ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در من گورستانیست!گورستانی از سخنان ناگفته که مثل تلّی از خاکروبه روی هم تل انبار شده، حرفهایی که باید روزی به مخاطبش می گفتم و نگفتم!.....نگفتم عاطل شد و ماند ته این دل و آنقدر زیاد شد و زیاد شد تا شد یک گورستان حرف...
حالا این روزها وقتی به مخاطبان این ناگفته های به تجسّد رسیده می اندیشم بیشتر از چهره هایشان آن چیزهایی که باید می گفتم و نگفتم به یادم می آید.
درک می کنم حال و هوای بی زبان لالی را که چه می کشد از نگفتن آنچه باید بگوید و نمی تواند گفت.
پاری وقتها غرور و خودخاهی دهانم را بست و مگذاشت "دوستت دارم ها" به موقع جاری شود
چقدردوستت دارم های آکبند و دست نخورده در این گورستان روی هم ریخته بیشترشان حتا از زرورق بیرون نیامده!
خیلی وقتها"ملاحظات" این واژه ی لعنتی کار دستم آدم می دهد همش می گویی ملاحظه کنم و نگویم...بگذار خودش می فهمد... شاید روزی متوجه شود...امّا اگر متوجه نشود چه؟اگر نفهمد چه؟
این نگفتنها و خودخوریها باعث سقط حرفها در من گردیده و شده حرفهای ناگفته مثل فرزند زاده نشده و به گورستان درونم سپرده شده.
حرفهایی که گاه اگر ته گلویم مچاله نمی شد و نمی چروکید شاید می توانست حتا سرنوشتم را دستخوش روزگاری دگر کند.
پ.ن:
_من از تو با همه گفتم که گریه بگیرم
من از تو با تو نگفتم که در تو بمیرم که در تو بمیرم.
_خود مرده شوی گورستان واژگان درونم هستم!
م.ر.الف____ 92/7/27
ماهی هم به آرزوی دیرینه اش رسید
آرزوی پرواز ...
ولی عجب چنگالی داشت عقاب !!!
تقدیر چنین بود
عالی بود عاالی
مخلصیم
و همیشه حرفهایی هست برای نگفتن!
برای زندگی کردن ، بسیار کم فرصت داریم
اما برای روزی که خواهیم رفت ، از این جا تا ابدیت
قدر ثانیه های اندک زندگی ات را بدان ...
....
حرف دِل بود و بسیار بجا
ممنونم آزیتا یانو
زندگی آبتنی در حوضچه ی اکنون است
اما گاهی برعکس هم میشه دوستت دارم هایی که نباید میگفتی و گفتی... من گاه از درد این درد به خود میپیچم....
ینی دوست نداشتی و الکی گفتی؟؟!!
یا حس خودت رو خوب نمی شناختی و با دوست داشتن اشتباه گرفتی؟؟!
یا چی؟
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
آخر این آشوب درون م، می کُشد مــرا...
گاهی این آشوب به آتش می کشد این منی که هستم را...
نباید میگفتم چون لیاقت شنیدنش رو نداشته.. همین گفتن بعدها باعث شد بارها خودم رو لعنت کنم..
بگو...تمام جهان گوش می شود.
زیبا بود.
هیچ وقت کسانی رو که دوست دارید از دونستن این مهر و محبت تو دل خودتون محروم نکنید.
بله اینه
ما خودمان را گم کرده ایم شاید...
حرف هایمان را نیاز نبود بگوییم به کسی
آن حرف ها هنوز برای ما ناشناخته مانده اند
بانو فکر می کنم اگر حرفی هست در ما چون نیاز به گفتنش بوده در ما نطفه بسته فکر می کنم سکوت علامت نداشتن حرف نیست جمله ای هست که میگه
"سکوت سرشار از ناگفته هاست"
پاری وقتها غرور و خودخاهی دهانم را بست و مگذاشت "دوستت دارم ها" به موقع جاری شود
چقدردوستت دارم های آکبند و دست نخورده در این گورستان روی هم ریخته بیشترشان حتا از زرورق بیرون نیامده!
بنظرم گاهی بهتره که نگی ... چون طرف یا درکی ازش نداره و یا اصن دنبال چیز دیگری ست ....
واقعن لذت میبرم از خواندن نوشته های درونی شما .... ولی بهتره که بگید ... لااقل حسرت نمی خورید و خودتون رو شماتت نمیکنید که چرا نگفتید .... اگر کسی که بهش میگید توجهی نکرد ... مشکل از شما نیس .
منم به روزم
درسته مهشید بانو ما باید بگیم برداشت هر کس به خودش مربوطه گاهی طرفمان درکش به شنیدن این جمله نمی رسه امّا این گناه ما نیست ما رسولان عواطف خیشیم بی کم و کاست باید ابلاغش کنیم
فکر می کنم ما در وهله ی نخست برای گفتن پاری حرفها با هیولاهای درون خود درگیر می شویم تا درونیات طرف مقابل!
