مرغای بدبخت
از ترسمون می کشیمشون
ماوراء را نادانسته های آدمی ساخته و پرداخته است. نه دانسته هایش!
ولو خدا و دین و مذهب و ... .
همین که نمی شود درکش کرد دیدش و حسش کرد برای انسان شده ماز
مطالبتون رو کم و بیش خوندم..خیلی استفاده کردم
موفق باشید
شما هم همچنین
ممنون