درود
خیلی زیبا و موجز نوشتی. به نظرم گفتن دوستت دارم حتی اگر بعدها پشیمون بشی بهتر از نگفتنش و حسرتهای بعدی هست.
همیشه کوشش می کنم در لحظه زندگی کنم و هیچ وقت در آینده گذشتمو شماتت نمی کنم
ممنونم بانو
تاوان حرفهای ناگفته موهای سپیدی ست که یک شبه لای
موهایت در می آید ...
از کجا می دونی موهای من جوگندمی شده شرنگ؟!!!!
ممنون که سر زدی شرنگ بانو
لینکتان کردم بی اجازه متاسفانه بلاگفا سیستمش اجازه نمیدهد آدرس شما را در وبلاگ دوستان بگذارم که تا آپ شدید بیایم و بخوانم و لذت ببرم ولی حداقل با لینک کردنتان گهگاه سری خواهم زد.
نوشته هاتون عمیقند و آدم را وادار به فکر میکنند. موفق باشید
خاهش می کنم صاحب اختیارید
ممنونم که سر زدید و مرا و نوشته ها رو مرور کردید
آفرین. حرف دل مارازدید.
قابلی نداشت ممنون که اومدی دوست عزیز
دلنوشته ای زیبا بود. درود
قدم رنجه کردین ممنونم
آفرین
ممنون بزرگوار
تمامِ درد
تمامِ حرف
بر سر حرفیست
که از گفتنِ آن عاجزیم...
ما آنوقت آزادیم که بتوانیم حرفمان را بزنیم وگرنه درونمان گورستان ناگفته هاست و این دلمردگی می آورد بانو
سکوتم را ، بگذار به حساب سنگینی حرفهایی که ته نشین شده اند! این روزها بیشتر با چشمهایم حرف می زنم.
آنقدر حرف برای نگفتن دارم که حوصله ی زبانم سر رفته است!
ممنون بانو دلارام
انچه در سر من میگذر حدیث سکوتی مطلق است ، به وسعت پاکی چشم هایی که " نبودن " را می بینند. اینچنین گفت دل آرام..
نبودن...... گاهی چه زود دیر می شود!
حرفهای نگفته به اندازه ی رفتارهای سرنزده و کارهای نکرده مهم و موثر نیستند،سرنوشت با عمل آدمها شکل میگیره،نه با حرفاشون.
این درست
امّا
گاهی کسانی منتظرند تا چیزی از تو بشنوند تا دلگرم بودن و ماندن شوند و اگر دریغ کنی!
گفتارها پندارها و کردارها همه از یک اندیشه و یک شخصیت سر می زنند
ممنون از قدم سبزت
قابلی نداشت استفاده کردم
منم ممنونم
تنها بودن قدرت می خواهد
و این قدرت را کسی به من داد
که روزی میگفت
تنهایت نمیگذارم !!!
انسان سخت ترین شکل تنهایی را در آخرین لحظات عمر تجربه می کند امّا پیش از آن هر شکل تنهایی به نسبت تنهایی در لحظه ی مرگ شوخی ای بیش نیست!
ممنون از حضورت
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد!!!
وقتی کسی برای نداشتــــــــــــه هایت بهانه میگیرد...
بهتر است او را هم نداشته باشی...
خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی قشنگ بود این جمله
سخت به درخت چسبیده انار
از خودش جدا شدنی نیست آدم دلتنگ ...
قطار باید اسیر ریل بماند چون نتیجه ی آزادیش فاجعه است !
خداوند بی نهایت است
اما به قدر نیاز تو فرود می آید
به قدر ارزش تو گسترده می شود
وبه قدر ایمان تو کارگشاست
ممنون از حضور دلگرم کنندتون
چقدر وبلاگ شما خواندنی است. چه کار خوبی کردید که به من سر زدید تا شما را پیدا کنم.
ممنون دوست گلم منم از خاندن مطالب شما خوشحال شدم و از این به بعد مزاحم خاهم شد
آرامتر تــــــــــکانش دهید ...
مـــرگ مغـــزی شـــده ...
بـــایـــد زودتـــر دفن شـود ...
چیــزی بـــــــرای اهــدا هــم نـــــــدارد ...!
احســـاســـم است ...
تـــــا همین دیــــــروز زنـــــده بـــود ...
خـــودم دیـــدم ...
کســی لهش کــــــــرد و رفت ................................آپم
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
ممنون از حضورت.....
خــدایــا مــارو بُـکـش ، بــچـه هـای مـــارو بُـکــش
اقــوام ِ مــارو بُـکـش ، پــدر و مــادر ِ مــارو بُـکـش
خـدایـا اصـلا هــر چـی مــار تــو دنـیــاســت بُـکــش !
عجـــــــــــــــــــــب!
نبودی به جات من نشستم با ابرا تو بارون...
نشستم تو دالون تاریک وسرد زمستون...
نبودی ولی من باعطرت پریدم؛با یادت شکفتم...
پراز غصه بودم؛ پراز گریه اما....
*به هیشکی نگفتم*
چه غریبانه ی زیبایی به به
سکوتم سرشار از سخنانی ست که می خواستم و نگفتم
گاه زبانم کوتاهی کرده از گفتن...
و گاه گوشی نبوده برای شنیدن...
همه در گوشه دلم مانده..
چه تعبیر جالبی بود "سقط حرفها"
سقط بی هنگامی که ما رامحروم میکند از زایش کلمات...
ممنونم..از سادگی و زیبایی کلامتان لذت بردم...
خاهش می کنم
منم ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و خوندین
برهوت یعنی جای خالی تو...
درسته......
اگه اون لحظه حرفی که باید بزنی رو نزنی و حرفی که نباید بزنی رو میزنی عمری حسرت میخوری که چرا گفتم یا چرا نگفتم......
ملاحظات کمر شکنند
می خواهم وب شما را لینک کنم
و دوست دارم موافق باشید...البته در هر حال لینک خواهم کرد چون دوست دارم هر روز به وبتان سر بزنم..و برایم سخت است هی سرچ کنم...نوشته هایتان با روحم همنوا و سازگار است...پس اگر خواستید ازادید لینکم کنید اکر نخواستید هم مهربانو ناراحت نمی شود..و باز هم هر روز سر می زند....
اختیار دارید باعث افتخار است
[گل][گل]
بگذار از دست برود هر آنچه به التماس آلوده باشد ،
حتی زندگی !
چقدر زیباست. به راستی التماس و تمنّا زیبایی هر چیزی را می آلاید
حضرت پاپ چرا آپ نمیشوند... خدایا..
انقدر حرف برای نگفتن دارم که حوصله ی زبانم سر رفته است!
سلام. لینکتان کردم
دمتان گرم باد بنده هم میلینکمتان
ممّد ... ممّد ... ممّد ...
ای جانـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
ممد من چطوری میتانم یه وبلاگ داشته باشوم ؟
جب
خودم کمکت می کنم کاری نداره تو همین بلاگ اسکای
جیــــــــــــگر من
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت:
«نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر
که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،
گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»
پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»
وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند،
پسر به گوش دختر زمزمه کرد
« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم.
مینی مال زیبایی بود ممنون گلناز بانو
تاریخ شارژ ارادت ما به شما
تا نفس باقیست ...
ادامه دارد!
همراه اول و آخر
مخلصیم
با درود
ممنون از حضورتون
مممممممممممممممد بیگیر منو
ای جونم صاحاب وبلاگ شد عزززززیــــــــــــــــــــــز دلم
چو شمعی در هوای کربلایت
دلم شد قطره قطره آب ، ارباب
زچشمانم از این چشم انتظاری
چکد هم اشک هم خوناب ، ارباب
عرض تسلیت ایام و التماس دعا !
Ich liebe alle meine Freunde ... sogar virtuelle Freunde
آنها هم شما را دوست دارند،حتا دوستان مجازی
[گل]
سلام و سپاس از لطف شما. لینکتان کردم.
ممنون بزرگوار
از آتش دل و سیلاب دیده پیدا بود
که عشق خاک من آخر به باد خواهد داد
"نشاط اصفهانی"
----------------
لایک
آپم
عین
شین
قاف
قدم رنجه کردین بانو ممنون
دلتنگم و دیدار تو درمان من است...
خیلی وقتها"ملاحظات" این واژه ی لعنتی کار دستم آدم می دهد همش می گویی ملاحظه کنم و نگویم...بگذار خودش می فهمد... شاید روزی متوجه شود
خیلی دوست دارن نگن و طرف خودش اونا رو بفهمه و انجام بده ... اما اون طرف هرگز و هرگز نمی فهمه
من معتقدم هرچیزی که دلت میخواد باید به طرف بگی تا بتونه اونو انجام بدی و اون حس رو ارضا کنه . بزرگترین خیانتی که ادم میتونه به خودش بکنه همینه که نگه
البت این نوشته فقط مربوط به همون تیکه کوچولو متن بود . نوشته قشنگی بود و زیبا ... البته برای درد و غم نباید به به و چه چه کرد
درسته دوست عزیز
این نوشته هم از همین بابت نوشته شده اینکه حرفمان را بزنیم تا در ما نپوسند
ممنونم از شما
سلام عزیزم...خیلی خیـــلی ممنونم از همدردیت گلی..............
ممنونم از دعاهات عزیز دلم......انشالله بتونم تو شادیات جبران کنم........[ناراحت][گریه]
خدایش بیامرزد
گاهی چقّد میچسبه خوندنِ دوباره ی بعضی از پستای قدیمی
خصوصا اگه از کسی باشه که چیزی به اسم قدیمی شدن واسه نوشته هاش وجود نداره .......
مامخلصیم...